ایتا - حُجره ے‌من!

بعضیا رو هم خانواده هاشون کاری نداشتن 
چون میدونستن با نگهبانی دادن به اسلام 
خدمت می‌کنن ...

1 مشاهده20:25

آخرای شب بود 
حوالی ساعت یک 
یک و نیم ...

1 مشاهده20:25

بعضی از بچه های مسجد خوابیده بودن

107 مشاهده20:26

بعضی ها هم تو مسجد بیدار بودن و حرف می‌زدن

106 مشاهده20:26

شاید با خودشون میگفتن که :

110 مشاهده20:26

شاید محسن به محمود می‌گفت :
محمود ! 
داداش بنظرت ما هم شهید میشم ؟

108 مشاهده20:28

شاید در جواب گفته بوده که :

ما رو که جبهه نمیبرن ، ما رو به جنگ چ...

117 مشاهده20:29

یهو یه صدای غرش اومد ...

116 مشاهده20:30

صدام لعنت الله علیه موشک زد ...

115 مشاهده20:31

کجا رو ، یه مسجد رو ...!

115 مشاهده20:31

دیوار روی بچه ها فرو ریخت ...

112 مشاهده20:32

تا اینجای داستان زیاد خاص نیست

162 مشاهده20:32