eitaa logo
🚩🏴حاج قاسم🚩🏴
1هزار دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
11.5هزار ویدیو
28 فایل
ایدی مدیر مالک: @MuhammadF313 کشکول جامعی از مطالب متنوع سیاسی ؛ اجتماعی؛ فرهنگی؛ طنز؛ خانواده؛ .... به ما بپیوندید🙏🪴🌺💖 @haj_ghasem1_20
مشاهده در ایتا
دانلود
انگیزه ازدواج‌ و جهاد آوردم براتون😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم السَّلامُ عَلَیکَ أیُّها الإمامُ الهادِمُ لِبُنیانِ الشِّرکِ وَالنِّفاقِ... سلام بر تو و بر روزی که بُت های روزگار یکی یکی به دستان ابراهیمی تو سقوط کنند! سلامتی وتعجیل درظهورش صلوات ع ‌╔═🍃🌷🍃═══╗ @haj_ghasem1_20 ╚═══🍃🌷🍃═ 🪴🪴🪴🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قتل "ناصرالدين شاه قاجار" توسط "ميرزا رضا كرماني" در شهر ري (1275 ش ✍از اوايل ماه ذيقعده سال 1313 ق برابر با ارديبهشت 1275 ش، ناصرالدين شاه، خود را براي برگزاري جشن آغاز پنجاهمين سالِ پادشاهي خويش آماده مي‏كرد. 🔸 قرار بود اين جشن‏ها در طول يك هفته برگزار گردد. 🔸بدين مناسبت، بامداد روز يازدهم ارديبهشت 1275 ش كه يك روز به شروع جشن‏ها بود، ناصرالدين شاه عزمِ ري كرد تا به زيارت مزار حضرت عبدالعظيم رود. در حرم حضرت عبدالعظيم(ع)، ناگاه صداي تيرِ تپانچه‏اي، سكوت را شكست و سه گلوله ميرزا رضا كرماني از ياران سيد جمال الدين اسدآبادي، شاه قدرتمند قاجار را از پاي درآورد. 🔸او را در جوار بقعه حضرت عبدالعظيم(ع) به خاك سپردند. قتل اميركبير صدراعظم كاردان و لايق ناصرالدين شاه، اعطاي امتياز تنباكو و لغو آن با حكم تحريم تنباكوي ميرزاي شيرازي، جدايي قطعي هرات، سرخس، نواحي اطراف رود جيحون و بخشي از سيستان و بلوچستان از ايران، اعطاي امتيازات مختلف به دولت انگليس و روسيه و افزايش نفوذ آنان در تمام امور كشور، انجام مسافرت‏هاي پرهزينه و خوشگذاراني‏هاي پر خرج و... از جمله حوادث و رويدادهاي دوران سلطنت اين شاه قاجار مي‏باشد. 🔸به طور كلي در دوره پادشاهي او، نفوذ و مداخله بيگانگان در امور ايران، بيش از پيش افزايش يافت. 🔸با قتل ناصر الدين شاه، چهارمين شاه از سلسله قاجار، يك دوره تاريك پنجاه ساله از تاريخ ايران به پايان رسید. 👌👌👌👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا ربّ این بنده چه داند کہ چه مۍ‌باید جُست ، داننده تویی هرآنچه دانی آن ده . .💖 ‌╔═🍃🌷🍃═══╗ @haj_ghasem1_20 ╚═══🍃🌷🍃═ ✧✾═══✾✰✾═══✾✧
💬 : «یادم آمد دردها حتی اگر زاییده دست خودمان باشند، هم کفاره‌اند و هم علّت رشد و قدرت ما». ✍️ مانده بود تا اذان صبح! هنوز درب حرم را باز نکرده بودند. نشسته بودم روی سکوی دم در ورودی، تا دربها باز شوند، که دیدم خانمی از دورترها به سمت حرم می‌آید! نزدیک شد و گفت : حرم تعطیل است؟ گفتم: تا ده دقیقه یکربع دیگر باز می‌شود! گفت : یعنی دیشب تعطیل بوده؟ گفتم : جز شبهای جمعه و شبهای مناسبتها، تعطیل است و یک ساعت مانده به اذان صبح باز می‌شود. دیدم چانه و صورت و دستهایش ریز شروع کرد به لرزیدن. گفتم : سردتان شده؟ گفت : نه مضطرب که می‌شوم لرزش می‌گیرد بدنم. و دوباره پرسید: یعنی شب که می‌شود همه را از حرم بیرون میکنند؟ و بعد صبح درب حرم را باز می‌کنند؟ گفتم : باید همینطور باشد! گفت : پس دخترم کجاست؟ تعجبم را که دید ادامه داد: دخترم با آقایی ارتباط برقرار کرده بود! پدرش اصلاً تحمل چنین اتفاقی را نداشت. گفتم اگر بفهمد او را می‌کُشد. تا متوجه این رابطه شدم، گوشی‌اش را گرفتم و محدودش کردم و خودم تا دانشگاه بردمش و آوردمش، و تصور می‌کردم که از سرش افتاده! • چند روز پیش پدرم به رحمت خدا رفت و برادرم سکته کرد و من درگیر شدم و نتوانستم همراهی‌اش کنم. • همسرم او را همان روز با آن آقا دید و ... آوردش خانه و به باد کتک گرفت! • و نفهمیدم چه شد و کِی او از خانه گذاشت و رفت... و الآن شب چهارم است که دخترم نیست! • زن محجوب و متینی بود. می‌لرزید و از غصه می‌پیچید به خودش. گفت : گوشی ندارد، از تلفن یک خانمی به من زنگ زد و گفت من حرم هستم نگرانم نباش. فکر کردم شاید آمده باشد شاه عبدالعظیم. • در حرم باز شد و او تمام حرم را به دنبال دخترش گز کرد و بعد از اذان دیدمش. گفت : باید زود برگردم با التماس از همسرم اجازه گرفتم بیایم دنبالش. اگر دیر کنم زمین و زمان را روی سرم خراب می‌کند. آیا کسی زارتر از من هم، این لحظه در دنیا وجود دارد؟ • دلم می‌خواست او را همانجا قایم کنم که دست هیچ دردی دیگر به او نرسد. اما یادم آمد دردها حتی اگر زاییده دست خودمان باشند، هم کفاره‌اند و هم علّت رشد و قدرت ما. • گوشی اش را درآورد و عکس سفر اربعینشان را نشانم داد. دختری محجوب و خانواده‌دار... به چشمانم زل زد و گفت: چرا زندگی ما اینجوری شد؟ قلبم درد می‌کرد برایش! و چشمانم پاسخی جز همین درد نداشتند. به ساعتش نگاه کرد و با اضطراب گفت: بروم تا دیر نشده... • او رفت و خورشید کم‌کم آمد بالا ! گفتم: خدا خورشید زندگی‌ات را بتاباند بر خانه‌تان. خانه‌ای که هراس در آن حکومت می‌کند، آسیب می‌بیند، حتی اگر ظاهرش شرعی و دین‌‌مَدار باشد. • دختران ما، پدر می‌خواهند، مَردی که شانه‌هایش برای دختر اَمن‌ترین و مهربان‌ترین جای جهان برای تکیه باشد، نه مرکز هراس و اضطراب... محبت اگر حکومت کند در یک خانه، اهل خانه، تنبیه هم که شوند، زارشان را در همان آغوش می‌زنند و گلایه به بیرون نمی‌برند. • دنیایمان نامهربان است! چون رحمانیت که تمامِ دین است کم کم رنگ باخته و از دین جز چهارچوب‎هایی باقی نمانده است. • خدا «عاقبت به عشق»مان کند که عاشق‌ها مهربان‌ترین دیندارانِ جهانند!
🪴🪴🪴🪴🪴🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا