هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
از آدمهای سیاسی کشور زیاد انتقاد میکرد. میگفت: فلان کار اشتباه بوده، فلان کار درست بوده. بهش میگفتم: تو که هیچکی رو نذاشتی بمونه، آخر سر طرفدار کی هستی؟ میگفت: فقط آقا؛ هر چی آقا بگه. گاهی وقتها که دلش میسوخت میگفت: آرزوم اینه سرم رو بذارم روی سینهی آقا و دردِدلهایی رو که نمیتونم به کسی بگم، بهش بگم.
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
شهدای جاویدالااثر
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
#خاطرات_شهید
●درحال حرکت به سمت سوریه موقع اذان مغرب وعشا به همرزمانش گفته بودبه راننده بگن باایسته...
بعد راننده اتوبوس گفت الان جایی برای نماز خواندن پیدا نمیشه ونیم ساعت بعد به مقصد میرسیم.
شهیدشالیکار درجواب به آنها گفت من یکسال مراقبت کردم نماز اول وقتم را از دست ندهم شماباعث شدین که من نماز اول وقتم را ازدست دادم.
خیلی ناراحت ونگران بودوسرش رابه شیشه اتوبوس خم کردواشک ازچشم هایش جاری شد،ازاینکه نماز اول وقت رابعدیکسال ازدست داده بود.
#فرازی_از_وصیت_نامہ
●به همه عزیزانم سفارش میکنم :
به نماز اول وقت توجه کنند که نماز دربردارنده همه چیز است.
وقتی در نماز بنده ی عاشق در مقابل معشوق که همان پروردگار است می ایستد چقدر لذت بخش وزیبامیباشد که عاشق صحبت،ومعشوق گوش می نماید و به درخواست هایش پاسخ میدهد.
#شهید_محمد_شالیکاری
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
شهدای جاویدالااثر
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
📌 تذکر به خادم روضه
🔹 بعد از عزاداری، سفره را انداختند، یکی از خادمین نانها را روی سفره میانداخت،
◇ جلو رفت و آهسته به او گفت: «این سفره، نان و میهمان، حرمت دارند، اگر نمیتوانی خم شوی و نانها را روی سفره بگذاری، کار را به دیگری واگذار کن.»
#شهید_حاجقاسم_سلیمانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
شهدای جاویدالااثر
هدایت شده از بسم الله الرحمن الرحیم بنیامین
"داستان واقعی جوان فقیر کارگر و گوهرشاد خاتون"
"گوهر شاد" یکی از زنان باحجاب بوده همیشه نقاب به صورت داشته و خیلی هم مذهبی بود.
"او می خواست در کنار "حرم امام رضا (ع)" مسجدى بنا کند."
به همه کارگران و معماران اعلام کرد؛ دستمزد شما را دو برابر مى دهم ولى "شرطش" این است که؛
فقط با "وضو" کار کنید و در حال کار با یکدیگر "مجادله و بد زبانى" نکنید و با "احترام" رفتار کنید. "اخلاق اسلامى" را رعایت و "خدا" را یاد کنید.
او به کسانى که به وسیله حیوانات مصالح و بار به محل مسجد میآوردند، علاوه بر دستور قبلى گفت؛
سر راه حیوانات "آب و علوفه" قرار دهید و این زبان بسته ها را نزنید و بگذارید هرجا که "تشنه و گرسنه" بودند آب و علف بخورند.
بر آنها "بار سنگین" نزنید و آنها را "اذیت" نکنید. من "مزد شما را دو برابر مى دهم."
گوهرشاد هر روز به سرکشی کارگران به "مسجد" میرفت.
روزى طبق معمول براى سرکشى کارها به محل مسجد رفت بود، در اثر باد مقنعه و حجاب او کمى کنار رفت و یک کارگر جوانى "چهره" او را دید.
جوان بیچاره دل از کف داد و "عشق گوهرشاد" صبر و طاقت از او ربود تا آنجا که بیمار شد و بیمارى او را به "مرگ" نزدیک کرد.
چند روزی بود که به سر کار نمی رفت و گوهر شاد حال او را "جویا شد."
به او خبر دادند جوان بیمار شده لذا به "عیادت" او رفت.
چند روز گذشت و روز به روز حال جوان بدتر میشد. مادرش که احتمال از دست رفتن فرزند را جدى دید "تصمیم گرفت" جریان را به گوش "ملکه گوهرشاد" برساند و گفت؛ اگر جان خودم را هم از دست بدهم مهم نیست.
او موضوع را به گوهرشاد گفت و منتظر "عکس العمل" گوهرشاد بود.
ملکه بعد از شنیدن این حرف با "خوشرویى" گفت: این که مهم نیست چرا زودتر به من نگفتید تا از "ناراحتى یک بنده خدا" "جلوگیرى" کنیم؟
و به مادرش گفت؛ برو به پسرت بگو من براى "ازدواج" با تو آماده هستم ولى قبل از آن باید دو کار صورت بگیرد.
یکى اینکه "مهر" من "چهل روز اعتکاف" توست در این مسجد تازه ساز.
اگر "قبول" دارى به مسجد برو و تا چهل روز فقط "نماز و عبادت خدا" را به جاى آور.
و "شرط دیگر" این است که بعد از آماده شدن تو من باید از شوهرم "طلاق بگیرم."
"حال اگر تو شرط را مى پذیرى کار خود را شروع کن."
جوان عاشق وقتى پیغام گوهر شاد را شنید از این "مژده" درمان شد و گفت؛ چهل روز که چیزى نیست اگر "چهل سال" هم بگویى حاضرم.
جوان رفت و مشغول نماز در مسجد شد به "امید" اینکه پاداش نماز هایش ازدواج و "وصال همسری زیبا بنام گوهرشاد" باشد.
"روز چهلم" گوهر شاد "قاصدى" فرستاد تا از حال جوان خبر بگیرد تا اگر آماده است او هم آماده طلاق باشد.
قاصد به جوان گفت؛ فردا چهل روز تو تمام مى شود و ملکه "منتظر" است تا اگر تو آماده هستى او هم شرط خود را انجام دهد.
جوان عاشق که ابتدا با عشق گوهرشاد به "نماز" پرداخته و حالا پس از چهل روز "حلاوت" نماز کام او را شیرین کرده بود جواب داد:
به گوهر شاد خانم بگویید؛
"اولا "از شما ممنونم و "دوم" اینکه من دیگر نیازى به ازدواج با شما ندارم.
قاصد گفت؛ منظورت چیست؟!
"مگر تو عاشق گوهرشاد نبودى؟!"
جوان گفت؛ آنوقت که "عشق گوهرشاد" من را "بیمار و بى تاب" کرد هنوز با "معشوق حقیقى" آشنا نشده بودم، ولى اکنون "دلم به "عشق خدا" مى طپد "و جز او" معشوقى" نمى خواهم.
من با خدا "مانوس" شدم و فقط با او "آرام" میگیرم.
اما از گوهر شاد هم ممنون هستم که مرا با خداوند "آشنا" کرد و او باعت شد تا معشوق حقیقى را پیدا کنم.
و آن جوان شد "اولین پیش نماز" "مسجد گوهر شاد" و کم کم مطالعات و درسش را ادامه داد و شد یک "فقیه کامل" و او کسی نیست جز؛
"آیت اله شیخ محمد صادق همدانی."
گوهرشاد خانم(همسر شاهرخ میرزا و عروس امیر تیمور گورکانی) سازنده ی مسجد معروف گوهرشاد "مشهد" است.
هدایت شده از راه بهشت دو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 مجموعه استوری شهادت حضرت رقیه سلاماللهعلیها
🏴اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا سَیِّدَتَنا رُقَیَّةَ(س) بِنْتَ الْحُسَیْنِ الشَّهیدِ
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ