اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
#وقت_سلام
💕 تقسیم محبت 💕
🍁 روایت شدهاست که هنگام غذاخوردن حضرت رضا (ع) قدحی میآوردند و نزدیک سفره ایشان میگذاشتند حضرت از بهترین و لذیذترین غذاهایی که برایشان اورده بود مقداری بر میداشتند و در ان قدح میگذاشتند و میفرمودند آن را به مستمندان بدهند.
سپس میفرمودند: خدای عزوعجل میدانست که همه افراد قادر به آزاد کردن بنده نیستند از این رو اطعام فقرا را راهی برای رسیدن آنان به بهشت قرار داد.
#شاگرد_همیشه_خندانم
استــاد همیشه می گفت شمـاره آدم های اطرافتــان را با #نام های زیبا در گـوشی سیو کنید حتی اگر یـک نفر را میشناسی که صفت زشتی دارد باز هـم کنار اسمش برعکس آن را بنویسید
استاد معتقد است تکـراریک زیبایی حتی اگـر #صادقانه نباشـد باور آدم را عـوض میکند. یک روز بدون اینکه استاد متوجه شود به گوشی اش زنگ زدم روی صفحه افتـاده بود شاگــرد همیشه خندانم
نمیدانـم در آن لحظه چقدر لذت بردم. از آن به بعــد انگار دلــم می خـواهـد بیشتر بخنـدم استاد راسـت میگفت یک #جمله زیبای خیلی سـاده میتـوانـد باور خـودت و دیـگران را تغیـیـر دهـد
📌داستان 🍃🌺
🌼✨ روزی فیلسوف بزرگی که از آشنایان سقراط بود، با هیجان نزد او آمد و گفت: سقراط! میدانی راجع به یکی از شاگردانت چه شنیدهام؟
🌸✨ سقراط پاسخ داد: «لحظهای صبر کن. قبل از اینکه به من چیزی بگویی از تو میخواهم آزمون کوچکی را که نامش سه پرسش است، پاسخ دهی.»
🍀✨ مرد پرسید: سه پرسش؟!
🍃✨ سقراط گفت: بله درست است. قبل از اینکه راجع به شاگردم با من صحبت کنی، لحظهای آنچه را که قصد گفتنش را داری امتحان کنیم.
🌺✨ اولین پرسش حقیقت است. کاملاً مطمئنی که آنچه را که میخواهی به من بگویی، حقیقت دارد؟
🍀✨ مرد جواب داد: «نه، فقط در موردش شنیدهام.»
🌷✨ سقراط گفت: «بسیار خوب، پس واقعاً نمیدانی که خبر درست است یا نادرست.»
🌼✨ حالا بیا پرسش دوم را بگویم، «پرسشِ خوبی»؛ آنچه را که در مورد شاگردم میخواهی به من بگویی، خبر خوبی است؟
🍁✨ مردپاسخ داد: «نه، برعکس...»
🌺✨ سقراط ادامه داد: «پس میخواهی خبری بد در مورد شاگردم که حتی در مورد آن مطمئن هم نیستی، بگویی؟!»
🍀✨ مرد کمی دستپاچه شد و شانه بالا انداخت.
🌷✨ سقراط ادامه داد: «و اما پرسش سوم، سودمند بودن است. آن چه را که میخواهی در مورد شاگردم به من بگویی، برایم سودمند است؟!»
🍃✨ مرد پاسخ داد:« نه، واقعاً…»
🌸✨ سقراط نتیجهگیری کرد: «اگر میخواهی به من چیزی را بگویی که نه حقیقت دارد و نه خوب است و نه حتی سودمند است، پس چرا اصلاً آن را به من میگویی؟!!»