#پرستو_مروجی : جناب #اسحاق_جهانگیری شما چرا اینقدر هول کردید!!!
دادگاه #حسین_فریدون و ثروتِ ایشان و.... چه اثرات مخربی بر بدنه ی #اصلاحات وارد کرده که نود و شش درصد مردم ایران را متهم به حسادت کرده اید!!!
طبق معمول زبانِ پاسخ هم ندارید....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مستند «روایت رهبری» از شبکه اول و مستند سیما پخش خواهد شد
📡 @tasnimnews
✨﷽✨
✅شیطان به حضرت یحیی گفت: می خواهم
تو را نصیحت کنم.
✍حضرت یحیی فرمود: من میل به نصیحت
تو ندارم؛ ولی می خواهم بدانم طبقات مردم
نزد شما چگونه اند.شیطان گفت: مردم از نظر
ما به سه دسته تقسیم می شوند:
۱- عده ای مانند شما معصومند، از آنها مأیوسم
و می دانیم که نیرنگ ما در آنها اثر نمی کند.
۲- دسته ای هم برعکس، در پیش ما شبیه توپی
هستند که به هر طرف می خواهیم می گردانیم.
۳- دسته ای هم هستند که از دست آنها رنج
می برم؛ زیرا فریب می خورند؛ ولی سپس از
کرده خود پشیمان می شوند و استغفار می کنند
و تمام زحمات ما را به هدر می دهند. دفعه دیگر
نزدیک است که موفق شویم؛ اما آنها به یاد خدا
می افتند و از چنگال ما فرار می کنند... ما از
چنین افرادی پیوسته رنج می بریم...
📚کشکول ممتاز، ص 426
#خاطرات_شھــدا
💠لباس سپاه،آخرین لباس من
🔰داشتم در حیاط خانه🏠 لباس میشستم سرم به کار خودم بود که دیدم یک نفر با مشت به در میکوبد، دلم ریخت😰 صدای حمید از آن طرف در میآمد که فریاد میکشید «در را باز کن»😳 وقتی داخل شد دور حیاط میچرخید و میگفت: «مامان مژده بده🎉 .. دانشگاه قبول شدم».
یک روزنامه 🗞در دستش بود که آن را جلوی چشمانم باز کرد دور اسم خودش در ستون قبولیهای دانشگاه 🏢امام حسین (ع) خط کشیده بود. اشک نشست توی چشمانم صورت ماهش را بوسیدم. گفتم: «مادر، خدا را شکر 😍که به آرزویت رسیدی» و همان جا برایش از خدا عاقبت به خیری خواستم.
🔰اولین باری که از دانشگاهش🎓 در اصفهان به دیدن ما آمد، لباس سبز سپاهیاش را پوشیده بود؛ دلم صعف رفت برای آن قد رشیدش😇، از نوجوانی که قد کشیده بود دیگر تپل و سنگین نبود.☺️
آن قدر ورزش میکرد که ورزیده و سرحال بود، نگاهم کرد و گفت: «مامان بهم مییاد؟»🙈 قربان صدقهاش رفتم و گفتم: «معلومه بهت مییاد مادر..»👌 لبخندی زد 😊و گفت: «خوب نگام کن مامان... این لباس لباس آخر منه...»‼️
🔰دل چرکین شدم. بغضم گرفتم.😥. گفتم چرا با این حرفها دلم را میخراشی.. آمد بغلم و گفت❗️: «مرگ حقه. دور و برت رو نگاه کن.. همه میرن💯.. یه روزم نوبت منه.. مرگ قسمت همه است مامان.. فقط دعا کن من با افتخار بمیرم.. دعا کن شهید 🕊شم...»😇
بعد از شهادتش بود که یک بار دیگر این جملهها را دیدم.. با 📝خط خودش..
✍راوی؛مادر شـهید
#شـهید_حمید_آسنجرانی🌷