ایتا - حُجره ے‌من!

احوالات روحی و جسمی و روانی که داشتم 
یکم بهم ریخته بود .

68 مشاهده18:06

بعد از تبلیغ محرم بود و نزدیک ۱۵ ساعت 
تو اتوبوس نشستن ...

207 مشاهده18:06

انسانِ دیگه ...
یه جاهایی اذیت میشه 
حتی اگر آیت الله هم باشه ، ممکنه 
دلش بشکنه ...

168 مشاهده18:07

پیام دادم به یکی از رفقا

158 مشاهده18:07

گفتم هر جور شده آخر شب وقتتو خالی کن بریم بیرون

154 مشاهده18:08

یکم به حاج خانمت بگو صبر کنه دیر تر برو خونه

152 مشاهده18:08

147 مشاهده18:09

حوالی یک بود که صدای موتورش اومد و زنگ زد و رفتم دم در

145 مشاهده18:09

نشستم و احوالاتم رو شرح دادم

143 مشاهده18:10

گفتم من با این سن و این مقدار تلاش و اینجور چیزا ، موفق نیستم !

143 مشاهده18:10

یه مشت سر این دور و زمونه و خودمو بخت و اینجور چیزا داد زدم و ...

1 مشاهده18:11

خوب که حرف زدم ، رفیقم شروع کرد به صحبت :

1 مشاهده18:11

مطالب بعدی