🌷 #شهید_محمود_شهبازی
در جلساتی که برای هماهنگی فعالیتهای ضد رژیم داشتیم بهترین نظرات را محمود ارائه میکرد. همهی جوانب را میسنجید و بعد نظر میداد. معمولا کسی روی نظر محمود حرفی نمیزد. دانشجویانی که تفکرات انحرافی داشتند محمود را به خوبی میشناختند. اجازه نمیدادند که محمود در حلقهی بحث آنها وارد شود! چون به زیبایی تمام استدلالهای آنها را رد میکرد.
روزی که می خواست به سوریه برود گفتم: من جواب بچه هایت را نمی توانم بدهم
رضا گفت: مادر! من اگر نروم از حرم دفاع کنم، شما فردا میتوانی سرت را مقابل جدت حضرت زهرا (س) بالا بگیری؟ به حرم بی بی (س) جسارت می کنند، من چطور آرام بنشینم؟
حالا هم در عجبم که چرا اینقدر آرامم و صبور... مطمئنم در حقم دعا کرده وگرنه مگر می شود خار به پای فرزندی برود و مادرش آرام بنشیند؟
به خدا رضا برایم دعا کرده است...
راوی: مادر شهید 💚
تاریخ شهادت: ۹۶/۷/۱ 🥀
#شهید_محمدرضا_سنجرانی
از ناسا تا دهلاویه
💠 مصطفی چمران در آمریکا به جایی رسید که برای خیلیها آرزو بود. اما هدف چمران بزرگتر از ناسا و دکتری بود. او به لبنان و ایران آمد تا روی ماه خدا را ببوسد. اینجا قصه یک دانشمندِ شهید را مرور کردیم.
10 مهر ماه تولد شهید مصطفی چمران 🌹
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀
#سلامبـــَرشُهَـدآ... ✋💔
یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️
به نیابت از #شهید_علاء_حسن_نجمه
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ
وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
تا توی جمع جبهه چندتا مجرد میدید میگفت:
« بروید ازدواج کنید،زندگی فقط جنگ
نیست.باید یاد بگیرید برای جنگ های
بعدی سرباز تربیت کنید. »
#شهید_حمید_باکری
سادگی همیشه دلربا بوده❤
حتی الان که گرفتار زرق و برق
دنیا شدیم
تازه متوجه میشیم یه اتاق ساده
با یه فرش و پشتی قرمز
مثل آب روی آتیش حال بدیامونو
میشوره و میبره...☺️
#ܝߺ̈ߺߺࡋܢߺ߭ࡏަܝߊܢߺ߭ܣ
حاج حسين رزمندهها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جوری نشان میداد كه انسان حيران میشد.
يك شـب تانكها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم. من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچهها داشتند. يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانكها راه میرود و با سرنشيــنها گفت و گوهای كوتاه میكند. كنجكـــــاو شدم ببينم كيست.
مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش. همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد. گفت: به خدا سپردمتون!
تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟
گفت: هيـــــس؛ صدات در نياد! و رفـــت سراغ تانک بعدی.
شهید#حاج_حسین_خرازی🕊🌹
سلام عصرتون شهدایی...❣
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•