eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
12هزار عکس
8.3هزار ویدیو
249 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
(۸۷) اى محبوب گریه‏ کنندگان، اى سرور توکّل‏کنندگان، اى راهنماى گمراهان، اى سرپرست مؤمنان، اى همدم ذاکران، اى پناه جان سوختگان‏ اى رهایى‏ بخش راستگویان، اى توانا‌ترین توانایان، اى دانا‌ترین دانایان، اى پرستیده همه آفریدگان 🤲🕊🥀.بسم الله الرحمن الرحیم 🔻تنهامنجی موعود🔻 @t_sardar ✨❇️✨ اللهم عجل لولیک الفرج ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄═﷽═┄ .☀️ تنفس‌صبح 📖 چهارصد و نود و نهمین (۴۹۹) صفحه نورانی  قرآن کریم .️ 🔷🔹 ️✨🍃🍂🌺🍃 🍃🍂🌺🍃 🍂🌺🍃 🌺🍃 🍃  💠هر روز تلاوت یک صفحه نورانی از قرآن کریم را درحسینیه‌ام‌البنیین(سلام‌الله‌علیها) بشنویم، بخوانیم، بیندیشیم و عمل کنیم. ⏯️ سورةُ مبارکة الجاثیة ✨✨ ‌🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃
44263FE7-86B2-44C7-B415-AF4E2A76CCC1.mp3
27.4K
═﷽═┄ .☀️ تنفس‌صبح 📖 ترجمه چهارصد و نود و نهمین (۴۹۹) صفحه نورانی  قرآن کریم .️ 🔷  💠هر روز تلاوت یک صفحه نورانی از قرآن کریم را درحسینیه‌ام‌البنیین(سلام‌الله‌علیها) بشنویم، بخوانیم، بیندیشیم و عمل کنیم. ⏯️ سورةُ مبارکة الجاثیة ‌🍃┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄🍃 بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم ۱ حا، میم‌ ۲ فرو فرستادن‌ [‌این‌] کتاب‌ ‌از‌ جانب‌ خدای‌ شکست‌ ناپذیر حکیم‌ ‌است‌ ۳ ‌به‌ راستی‌ ‌در‌ آسمان‌ها و زمین‌ ‌برای‌ مؤمنان‌ نشانه‌هایی‌ [عبرت‌ آموز] هست‌ ۴ و ‌در‌ آفرینش‌ خودتان‌ و آنچه‌ ‌از‌ جنبندگان‌ می‌پراکند ‌برای‌ مردمی‌ ‌که‌ یقین‌ دارند نشانه‌هاست‌ ۵ و ‌در‌ آمد و شد شب‌ و روز و رزقی‌ ‌که‌ ‌خدا‌ ‌از‌ آسمان‌ نازل‌ کرده‌ و زمین‌ ‌را‌ ‌پس‌ ‌از‌ مرگش‌ بدان‌ زنده‌ ساخته‌ و ‌در‌ گرداندن‌ بادها ‌برای‌ مردمی‌ ‌که‌ می‌اندیشند نشانه‌هاست‌ ۶ اینها آیات‌ الهی‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌به‌ درستی‌ ‌بر‌ تو می‌خوانیم‌، ‌پس‌ ‌بعد‌ ‌از‌ ‌خدا‌ و آیات‌ ‌او‌ ‌به‌ کدام‌ سخن‌ ایمان‌ می‌آورند! ۷ وای‌ ‌بر‌ ‌هر‌ دروغزن‌ گناه‌ پیشه‌، ۸ [‌که‌] آیات‌ ‌خدا‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌او‌ خوانده‌ می‌شود می‌شنود، سپس‌ ‌به‌ گردنکشی‌ پای‌ می‌فشارد، چنان‌ ‌که‌ گویی‌ ‌آن‌ ‌را‌ نشنیده‌ ‌است‌، ‌پس‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ عذابی‌ دردآور بشارت‌ ده‌ ۹ و چون‌ ‌به‌ چیزی‌ ‌از‌ آیات‌ ‌ما آگاه‌ شود ‌آن‌ ‌را‌ ‌به‌ ریشخند می‌گیرد اینان‌ عذابی‌ خفت‌بار برایشان‌ خواهد ‌بود‌ ۱۰-‌از‌ پشت‌ سرشان‌ دوزخ‌ ‌است‌، و آنچه‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌به‌ دست‌ آورده‌ و ‌آن‌ دوستانی‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌غیر‌ ‌از‌ ‌خدا‌ اختیار نموده‌اند ‌به‌ کارشان‌ نمی‌آید و ‌برای‌ ‌ایشان‌ عذابی‌ بزرگ‌ ‌است‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا 🔹فصل: دوم 🔸صفحه: ۶۵-۶۴ 🔻قسمت: ۳۲ صدای در اتاق را شنیدم. فرمانده اش ابوحسین برای عیادتش آمده بود. بعد از سلام و احوال پرسی، حسین از فرصت استفاده کرد؛ ازش قول می گرفت که دوباره برگرده سوریه. واقعا حسین را دیگر نمی شناختم! به خودم می گفتم: این حسین، کسی بود که بارها و بارها خودم از دهنش شنیده بودم که جانم به جان بچه هام بسته است؛ حالا طوری شده بود که خواهش ها و التماس های فاطمه و احسان هم در تصمیمش اثری نداشت. مرا بگو که چه خوش خیال بودم که با دیدن احسان و فاطمه دیگر ماندگار می شود! عطش حسین، از قبل هم بیشتر شده بود. حسین، عاشق بچه ها بود؛ ولی عشقی والاتر را دیده بود! مانده بودم که خدا، باز چه کنم....؛ که فرمانده اش گفت هرچه خانوم تون گفتند. به حسین نگاه کردم. نگاهش ملتمسانه بود. دلم نیامد ناراحتش کنم. گفتم: به هرچه حسین رضایت داشته باشه، من هم راضی ام. بعد از چند روز بستری بودن در بیمارستان، برگشتیم خانه. هنوز خوب نشده بود. غصه ی رفتنش را داشتم. از روز اول، دلهره ی روز آخر به جانم افتاده بود. نمی گذاشت از بودنش لذت ببرم. آمدن این بار حسین، با دفعات قبل فرق می کرد. بسیار ساکت شده بود و مهربان تر از قبل. اخرین سفر حسین، همگی در خانه ی بابام دعوت بودیم. زن داداشم رفته بود مسافرت. داداشم، دل تنگ خانمش بود. سر به سرش می گذاشتیم. داداشم، شعری درباره ی دوری همسرش خواند. همه ی حواسم به حسین بود. کنار ما نشسته بود. اصلا حرف نمی زد. تنها جمله ای که توی آن شلوغی از حسین شنیدم، این بود: احسنت! همه تقریباً متوجه تغییر رفتار حسین شده بودند. با جمع ما غریبه شده بود. توی حال و هوای دیگری بود. همان جا متوجه شدم انگشتری که آن همه بهش علاقه داشت، دستش نیست. گفتم حسین، انگشترت؟! گفت تو یکی از عملیات ها، کنار تل صبیحه می خواستم چیزی رو پرت کنم، از انگشتم جدا شد. خواستم بیارمش؛ ولی از بس آتیش دشمن زیاد بود، نشد. دل شوره ی عجیبی آمد سراغم. گفتم تو که برای انگشترت...حرفم را قطع کرد و گفت: شاید می خواهم به......‌ ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 بسم الرب الشهدا و الصدیقین اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3490185612Cbaff600a78 شهدای جاویدالااثر ابوالفضل حافظی تبار
کناره سفره عقد نشستیم عاقدپرسید: عروس خانم مهریه رو میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟ به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با تعجب به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم.😌 حمید خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. 😁 عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه. بعد از خواندن خطبه عقد دائم به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دور_سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر سلامتی آقای من! 🥰 📕برشی از کتاب شهید مدافع حرم ❤️@hafzi_1❤️ کانال شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا