داستان ( این دست کیست ؟! )
روزی در یک دهکده کوچک ، معلم مدرسه از دانشآموزان سال اول خود خواست تا تصویری از چیزی که خیلی دوست دارند ، نقاشی کنند.
او با خود فکر کرد که این بچههای فقیر حتماً تصاویر بوقلمون و میز پر غذا را نقاشی خواهند کرد.
ولی وقتی یکی از دانشآموزان نقاشی ساده کودکانه خود را تحویل داد ، معلم شوکه شد.
او تصویر یک دست را کشیده بود ، ولی این دست چه کسی بود؟!
بچههای کلاس هم مانند معلم از این نقاشی مبهم تعجب کردند.
یکی از بچهها گفت: « من فکر میکنم این دست خداست که به ما غذا میرساند »
یکی دیگر گفت: « شاید این دست کشاورزی است که گندم میکارد و بوقلمونها را پرورش میدهد.»
هر کس نظری میداد تا اینکه معلم بالای سر پسر رفت و از او پرسید: « این دست چه کسی است؟»
پسر در حالی که خجالت میکشید، آهسته جواب داد: « خانم معلم ، این دست شماست »
معلم به یاد آورد از وقتیکه این دانش آموز پدر و مادرش را از دست داده بود ، به بهانههای مختلف نزد او می آمد تا خانم معلم دست نوازشی بر سر او بکشد.
شما چطور؟!
آیا تا بحال بر سر کودکی یتیم دست نوازش کشیدهاید؟
بر سر فرزندان خود چطور؟
🍃🌸
🔴 آیت الله حاج میرزا احمد سیبویه، ساكن تهران، از آقای شیخ حسین سامرایی كه از اتقیای اهل منبر در عراق بودند، نقل كردند:
🔵 در ایامی كه در سامرا مشرف بودم، در روز جمعه ای، طرف عصر به سرداب مقدس رفتم. دیدم غیر از من احدی نیست. حالی پیدا كردم و متوجه مقام حضرت صاحب الأمر علیه السلام شدم.
در آن حال صدایی از پشت سر شنیدم كه به فارسی فرمود:
⚫️ به شیعیان و دوستان بگویید كه خدا را به حق عمه ام حضرت زینب علیهاالسلام قسم دهند، كه فرج مرا نزدیك گرداند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 با مخالفتهای غیرمنطقی پدر و مادرم چه کنم؟
#تصویری
@Panahian_ir
#امام_جواد
🔻راوی میگوید امام جواد را دیدم، پیش خود و در ذهن خود داشتم میگفتم که آقا امام جواد با این اموال و دارایی دیگر مگر اینها را رها میکنند و مثلاً جای دیگری بروند؟ تا این فکر در ذهن من عبور کرد حضرت فرمودند فلانی بیا، «خبز الشعیر» نان جو و «ملح جریش» نمک نیمکوب (کوبیدن را جریش می گویند)، نمک جریش و «زیارة قبرالنبی» برای من بهتر از این سرا است، طبق وظیفه ماندم. (إثبات الهداة ج4، ص400)
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
📲 مطالعه بیشتر در نرمافزار الهادی:
👉🏻 bonyadhad.blog.ir
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔺 حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
#سبک_زندگی
🔻وضع زندگیها واقعا متفاوت شده است. یکوقت یک تلفن یکجایی بود، تمام خانواده دور او جمع میشدند، 10 نفر دورش جمع میشدند، هر کسی میگفت گوشی را به من بده یک احوالپرسی بکنم. حالا مثلا فرض کنید که با یکجایی تماس گرفته بودند، یا با آنها تماس میگرفتند؛ یعنی یک تلفن 10 نفر اعضای خانواده را دور هم جمع میکرد. الان 10 نفر هستند، 10 تا موبایل، 10 نفر را از هم جدا میکند!
🔸ببینید چقدر روزگار و تاریخ، به چه سمتی دارد میرود و ما چگونه ما باید مدیریت بکنیم برنامههایمان را که آن استفادۀ بهینه از آن بخش محتوایی و سبک زندگی را بگیریم و الا سیل ما را خواهد برد.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
📲 مطالعه بیشتر در نرمافزار الهادی:
👉🏻 bonyadhad.blog.ir
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🔺 حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺اینجا نه دروازه قرآن شیرازه ،
نه آق قلای گلستان👆
اینجا #آلمان است ، کشوری پیشرفته در قلب اروپا !
✔️قابل توجه غربزده هایی که همیشه در حال #خود_تحقیری هستند
#سلبریتی_های_بیسواد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 #شایعه : میوه ایرانی در عراق نجس است‼️
🔻عربستان به وهابی های عراقی پول داده که ازایران میوه بخریدآنهاهم میوه هارابه بیابان ریختندوحتی به گاو وگوسفندهایشان هم نمیدهندمیگوینداین میوه هانجس هستنداینکارهم برای این
بوده که بازار میوه ایران خراب شود.
تا جایی که میتوانید فیلم را پخش کنید تا وطن فروشها به همراه دولت....(...ادامه دارد)
🔵 #پاسخ_شایعه :
1⃣ توضیحات منتسب به این ویدئو جعلی و شایعه میباشد
2⃣ این ویدئو متعلق به سال ۱۳۹۶ بوده و دلیل انهدام سیب ایرانی در سایت گمرک عراق، نامه رسمی وزارت کشاورزی عراق مبنی بر آلودگی به حشرات قارچسنگی میباشد و دور ریختن میوه ها بدلیل نجس بودن آنها صحت ندارد.
3⃣ شایان ذکر است که ایران در سال های گذشته به عنوان یک قطب اقتصادی در زمینه صادرات میوه به عراق و سایر کشور های حوزه خلیج فارس مانند، قطر و کویت بوده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جهادگرانِ بسیجی مشغول جهادند
آنها را دعا کنید...
🔹آبرسانی به روستای تلخاب،بخش سوسن شرقی، شهرستان ایذه.
(نه آب دارند و نه برق)
📝 همه نیروهای انقلابی ، به امر امام خویش ، #آتش_به_اختیار برای آبادانی ایران اسلامی در همه زمینه ها در حال جهادند ، از غافله عقب نمانیم
#روایت_عشق
قبل از آشنایی با محمد جواد به #زیارت حضرت زینب(س) با خانواده ام رفته بودیم.🙂
روبروی گنبد حضرت زینب (س) بودیم و من با بی بی درد دل میکردم. از او خواستم که
#همسری به من بدهد که به انتخاب خودش باشد...💓
البته آن روزها نمیدانستم که #هدیه ای ویژه از طرف بی بی در انتظار من است و آن هم
#سرباز خود حضرت زینب(س)، قرار است مرد آسمانی و همسفر بهشتی من شود.😍😌
از سفر که برگشتیم، محمد جواد به #خواستگاری من آمد.آن زمانها در یک کارخانه مشغول به
کار بود.😊 #تنها پسر خانواده بود که روی پای خودش هم ایستاده بود.
حتی از جوانی
و زمانیکه #محصل بود، در تابستانهایش کار میکرد. تمام مخارج ازدواجمان از گل مجلس
💐خواستگاری تا خرج مراسم عروسی همه را خودش داد. بعد از آن شروع کرد به #ساختن
همین منزلی که خانهء من و فرزندانم هست.
سر پناهی که ستونهایش را از دست داد.😔تک تک مصالح و نقشهء منزل و رنگ دیوارها و
طرح کاشی ها همه وهمه به #سلیقه من بود.آخر محمد جواد همیشه میگفت که تو قرار
است در این خانه بمانی...نه من....😔
آری همسر من بی تو در این خانه روزها را شب میکنم،تنها به #شوق دیدار تو در زمان ظهور
#امام_زمان(عج)😍😌
#شهید_محمدجواد_قربانی🌷