eitaa logo
|حُرّ|
2.3هزار دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
26 فایل
[﷽] و داد زد اسلحه ها همانطور دستتان بگیرید که انگار دست معشوقه تان است:)🚶💣! کُپـۍ‌ آزاده ستون🙂 لف دادی313صلوات بهت میوفته رفیق:) مدیر: @fatemeh_siavashii ادمین تبادلات: @fatemeh_siavashii #اول‌آدم‌باش‌بعد‌مذهبی #والسلام
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم بهانه گرفته، برای خاک نجف...
درد نمی‌کشد، جز آنکه وفادار بود...
1_5040377181.mp3
11.51M
حرفای دل منه🤍
|حُرّ|
#ناشناس حرفای دل منه🤍
انتظار سخته ارباب💔
|حُرّ|
ما طفــل ِخاک باز تو هستیم، یاعلی مارا بگو زِ خاك ِ نجف جستجو کنند -¹²روز تا غدیر!🌿🪐
پایِ‌مارابکشیددمِ‌ایوانِ‌نجف ؛ این‌گدابندگی‌اش‌رادمِ‌ایوان‌دیده . . . 💛(: ‌‌ -¹¹روز تا غدیر! 🌾
¹²⁸ مادَردوحاݪت‌بیشترزِنده‌نمےمآنیم یاڪربݪاهستیم،یادَرحَسرتِ‌آنیم!
9 غذای مشترک 🍲 اولین روز زندگی مشترک، بلند شدم تا غذا درست کنم. من همیشه از ازدواج کردن می ترسیدم و فراری بودم برای همین هر وقت اسم آموزش آشپزی وسط میومد از زیرش در می رفتم 😢 بالاخره یکی از معیارهای سنجش دخترها در اون زمان، بلد بودن آشپزی و هنر بود. هر چند، روزهای آخر، چند نوع غذا از مادرم یاد گرفته بودم اما از هر انگشتم، انگیزه و اعتماد به نفس می ریخت!😎 👌🏼 غذا تفریبا آماده شده بود که علی از مسجد برگشت. بوی غذا کل خونه رو برداشته بود. از در که اومد تو، یه نفس عمیق کشید؛ - به به، دستت درد نکنه 😊 عجب بویی راه انداختی ... با شنیدن این جمله، ژست هنرمندانه ای به خودم گرفتم! انگار فتح الفتوح کرده بودم ...😎 رفتم سر خورشت و درش رو برداشتم. آبش خوب جوشیده بود و حسابی جا افتاده بود.😋 قاشق رو کردم توش بچشم که؛ نفسم بند اومد... نه به اون ژست گرفتن هام ،نه به این مزه غذا! اولش نمکش اندازه بود اما حالا که جوشیده بود و جا افتاده بود ...شور شده بود! گریه م گرفت!😭 خاک بر سرت هانیه! مامان صد دفعه گفت بیا غذا پختن یاد بگیر... و بعد ترس شدیدی به دلم افتاد😢 خدایا! حالا جواب علی رو چی بدم؟ پدرم هر دفعه اگه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت بیچاره بودیم! - کمک می خوای هانیه خانم؟ با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم! قاشق توی یه دست، درب قابلمه توی دست دیگه! همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود! با بغض گفتم ... نه علی آقا برو بشین الان سفره رو می اندازم ... یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد ... منم با چشم های لرزان منتظر بودم از آشپزخونه بره بیرون ... کاری داری علی جان؟ چیزی می خوای برات بیارم؟ با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن، شاید بهت کمتر سخت گرفت... - حالت خوبه؟ - آره، چطور مگه؟😢 - چرا شبیه آدمی هستی که می خواد گریه کنه ؟!🤔 به زحمت خودم رو کنترل می کردم و با همون اعتماد به نفس فوق معرکه گفتم ... نه اصلا ... من و گریه؟😏 تازه متوجه حالت من شد ... هنوز قاشق و در قابلمه توی دستم بود ... اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد ... چیزی شده؟ به زحمت بغضم رو قورت دادم ... قاشق رو از دستم گرفت ... خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید ... با خودم گفتم: مردی هانیه ... کارت تمومه ... شهید سیدعلی حسینی)🥀
●آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام): هرکس تو را به چیزی که توانش را نداری‌ مکلف کند، حکم تو از خودش را صادر کرده است. | غررُالحِکم،حدیث ۹۱۳۷
enc_16854236166566626773089.mp3
3.78M
دیدم همہ جا بر دَر و دیوارت حَـریمت ؛ جایـے ننوشتھ ست گنھکار نیاید . . (: | قبل خواب خود را شارژ کنید🔥
آدمی که نتونه به پنج ، شش نفر احترام بذاره ... نمیتونه احترام و کرامت هشتاد میلیون انسان رو حفظ کنه !!
شبتونـ.بخیر🦦