🌷 #پندانه
استادماندگارے:
💍ازش پرسیدم چرا ازدواج نمیڪنے؟💍
گفت : با این حقوق ڪم و مخارج زیاد نمیشه ازدواج ڪرد.
گفتم : گیرم حساب و ڪتابت قبول✔️ ولی میشه بگے تو این حساب و ڪتاب💰، جاے خدا ڪجاس؟؟؟!
اینڪہ ما تو محاسباتمان خدا رو نادیده بگیریم، اهانت به حضرت حق نیس؟😊
اینڪہ خدا را روزےرسان ندانیم در حالیڪہ خدا رازق است...
« و ما من دابة فی الارض الا علی الله رزقها » ( هود/ 6)
💍 حاضری ازدواج ڪنے؟ 💍
اگہ الآن موسسهاے پیدا بشه و بگه: "هر جوانے ازدواج ڪند، تا 5 سال 😇 ، ماهے 5 میلیون تومان 💰 بهش حقوق میدیم"، ازدواج مےڪنے؟
خیلےها مےگن: " ما حاضریم 👣 ازدواج ڪنیم..."
اما
خدا میگه: اگه فقیرے و نمے تونے ازدواج 💞 ڪنے، من خودم از فضلم به تو مےدهم و بےنیازت مےڪنم...
« إن یکونوا فقراء یُغنِهم الله من فَضلِه... » (نور/ 32)
چرا به خدا اعتماد نداریم؟؟؟
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
بعد از شهادت تکفیری ها روی بدن و سینه شهید #نفت ریختند و #آتش زدند، اما فقط لباس های شهید سوخت و بدن #سالم ماند.
مادر شهید میگفت:
قبلا هم به خاطر تصادف دچار #سوختگی شده بود اما به خاطر عزاداری و سینه زنی برای امام #حسین(ع) هیچ آسیبی به بدنش نرسیده بود.
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده🌷
اولین شهید مدافع حرم #کرمان
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
زندگینامه_شهید_احمد_مکیان #قسمت_2 تدارکات وقتی زندگانی بزرگان را مطالعه می کنیم می بینیم یک سری اتف
#شهید_احمد_مکیان
#شهید_دهه_هفتادی
دوست داشتنی
#قسمت_3
بچه اول بود خیلی هم شیرین و دوست داشتنی نمی دانم خدا در وجود این فرزند چه چیزی قرار داده بود که من را این قدر به خودش وابسته کرده بود دوست نداشتم حتی لحظه ای از او دور باشم حتی وقتی برای نماز جماعت به مسجد می رفتم سریع خودم را به منزل می رساندم تا این فراغ و دوری از احمد زیاد طول نکشد. عجله کردن برای بازگشت به خانه به قدری ظاهر و مبین بود که اهل مسجد با شوخی و خنده می گفتند کجا با این عجله؟ دوباره میخوای احمد روببینی؟
راوی: پدر شهید
حجت الاسلام و المسلمین
مجید مکیان
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
#شهید_احمد_مکیان
#شهید_دهه_هفتادی
حضور و غیاب
#قسمت_4
دو روز از تولد احمد می گذشت که من برای شرکت در کلاس دارد حوزه شدم .در حوزه مسول حضور و غیاب بودم و آخرین کسی که باید از کلاس خارج می شد من بودم بیشتر وقت ها تا مغرب توی مدرسه می ماندم ولی آن روز به محض اینکه استاد گفت: والسلام علیکم و رحمه الله سریع از جا بلند شدم و آمدم خانه اصلا یادم رفته بود که باید حضور و غیاب کنم.
فردای آن روز معلم مچم را گرفت و گفت: دیروز کجا بودی؟ چرا اینقدر با عجله رفتی؟ گفتم: کار داشتم.
با خنده گفت کار داشتی یا می خواستی بری بچه تو ببینی؟
راوی:
پدر شهید
حجت الاسلام و المسلمین
مجید مکیان
@Shahadat_dahe_haftad
کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣