eitaa logo
|حُرّ|
2.3هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
26 فایل
[﷽] و داد زد اسلحه ها همانطور دستتان بگیرید که انگار دست معشوقه تان است:)🚶💣! کُپـۍ‌ آزاده ستون🙂 لف دادی313صلوات بهت میوفته رفیق:) مدیر: @fatemeh_siavashii ادمین تبادلات: @fatemeh_siavashii #اول‌آدم‌باش‌بعد‌مذهبی #والسلام
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من بابام زود شهید شده خواهر ندارم😔! +منو به خواهری خودت قبول کن😐😂🤦🏽‍♀
من عاشق نگاهای یواشکی و قشنگتم که وقتی برمیگردم سمتت میدزدیشون🤭🤫✨
به‌وصلِ‌خود‌ دوایی‌کن دلِ‌بیچاره‌ی‌مارا... 💚
روز اول ‌که نامَش را بردم... دلم آرام گرفت و... شیرین‌کام شدم! جان و جهانَ‌م... روح و روان‌م... خلاصه شد در او! روز و شب... شب و روز... و گاه و بی‌گاهِ من... شد عشق‌بازی با نامَ‌ش؛ و من... یک رفیق دارم... که با دنیا معامله‌اش نمی‌کنم! نامش است! و من... رفیق‌باز تَر از او ندیده‌ام! ...
چه جمالِ جان فزایی که میانِ جان مایی تو به جان چه می‌نَمایی تو چنین شِکَر چرایی؟|♡
دوستم‌میگفت: چرافکرمیکنۍشهیددیگہ‌نگات‌نمیکنہ؟! چرافکرمیکنۍامام‌رضاتورونمۍطلبہ؟! چرافکرمیکنۍخدانگآشوازت‌گرفتہ؟! چرا؟ اولاشهیدبہ‌خواست‌تونیومده‌توۍقلبت‌ کہ‌بہ‌خواست‌توبخوادبره‌بیرون دوما‌امام‌رضامآرومۍطلبہ(: خودمون‌نمیریم! گناهامون‌نمیزارن(: سوما... خودت‌ببین‌اصلامنطقیہ‌این‌حرف.. خدااگه‌یک‌هزارم‌ثانیہ نگاشوازت‌بگیره دیگہ‌شش‌هاۍقفسہ‌ۍ‌سینت براۍهمیشہ‌ازڪارمیوفتن!
|حُرّ|
🍁عشق در یک نگاه🍁 قسمت5 صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم - زهرا پاشو ،دانشگاه دیر میشه زهرا: بزار یه
💗عشق در یک نگاه💗 قسمت6 بعد از تمام شدن کلاسم رفتم داخل کافه نشستم تا زهرا اومد با هم رفتیم سمت دفتر بسیج دانشگاه خانم موسوی داخل دفتر نشسته بود در زدیم و داخل شدیم دونفر از دخترای دیگه دانشگاه هم داخل دفتر نشسته بودن زهرا: سلام - سلام خانم موسوی: سلام گلم ، خوب بچه ها بریم؟ همه باهم گفتیم بله از دانشگاه بیرون رفتیم سوار ماشین خانم موسوی شدیم و حرکت کردیم عاطفه و هانیه هم دخترای خیلی خوبی بودن بعد چند دقیقه رسیدیم به حسینیه نزدیک دانشگاه از ماشین پیاده شدیم، چند تا از پسرای دانشگاه هم اومده بودن وارد حسینیه شدیم که یه دفعه یه صدایی اومد ببخشید خانم موسوی! برگشتم دیدم اقای زمانیه خانم موسوی: بچه ها شما برین داخل من میام همه رفتیم داخل حسینیه ، منم رفتم کنار پنجره پرده رو کنار زدم داشتم نگاه میکردم زهرا از پشت دستشو گذاشت روی شونم: استغفرلله حاج خانوووم - واااییی زهرا ترسیدم زهرا: خواهر گلم ،این کار احیانأ ،گناه نیست؟ - مگه دارم چیکار میکنم زهرا: اولأ سرک کشیدن تو کار دیگران ، ، دومأ نگاه کردن به نامحرم ، ( راست میگفت، من که تا حالا حتی یه بار هم ،چشم تو چشم نامحرم نشدم ،چی شده که الان اینجوری دارم نگاه میکنم ) از زهرا دور شدم رفتم یه گوشه نشستم بعد ده دقیقه خانم موسوی اومدن خانم موسوی: خوب بچه ها اول تمیز کاری داخل حسینیه بعد وصل کردن پرچمهای یا حسین به دیوار دو نفرتون هم باید بره همراه دوتا از برادرا برین خرید واسه مراسم محرم خوب حالا یه یا حسین بگین و شروع کنین 🍁نویسنده: فاطمه ب🍁
هرچه‌بیشتربه‌گناه‌فکرکنی،رفته‌رفته‌به سمت‌انجام‌همان‌گناه‌میروی..! _مولاعلی(ع)
چه دعـای قشنگیه : الـهی خـــدا جــوری عــزیزت کنه که وجــودت آرامــش بخش عـزیزانت باشه ...💙
13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رقیه پیام خودرا در تاریخ ابلاغ کرد که زندگی بدون حسین نمیشود...
ولی تاحالا به این فکر کردید ؟ که اگه امام حسین نبود ؛ چقدر تنها بودیم !:)