eitaa logo
🚩🏴حاج قاسم🚩🏴
1هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
12.6هزار ویدیو
32 فایل
ایدی مدیر مالک: @MuhammadF313 کشکول جامعی از مطالب متنوع سیاسی ؛ اجتماعی؛ فرهنگی؛ طنز؛ خانواده؛ .... به ما بپیوندید🙏🪴🌺💖 @haj_ghasem1_20
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵ خرداد ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵ خرداد ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵ خرداد ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵ خرداد ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵ خرداد ۱۴۰۲
🌸🍃اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّدٍ وآلِ مُحَمَّد ﷺ وَ عَجِّل فَرَجَهم بِعَدد ما اَحاطَ بِه عِلمُک🌸🍃
۵ خرداد ۱۴۰۲
🌺💐 داستان شب 💐🌺 سلام علیکم...؛ شبتون بخیر و شادی...؛ الهی وجودتان سالم و شاد و سر حال و آماده برای شروع هفته ای پر تلاش و بابرکت ...؛ الهی آمین ................................... داستان امشب را تقدیم میکنم. ۱۴۰۲/۰۳/۰۵ "ارزش خوشحال كردن مؤمن" راویان راست گفتار و ناقلان سخن نیک آورده اند: در زمان امام صادق عليه السّلام ؛ شخصى بنام نجاشى استاندار اهواز و فارس و از دوستان ایشان بود...! يكى از كشاورزهاى قلمرو حكومت او به حضور امام صادق (ع ) آمد و عرض كرد: در دفتر مالياتى نجاشى ، مبلغى را به نام من نوشته اند، نجاشى ااز شيعيان شما است ، اگر لطف مى فرمائىد نامه اى براى او بنويسید تا ملاحظه مرا بكند...! امام صادق (ع ) براى نجاشى نامه اى ، اين گونه نوشت : " بسم اللّه الرحمان الرحيم سّر اخاك يسّرك اللّه...!!!" بنام خداوند بخشنده مهربان ، برادر دينى خود را خوشحال كن ، خداوند ترا خوشحال مى كند...! هنگامى كه اين نامه به دست نجاشى رسيد، وقتى دريافت كه نامه امام صادق (ع ) است ، گفت : اين ، نامه امام صادق (ع ) است ، آن را بوسيد و به چشم كشيد و به حامل نامه گفت : حاجت تو چيست ؟ او گفت : در دفتر مالياتى تو، مبلغى را به نام من نوشته اند. نجاشى گفت : آن مبلغ ، چه اندازه است ؟! او گفت : ده هزار درهم است . نجاشى ، منشى خود را طلبيد، و جريان را به او گفت و به او دستور داد كه آن ماليات را بپردازد و نام آن كشاورز را در دفتر ماليات ، خط بزند، و سال آينده نيز همين كار را در مورد او انجام دهد...!!! پس از اين دستور، نجاشى به آن كشاورز گفت : آيا تو را خوشحال كردم ..!؟؟؟ او گفت : آرى فدايت شوم...! سپس نجاشى دستور داد يك كنيز و يك غلام و يك مركب و يك بسته لباس ‍ به او بخشيدند، و در مورد هر يك از آنها كه به او مى داند، نجاشى به او مى گفت :آيا تو را خوشحال كردم...!!!؟؟؟ او در پاسخ مى گفت : آرى فدايت گردم...! تا آنجا كه نجاشى به او گفت : اين فرشى را كه روى آن هنگام دادن نامه مولايم امام صادق (ع ) نشسته بودم ، به تو بخشيدم ، برادر و با خود ببر و در نيازهايت مصرف كن...!!! آن كشاورز، خوشحال از نزد نجاشى بيرون آمد و سپس به حضور امام صادق (ع ) رسيد و جريان را به عرض آن حضرت رساند، و آن حضرت(ع) را خوشحال يافت...! عرض كرد: اى فرزند مکرم رسول خدا(ص) ؛ گويا رفتار نجاشى با من ، شما را نیز خوشحال كرده...!!!؟؟؟ آن حضرت(ع) فرمودند: آرى سوگند به خداوند متعال که نجاشی با این‌کارش خدا و رسول خدا(ص) و ما را خوشحال كرد...! 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى .................................. بله عزیزانم؛ اگر کسی مسلمانی را خوشحال کند و گرد رنج و اضطراب را از چهره اش بزداید؛ قطعا" خداوند و اهل‌بیت علیهم السلام را خوشحال کرده و بی شک خداوند خیلی زود در همین دنیا برایش جبران و البته اجر مضاعف در جهان دیگر خواهد نوشت. پس مراقب باشیم و دست بخیر که خوشحالی و رضایت را به همنوع خود هبه کنیم. شبتون خوش. مراقب خودتون هم باشید. 🍀🌺🌸🌼❤️🌼🌸🌺🍀
۵ خرداد ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵ خرداد ۱۴۰۲
🌸🌸🌸سلام مجدد لطفا مطالعه کنید و بدونید:👇 🔹️شاید برای شما هم این سئوال پیش بیاید؛ که چرا به امامزاده احمد بن موسی(علیه السلام) شاهچراغ می‌گویند؟ روایتی در این باره که در کتابی تاریخی نقل شده است را در اینجا نقل می‌کنیم. «تا زمان امیر عضدالدوله دیلمی کسی از مدفن حضرت احمد ابن موسی (علیه السلام) اطلاعی نداشت؛ و آنچه روی قبر را پوشانده بود تل گلی بیش به نظر نمی‌رسید؛ که در اطراف آن، خانه‌های متعدد ساخته و مسکن اهالی بود. از جمله پیرزنی در پائین آن تل، خانه‌ای گلی داشت؛ و در هر شب جمعه، ثلث آخر شب، می‌دید چراغی در نهایت روشنایی در بالای تل خاک می‌درخشد؛ و تا طلوع صبح روشن است؛ چند شب جمعه مراقب بود؛ روشنایی چراغ به همین کیفیت ادامه داشت؛ با خود اندیشید شاید در این مکان، مقبره یکی از امامزادگان یا اولیاء الله باشد؛ بهتر آن است که امیر عضدالدوله را بر این امر آگاه کنم؛ هنگام روز، پیرزن به همین قصد به سرای امیر عضدالدوله دیلمی رفت؛ و کیفیت آنچه را دیده بود به عرض رسانید. امیر و حاضرین از بیانش در تعجب شدند؛ درباریان که این موضوع را باور نکرده بودند؛ هر کدام به سلیقه خود چیزی بیان کردند؛ اما امیر که مردی روشن ضمیر بود؛ و باطنی پاک و خالی از غرض داشت؛ فرمود: اولین شب جمعه شخصاً به خانه پیرزن می‌روم؛ تا از موضوع آگاه شوم. 🔹️چون شب جمعه فرا رسید؛ شاه به خانه پیرزن آمده، و دور از خدم و حشم، آنجا خوابید؛ و پیرزن را فرمود: هر وقت چراغ روشن شد؛ مرا بیدار کن؛ چون ثلث آخر شب شد؛ پیرزن بر حسب معمول روشنایی پرنوری قوی‌تر از دیگر شب‌های جمعه مشاهده کرد؛ و از شدت شعفی که به وی دست داده بود؛ بر بالین امیر عضدالدوله آمده، و بی‌اختیار 3 مرتبه فریاد زد: « شاه! چراغ» و از آن به بعد به شاه چراغ، معروف شد.» 💚🌹💚روز بزرگداشت احمدبن موسی شاه چراغ برادر کریمه فاطمه معصومه (سلام الله علیها) وثامن الحجج علی بن موسی الرضا(علیه السلام) گرامی باد💚🌹💚
۵ خرداد ۱۴۰۲
‍ 🔻اصلا یادشان هست؟ 🔹یک‌سال پیش که خبرش بهت و حیرت زیادی میان دوست و استاد و هم‌دوره‌ای‌هایش در شریف راه انداخت و خیلی‌ها دست به قلم شدند و بعضی‌ها مراسم گرفتند، شاید کمتر کسی فکر می‌کرد که این‌ها به حدی کوتاه مدت باشند که به یک‌سال نرسیده فراموش شوند و انگار نه انگار خبری بوده و اتفاقی افتاده و... 🔹چهارم خرداد ۱۴۰۱، احسان قدبیگی ورودی ۹۱ مهندسی مکانیک و از ساکنین خوابگاه طرشت ۳، بر اثر انفجار منطقه صنعتی وزارت دفاع در پارچین به شهادت رسید و پس از تشییع، در زادگاهش اراک به خاک سپرده شد؛ همان روزهای اول بازار پیام تسلیت و مراسم یادبود و دیدار با خانواده و... داغ بود و حتی خیلی از طیف‌های مختلف دانشجویی پیشنهاد تغییر نام مرکز کارگاه‌ها یا سالن ورزشی خوابگاه یا حتی خوابگاه طرشت ۳ به نام احسان را دادند و قرار شد یکی از این‌ها انتخاب و به نام احسان قدبیگی نام‌گذاری شود. 🔹امروز اگرچه اولین سالگرد این اتفاق بود اما نه تنها هیچ‌کدام از آن نام‌گذاری‌ها در این یک‌سال اتفاق نیُفتاد، بلکه حتی در حد یک پیام تسلیت و گرامی‌داشت و...،  در کانال گروه‌های دانشجویی، تشکل‌ها، معاونت فرهنگی یا حتی کانال روابط عمومی قرار نگرفت و هرچقدر صبر کردیم تا ببینیم کسی کاری می‌کند یا نه، خبری نشد و تنها اتفاقی که این چند روز برای احسان رخ داد، تقدیر از پدرش در مراسم هیئت‌هفتگی سه‌شنبه و با حضور بچه‌های هیات الزهراء بود و بچه‌های خوابگاه هم این دو شب برای او مراسم گرفتند. 🔹احسان قدبیگی طبق روایت خانواده‌اش در گفتگو با روزنامه، ۱۱ اسفند ۱۳۷۱ در یکی از محله‌های کم‌برخوردار اراک به دنیا آمد و در دوران نوجوانی علاوه بر درس، در کارگاه تراشکاری پدرش کار می‌کرد و بعد از طی تحصیل در دبیرستان علامه حلی اراک، در کنکور ۹۱ با رتبه ۱۰۱ مکانیک شریف قبول شد. 🔹با فارغ التحصیلی از شریف و تا قبل از استخدام در وزارت دفاع،  تقریباً یک سال در یکی از شرکت‌های تعمیر و نگهداری آسانسور در تهران  کار کرد و چند وقتی هم در شرکتی در قم به کارهای آموزشی و طراحی مشغول شد. 🔹احسان پس از دانشگاه راهی سربازی در نیروی دریایی ارتش شد و بعد از مدتی در واحد تحقیقاتی هوافضای وزارت دفاع مشغول به کار شد و اگرچه کارشناسی ارشد دانشگاه امام حسین(ع) قبول شد و پروژه پیشنهادی خوبی هم در آن دانشگاه داشت و توانست نظر برخی اساتیدش را جلب کند اما این روند ناتمام ماند و نهایتاً پس از تقریباً دو سال و نیم فعالیت، ۴ خرداد ۱۴۰۱ براثر انفجاری که مدتی بعد گفته شد کار اسرائیلی‌ها بوده در منطقه تحقیقاتی و صنعتی وزارت دفاع در پارچین به شهادت رسید. 🔹امروز که گذشت اما کاش نگذاریم برخی چهره‌های شریف که شاید چندان به فعالیت‌های دانشجویی و تشکلی خاصی شناخته نمی‌شدند و به اصطلاح معمولی بودند اما در اصل شخصیت بزرگی داشتند، به همین راحتی فراموش شوند و حداقل یک مراسم یا یک پیام یا حتی نام‌گذاری یکی از نقاط دانشگاه به نام‌شان را بهانه‌ای کنیم تا گاهی اوقات در هیاهوی زندگی به یادشان باشیم. 📸مزار احسان قدبیگی در اراک و تصاویری از مادر و پدرش
۵ خرداد ۱۴۰۲
🚩🏴حاج قاسم🚩🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵ خرداد ۱۴۰۲