بی تو چون هر قهرمان پر غرور دیگری
قصه ام شاید رقم می خورد جور دیگری
زندگی بعد از صباحی از نمک افتاده بود
عشق آمد با خودش آورد شور دیگری
قبل تو هرکس که آمد مثل من گمراه بود
تکیه میدادم چنان کوری به کور دیگری
عقده ام را در غیابت هیچکس خالی نکرد
پر نخواهد کرد جایت را حضور دیگری
خسته ام از اینهمه صغری و کبری چیدنت
من که هستم سخت محتاج ظهور دیگری
بی گمان با این لقب هرچیز دیگر جعلی است
نیست غیر از چشم تو دریای نور دیگری
تو را بايد يواشكی خواست
يواشكی بغل گرفت
يواشكی برايت شعر خواند
و يواشكی به ديدارت آمد
تو را نبايد به جمع آدم ها برد
دوست داشتن های يواشكی،
دوام شان بيش تر است
اصلا، همين كه میگويم
تو را بايد يواشكی خواست...!
+همین:\
حاج بیخیال!
...
دیدیازدورمودانسته تغافل کردے
خوبکردیکهتوراخوبتماشاکردمــــ...
بسی گفتند: دل از عشق برگیر
که نیرنگ است و افسون است و جادوست
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است
اما نوشداروست...
حاج بیخیال!
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل به یک لحظۀ کوتاه به هم می ریزد...
+ایبابا:/✊🏻
حاج بیخیال!
#استوری
پرسیدند:
به چه علت بیداری؟
نگاهش کرد و گفت:
اگر میدانستی درد یعنی چه،این را نمی پرسیدی!
پرسید:
یعنی چه؟!
آهی کشید و گفت:
ارباب داشته باشی و از حرمش دور بمانی....