eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
8هزار ویدیو
245 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
تحدیر جزء 30 قرآن.mp3
4.09M
تلاوت تحدیر جزء 0⃣3⃣ قرآن کریم با صدای استاد معتزآقایی از آیه ۱ سوره «نباء» تا آیه ۶ سوره «ناس» مدت ۳۳:۳۸ دقیقه
ترجمه‌گویای‌فارسی‌قرآن‌جزء30.mp3
11.62M
تلاوت ترجمه گویای فارسی جزء 0⃣3⃣ قرآن کریم با صدای استاد فولادوند از آیه ۱ سوره «نباء» تا آیه ۶ سوره «ناس» مدت ۴۸:۱۱ دقیقه
ترتیل جزء 30 قرآن.mp3
13.03M
تلاوت ترتیل جزء 0⃣3⃣ قرآن کریم با صدای استاد پرهیزگار از آیه ۱ سوره «نباء» تا آیه ۶ سوره «ناس» مدت ۵۴:۰۸ دقیقه
50.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر این قسمت محفل قشنگ بود🥺عیدتون مبارک😍🌸❤️سلام.علیکم.تقبل الله عباداتکم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سلام علیکم 💐 صبح عیدتون بخیر 💐 طاعات وعبادات قبول درگاه حضرت دوست 🌹 💐 عید بنده گی و عبودیت مبارکتان باد 💐 بهترینهارو از خداوند متعال براتون خواستارم 🌹التماس دعا🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌳🌹 آغاز روزمان را مزین و منور میکنیم به کلام روحبخش و دلنشین قرآن کریم بهار قرآن‌مان را با آیات روحنواز سوره مبارکه *یاسین* متبرک گردانیم و ثواب آنرا تقدیم نمائیم‌ به‌ ساحت‌ قدسی‌ و ملکوتی ولیعصر امام‌ زمان‌ و همه مسافران آسمانی... 🌹🦚🦚🦚🦚🦚🌹
💖✨🌷 ﷽ 🌷✨💖 💖✨🌷✨💖✨🌷✨💖✨ ✨🌷✨💖✨🌷✨💖✨💖 🌷✨💖✨🌷✨💖✨💖✨ ✨💖✨🌷✨💖✨🌷✨💖 💐 حضرت امام حسن عسکری علیه السلام فرموده‌اند: هرکس حقوق هم نوعان خود را بشناسد و رعایت کند و مشکلات و نیازمندی های آن ها را برطرف نماید، در پیشگاه خداوند دارای عظمت و موقعیّتی خاصّی خواهد بود. 📚احتجاج طبرسی، ج ٢، ص ۵۱۷، ح ۳۴۰ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ 💖✨التماس دعای خیرشما✨💖 💖✨🌷✨💖✨🌷✨💖✨ ✨🌷✨💖✨🌷✨💖✨💖 🌷✨💖✨🌷✨💖✨💖✨ ✨💖✨🌷✨💖✨🌷✨💖
🍋🍊🍎 ﷽ 🍎🍊🍋 🍏🍎🍐🍊🍋🍌🍉🍇🍓🍈 🍒🍑🍍🥥🥝🍅🍆🥑🥦 🥒🌶🌽🥕🥔🍠🍏🍎 🍐🍊🍋🍌🍉🍇🍓 🍈🍒🍑🍍🥥🥝 🍅🍆🥑🥦🥒 🌶🌽🥕🥔 🍠🍏🍎 🍐🍊 🍋 🌳🌹🌳گـنـاهانـی کہ مـانـع ورود انـسـان بـہ بـهـشت مـیشـونـد🔥🌳🌹🌳👇 🍁🌹۱۰۱) پوشيدن لباس ابريشمی خالص و طلا حتی انگشتر برای مرد🔥 🍁🌹۱۰۲) تشبّه مرد به زن و زن به مرد (با آرایش و پوشش و ...)🔥 🍁🌹۱۰۳) نگاه آلوده و از روی شهوت به نامحرم🔥 🍁🌹۱۰۴) نگاه به نوشتهٔ ديگران ( سرک کشیدن به زنده گی و ساير امور شخصی مردم) بدون اجازه🔥 🍁🌹۱۰۵) نگهداری كتب ضالّه و منحرف🔥 🍁🌹۱۰۶) لمس كردن بدن نامحرم🔥 🌴🌹۱۰۷) ستايش ستمگر🔥 🌴🌹۱۰۹) توقف در مجلس گناه🔥 🌴🌹۱۱۰) استعمال ظروف طلا و نقره🔥 🌴🌹۱۱۱) توقف در مساجد در حال عذرشرعی🔥 🍓🍒التماس دعای خیرشما🍒🍓 🍇 🍓🍈 🍒🍑🍍 🥥🥝🍅🍆 🥑🥦🥒🌶🌽 🥕🥔🍠🍏🍎🍐 🍊🍋🍌🍉🍇🍓🍒 🍑🍍🥥🥝🍅🍆🥑🥦 🥒🌶🌽🥕🥔🍠🍏🍎🍊 🍋🍌🍉🍇🍓🍈🍒🍑🍍🥝
✨وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ✨وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ ✨كُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَكَّلْ عَلَيْهِ ✨وَمَا رَبُّكَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ✨و نهان آسمانها و زمين از آن خداست ✨و تمام كارها به او بازگردانده مى ‏شود ✨پس او را پرستش كن و بر او توكل نماى ✨و پروردگار تو از آنچه ✨انجام مى‏ دهيد غافل نيست ✨سوره مبارکه هود«آیه ۱۲۳» 🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃 🔻تنهامنجی موعود🔻 @t_sardar ✨❇️✨ اللهم عجل لولیک الفرج ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹 🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃
. ┄═﷽═┄ .☀️ تنفس‌صبح 📖 🌴جزء سیم قرآن کریم با صدای 🌱استاد احمد دباغ 🌱استاد معتز‌آقائی 🌱استاد شحات‌محمّد انور 🌱استاد  پرهیزکار 🌱استاد منشاوی 🌱 استاد عبدالباسط ️✨🍃🍂🌺🍃 🍃🍂🌺🍃 🍂🌺🍃 🌺🍃 🍃  💠هر روز تلاوت یک جزء نورانی از قرآن کریم را درحسینیه‌ام‌البنیین(سلام‌الله‌علیها) بشنویم، بخوانیم، بیندیشیم ‌🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃 📖اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن 🌸اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن 📖اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن 🌸اَللّهُمَّ اغْفِرلَنا ذُنُوبَنا بِالْقُرآن 📖اَللّهُمَّ اَکْرِمْنا بِکَرامَةَ الْقُرآن 🌸اَللّهُمَّ تَقَبَّل تِلاوَتَنا بِالْقُرآن 📖اَللّهُمَّ اسْتَجِب دُعاءَنا بِالْقُرآن 🌸اَللّهُمَّ اشْفِ مَرضانا بِالْقُرآن 📖اَللّهُمَّ ارْحَم مَوْتانا بِالْقُرآن 🍃🌸 🌸 . ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید مرتضی آوینی: دشمن این معنا را دریافته است که اگر ما بترسیم، دیگر از ایمان‌مان کاری ساخته نیست ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
و📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از 🔹فصل : دوم 🔸صفحه: ۵۰-۴۸ 🔻 انگشتری اش را خیلی دوست داشت. روی نگین انگشتری اش حک شده بود: "لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار" بعضی وقت ها می دیدم نگاهش که به انگشتری اش می افتد، دستش را بالا می‌برد و نگینش را می بوسد. بعد بلند آهی می کشید و می گفت حتماً تا حالا صلاح نبوده. می دانستم که این انگشتری، یک انگشتر معمولی براش نیست. یک بار پرسیدم حسین، خیلی انگشتری ات را دوست داری؟! گفت چطور مگه؟! گفتم خوب، میدونم. گفت آره؛ چون مزین به نام علی ست. گفتم: این رو که خودم میدونم. ماجراش چیه؟! آخه هر وقت بهش نگاه می کنی، حالت دگرگون می شه. یه چیزی هست که به من نگفته ای! شاید هم من غریبه شده ام که ... خندید. گفت: درست حدس زده ای. آخه یه ماجرایی داره. بعد از جنگ که تازه راه کربلا باز شده بود، دلم خیلی گرفته بود. حال عجیبی داشتم. داخل حرم، گوشه ای نشسته بودم. متوسل شدم به امام حسین (ع). زیارت عاشورا می خوندم. به سجده که رسیدم، با گریه گفتم خدایا، به حق امام حسین(ع) قسم ات می دم که شهادت رو نصیبم کنی. من هم می خوام سهمی داشته باشم. هی دعا می کردم. تو حال خودم بودم. یک مرد عرب اومد کنارم. خم شد، این انگشتری رو جلوم گذاشت. با یه لحن بین فارسی و عربی گفت ان شاء الله به آرزو و حاجت قلبی ات می رسی. یه انگشتری هم جلوی یه نفر دیگه گذاشت. طوری محو انگشتری شده بودم که به چهره ی اون مرد عرب نگاه نکردم. زمانی به خودم اومدم که اون پشتش به من بود. فقط دشداشه اش را دیدم. به دلم افتاد که دنبالش نکنم... این انگشتری، حدود ده پانزده ساله که با منه. می دونم که زمانی از من جدا می شه که من به آرزوم رسیده باشم. گفتم حسین، آخه آرزوی تو شهادت بوده! حالا کو جنگ؟! هیچ نگفت. می‌دانستم حسین، بی‌ربط به چیزی دل نمی بندد. یک روز برای عروسی به سیرجان دعوت بودیم. ساعت چهار رفتیم سیرجان. ساعت یازده برگشتیم مهمان سرا. حسین عادت داشت قبل از خواب حتما وضو بگیرد و چند صفحه قران بخواند. آن شب هم با این که خسته بودیم، رفت وضو بگیرد. شاید یک دقیقه نشد که دیدم بدجور به هم ریخته. هی می گفت خدایا، چی شده؟! آخه مگه میشه! پاشدم، گفتم چیه، حسین؟! اتفاقی افتاده؟! گفت طاهره، نگین انگشتری ام نیست. از وابستگی حسین به انگشتری اش خبر داشتم. خواستم آرامش کنم. گفتم حالا که چیزی نشده. صبر کن. یا این جا توی اتاقه، یا حتما توی ماشین افتاده. سوئیچ ماشین رو بردار، برو روی صندلی ها و زیرشون رو خوب نگاه کن. من هم اتاق رو می گردم. نیم ساعتی هر دو گشتیم تا سرانجام نگین را پیدا کردیم. ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
یک روز ازم پرسید: باباجان! شما خمس اموالت رو دادی؟ تعجب کردم؛ باخودم گفتم: پسر سیزده ساله رو چه به این حرف ها؟؟!.. با اینکه پایبندی خاصی به مسائل شرعی داشتم،حرفش را به شوخی گرفتم و گفتم: نه پسرم،خمس امسال رو ندادم... از فردای آنروز دیگر لب به غذا نزد و دو روز به بهانه های مختلف اعتصاب غذا کرد. وقتی بررسی کردم فهمیدم بخاطر همان بحث خمس بوده!!! ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ۲۱ فروردین سالروز شهادت صیاد دلها، سپهبد گرامی باد. 🔸علت اصلی پیشرفت معنوی شهید صیاد شیرازی از زبان حاج حسین یکتا! ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از 🔹فصل: دوم 🔸صفحه: ۵۲-۵۱-۵۰ 🔻 روحیه ی عجیب حسین، مرا متعجّب می کرد ! گاهی وقت ها می دیدم که چشم هایش اذیّتش می کند. عادت به ناله وشکوه نداشت. اگر دردی داشت، سعی می کرد از من و بچّه هاش مخفی کند. نگرانش بودم. کرمان، آب و هوای خوبی نداشت. چندین بار به حسین پیشنهاد کردم که «زندگی‌مون رو ببریم شمال. اونجا رطوبت داره و برای چشم هات خوبه. » می خندید و می‌گفت «طاهره جان، ناراحت نباش! من به اونجا نمی رسم که کسی بخواد دستم رو بگیره. ». می گفتم «حسین، تورو خدا، ازاین حرف ها نزن! به جان خودت، من طاقت ندارم. » هر وقت فرصت پیش می آمد، سعی می کرد از آینده ای حرف بزند که ممکن است نباشد. من هم زود می گفتم «بی خیال!». می خندید و سرم را می بوسید و می گفت: این،شتریه که در هر خونه ای می خوابه. وقتی بی قرار و دل تنگ می شد، از حالات روحی اش می فهمیدم که باز دل پر دردی دارد؛ طوری که تحمّل سرکار رفتن هم ندارد. اگر هم می رفت، زیاد طول نمی کشید و برمی گشت خانه. یک روز ساعت یازده ظهر آمد خانه. هنوز کفشش را از پاش در نیاورده بود، صدام زد «طاهره خانم، کجایی؟» گفتم «جانم! آشپزخونه ام دارم ناهار می ذارم. » گفت « می خوام برم مسافرت. » پرسیدم «کجا؟!». گفت «شیراز؛ فسا. » پیش خودم گفتم: از حالت بیرون رفتن امروزت مشخص بود که باز یاد شهید جاویدی کردی؛ باز دل تنگ شدی! این اوّلین بار نبود که حسین برای دیدار شهید جاویدی به شیراز می رفت. می دانستم هیچ چیزی نمی تواند از رفتن منصرفش کند. از طرفی نمی توانستم او را با این وضع روحی اش تنها بگذارم. گفتم «هم سفر نمی خوای؟». گفت «چه هم سفری بهتر از تو؟». گفتم « پس بیا ناهار بخوریم ،بعد می رویم. » گفت نه! وسایلت رو جمع کن. وسایل احسان رو هم بردار. وسط راه، ناهار می خوریم. حسین ،همیشه آدم با حوصله ای بود؛ ولی هیچ کس حالش را زمانی که دل تنگ هم رزمان شهیدش می شد، نمی توانست بفهمد. حدود ساعت شش عصر رسیدیم گلزار شهدای فسا، خانواده ی شهید هم آنجا بودند. بعد از احوال پرسی دعوت کردند به منزل شان برویم. حسین عذر خواهی کرد و گفت «بچّه ها منتظرن. ما باید برگردیم. ». با همدیگر خداحافظی کردیم. یک زیر انداز با خودم آورده بودم. از جعبه ی عقب ماشین برداشتم ‌و کنار قبر «شهید مرتضی جاویدی» پهن کردم. حسین خندید و گفت «با اون عجله ای که داشتیم ،یاد زیرانداز هم بودی؟!». گفتم «می دونستم قراره دو ساعتی اینجا بشینی. نمی شه که تمامش سرپا باشی. ». نشست کنار قبر. سلام کرد. قرآنش رو از جیبش درآورد. شروع کرد به خواندن قرآن ؛ بعد هم زیارت عاشورا. من هم احسان را بغل کردم و گوشه ای نشستم ،قرآن خواندم. گه گاهی به حسین نگاه می کردم. زمزمه هاش رو واضح نمی شنیدم؛ اما می دیدم که به پهنای صورتش اشک می ریزد. ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
سیّد همیشه «یا زهرا (س)» می‌گفت، البته عنایاتی هم نصیب ما می‌شد، مثلاً دو سه بار اتفاق افتاد که بی‌پول شدیم، آنچنان توان مالی نداشتیم، یکبار می خواستم دانشگاه بروم اما کرایه نداشتم، 5 تا یک تومانی بیشتر توی جیبم نبود، توی جیب ایشان هم پول نبود، وقتی به اتاق دیگر رفتم دیدم اسکناس‌های هزاری زیر طاقچه‌مان است، تعجب کردم، گفتم: آقا ما که یک 5 تومانی هم نداشتیم این هزاری‌ها از کجا آمد، گفت: این لطف آقا امام زمان (عج) است، تا من زنده هستم به کسی نگو. ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تصرف در فطريه ی كنار گذاشته شده 💬اگر کسی زکات فطره را به صورت پول نقد کنار گذاشته باشد، آیا می‌تواند معادل آن را برای فقیر کارت به کارت کند؟ 💠