دلَم را دوستدارم؛
وقتی برای تو تنگ میشود
وَ تو را دوستدارم،که دلتنگم میکنی♥:)
مرا درقلب خود کُشتی و از دنیاز خود راندی
گمان میکردم ای بیرحم بین ما قراری هست
تمنای وفاداری مرا هرگز نبود از تو
ولی ای بی وفا از بی وفا هم انتظاری هست
#فاضل_نظری
من شکستم ؛ که نیفتد تَرَکی بر دل تو
نشد آرام دلت ؟ باز بگو میشکنم :)
شهریار عاشق یه دختره میشه و قرار میزارن باهم ازدواج کنن
از اونجایی که شهریار پزشکی میخونده واسه دورهٔ از شهر خارج میشه ولی وقتی برمیگرده میبینه دختره ازدواج کرده واسه همین شهریار دچار شکستعاطفی خیلی بدی میشه و ترکتحصیل میکنه
بعدش اینکه میگن یهمحل بوده که شهریار همیشه با اون دختره اونجا میرفته
بعد از این قضایا شهریار واسه زنده کردن خاطرات اونجا رفته که دختره رو با بچش میبینه
شهریار همونجا میگه:
˼ يار و همسر نگرفتم كه گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پيری پسرم.. ˹
از این قضایا چندین سال میگذره تااینکه شهریار بستری میشه و آخرای عمرشه
عشق شهریار که دیگه پیرزن شده به عیادتش میره که شهریار میگه:
˼ آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟!
بیوفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟!
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی؛
سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا...:))) ˹
مثلِ هر شب بی تفاوت
«شب بخیری» گفت و رفت.
مثلِ هر شب تا سحر
در خود مرورش می کنم!
#محمد_شیخی
دیوانه ام؛
یا شاید هم عاشق...
که از فاصله ها رَنج می برم!
زَخم می خورم اما باز هم ...
در انتظارِ تـو نشسته ام و تـو ...
در تشویشِ انتظارهای مَن
چقدر زیبا شده ای!
گرچه صبح آمد ولی دیشب میان اشک ها؛
در فراسوی خیالت، همچنان جا مانده ام....
#کبیر_قزوینی