بعد از اینکه پاکت رو دیدم ، اومدم تو ماشین بابام نشستم و گفتم :
همین ؟!!!
دیگه سال آینده براشون نمیخونم 🤨😒
بابام گفت یعنی برا پول میخوندی ؟
یا برا امام حسین ؟
گفتم باور کن هیچ کدوم
حال میکنم وقتی میخونم 😶☹️
البته ...
یکی دو سال بعدش هم ، بخاطر پول
رفتم تو مراسمات و میخوندم .
چون واقعا نیاز داشتم !
دلم کربلا میخواست !
یه اتفاقی افتاده بود برامون که بابام پول
نون و شامِ شب رو به زور گیر میآورد ...
نداشت و باید خودم جور میکردم ...
با خودم حساب کرده بودم اگر هر روز یه مراسم هم دعوتم کنن ، میتونم پول پاسپورت و رفت و برگشت به عراق رو جور کنم .
یه دلار و ۲۰ ریال عربستان داشتم
اونا رو هم بردم صرافی فروختم 😀
یه جا مراسم دعوتم کردن
بعد وقتی رفتم ، دیدم بی هماهنگی شده و
یه آقایِ مسنی رو دعوت کردن تایم من و
علی الظاهر منم نمیتونم بخونم دیگه و پَر ...🕊
اون خونه ، نوجوون و جوون نداشت که
پذیرایی کنه و چایی ببره و ...
با خودم گفتم مهم نیست
من برا خدمت اومدم
نه پول گرفتن ، میرم اینجا کمک میکنم