فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ آغاز سخنرانی رهبر معظم انقلاب اسلامی در مراسم پنجمین سالروز شهادت حاج قاسم سلیمانی با توصیهای درباره فرارسیدن ماه رجب؛
ماه رجب ماه دعا عبادت و توسل است. ۱۴۰۳/۱۰/۱۲
دستورات آیة الحقّ
مرحوم حاج میرزا علی قاضی طباطبائی رضوان الله علیه
در ماههای رجب و شعبان و رمضان
اصل این دستور را حضرت علّامه آیة اللَه سید محمّد حسین حسینی طهرانی أفاض اللَه علینا من برکات تربته، در سال آخر عمر شریف و با برکت خود در یکی از جلسات برای خواصّ أصحاب خودشان از روی نسخۀ خطّی آیة الحقّ مرحوم آیة اللَه حاج میزا علی قاضی طباطبائی که بنام «صَفَحاتٌ منْ تاریخ الأعلام» بقلم فرزند ایشان نوشته شده است، بیان فرموده، به عمل و مداومت آن تأکید نمودند و مخصوصاً به طلّابی که با حضرتش مأنوس بودند، أمر کردند آنرا در دفتر خود ثبت نمایند [لذا این حقیر از روی نسخۀ ایشان در کتابخانۀ معظّم له استنساخ نمودم] اینک متن عربی آن را با استفاده ترجمه و توضیح مختصر آن بزرگوار به علاقمندان تقدیم می نمائیم و آن متن از این قرار است:
«أَلْحمدُ للهِ رَبِّ العالمین، وَ الصَلوةُ وَ السلامُ علی الرَّسولِ الْمبینِ وَ وَزیرهِ الْوصی الأَمین وَ أبْنآئهُما الْخلفاءِ الرَّاشدین وَ الذُّریة الطاهرین وَ الخَلَفَ الصالح وَ الماءِ الْمعین صَلّی اللَه وَ سلّمَ علیهمْ أجْمَعینَ».
«حمد مختصّ ذات أقدس پروردگار عالمیان است. و صلوات و سلام خدا و فرشتگان مقرّب و همۀ جهانیان، بر فرستادۀ آشکار او، و بر وزیر و وصی أمین آنحضرت، أمیرالمؤمنین؛ و بر فرزندان آن دو بزرگوار که خلفاء راشدین و راه یافتگان و راهنمایان به حقّ و صراط مستقیم، و ذرّیۀ طاهرین آنان می باشند باد. و درود و سلام بر خلف صالح و جانشین بحقّ و شایستۀ آنها باد که آب گوارا بر کام تشنۀ اُمّت و شیعیان می باشند.
«صَلَّی اللَه وَ سَلّمَ علیهمْ أجْمعینَ» درود و سلام خداوند بر همۀ آنان باد.»
دستورات سید علی قاضی در ماههای رجب و شعبان و رمضان مبارک
2
تَنبهْ فَقدْ وافَتكمُ الْأشهُرُ الْحرُمْ***تَیقظْ لكی تَزدادَ فی الزَّادِ وَ اغْتنمْ (١)
فقُمْ فی لیالیها وَ صُمْ منْ نهارها***لِشكر إلهٍ تَم فِی لُطْفه وَ عَمّْ (٢)
وَ لا تَهجَعَنْ فی اللَیل إلاَّ أقَلَّهُ***تَهَجّدْ وَ كمْ صَبٍّ من اللَیل لَمْ ینَمْ (٣)
وَ رتِّلْ كتابَ الْحَقِّ وَ اقرأَهُ ماكثاً***بِأَحْسن صوتٍ نورُهُ یشرقُ الظلمْ (٤)
فَلمْ تحظَ بَلْ لَمْ یحظَ قطّ بِمِثْله***وَ أخْطأَ مَنْ غیرَ الذی قُلْتُهُ زَعمْ (٥)
وَ سلِّمْ علی أَصْل القُرانِ وَ فصلِهِ***بَقِیة آل اللَه كنْ عبْدَهُ السَّلمْ (٦)
فَمنْ دانَ للرَّحْمن فی غیرِ حُبِّهمْ***فَقَدْ ضَلَّ فی إنكارهِ أعظمَ النِّعمْ (٧)
فَحُبهمْ حُبُّ الالهِ اسْتعذْ به***هُمُ الْعروَةُ الوُثقی فَبالعرْوَة اعْتصمْ (٨)
فلاتَك باللاهی عن الْقول وَ اعْتَبرْ***معانیه كی تَرْقی إلی أرْفَع الْقمَمْ (٩)
عَلیك بِذكر اللَه فی كلِّ حالةٍ***وَ لا تَن فیهِ لا تقُلْ كیفَ ذاوكم! (١٠)
فهَذا حِمی الرَّحمن فادْخلْ مُراعیا***لِحرماته فیها عَظِّمْهُ وَ التزمْ (١١)
فَمَنْ یعتصم باللَه یهْدَ صراطُهُ***فإنْ قُلْتَ رَبِّی اللَه یا صاحِ فاسْتقمْ (١٢)
١ـ آگاه و متوجه باش! که ماههای حرام (رجب و شعبان و رمضان که در نزد أهل عرفان ماههای حرامند) از راه رسید؛ بیدار باش! تا اینکه برای مسافرت خویش توشه برداری و این فرصت را از دست مده و غنیمت بشمار!.
٢ـ شبهای آن را به بیداری و روزهای آن را به روزه گرفتن سپری نما، بشکرانۀ اینکه خداوند لطف خویش را عام و شامل همگان فرموده است!.
٣ـ و شب را جز به مقدار کمی استراحت و خواب سپری مکن؛ و نماز شب را بنحو تهجّد و بیدار و خواب بجای آور (یعنی چند رکعتی نماز بخوان و مقداری بخواب و سپس بیدار شو و به همین ترتیب عمل نمای، تا نافلۀ شب پایان پذیرد) و چه بسیارند عاشقانی که هرگز در شب نمی خوابند!.
٤ـ و کتاب حقّ را تلاوت نمای و آنرا با بهترین صوت و زیباترین نغمه و آرام آرام قرائت کن، چرا که ظلمتها و کدورتها را تبدیل به نور و روشنائی می نماید.
۵ـ پس تو بهره مند نشدی، بلکه هیچکس از چیزی به مانند قرآن بهره نبرده است! و هر کس غیر از گفتۀ مرا بگوید سخت در اشتباه فرو رفته، مرتکب خطا گردیده و گمان او گمان باطلی خواهد بود!.
٦ـ و سلام بفرست بر أصل قرآن و فصل آن (که مقصود محمّد و آل محمّد صلوات اللَه علیهم أجمعین هستند) که آنان باقیماندگان آل اللَه می باشند و در برابر آنان عبد محض و تسلیم و بدون اراده باش!.
٧ـ هر کسی که در غیر حبّ آنها خود را در ذمّۀ خداوند رحمن درآورد و به اندازۀ ذرّه ای از محبّت غیر آنها در دل راه دهد، او محققاً گمراه شده و منکر نعمت ولایت آنان گردیده؛ و در این انکار خود نعمتهای پروردگارش را از دست داده است!.
٨ـ پس محبّت به آنها محبّت به خداوند است و در این صورت تو خود را در پناه حبّ خداوند درآور!.
٩ـ و دربارۀ قرآن کوتاهی مکن و آنرا از روی لهو و لعب قرائت منمای و در معانی آن دقّت کن تا بواسطۀ دقت در قرآن به بالاترین ذروه از قلل مجد و شرف نائل آئی!.
١٠ـ و در هر حال بر تو باد که ذکر و یاد خدا؛ و مبادا کوتاهی کنی در قرائت قرآن و ذکر پروردگار و هیچگاه در این مورد عذر نیاور که: چگونه و چه مقدار به یاد او باشم. (یعنی اشتغال به امور دنیوی و تراکم شواغل و مشاغل تو باعث نشود که در این دو مهمّ سستی و تکاهل ورزی و آنرا بعنوان عذر برای خویش تلقّی نمائی
١١ـ این ماهها (رجب و شعبان و رمضان) قرقگاههای خداوند است، پس در این قرقگاه داخل شو، اما حرمت آنرا پاس بدار و آنها را معظّم داشته، ملتزم به رعایت آداب آن باش.
١٢ـ پس هر کسی که به خداوند معتصم شود (دست به دامان رحمت و جمال و جلال او دراز نماید و به ریسمان او چنگ بزند) خود را در صراط او می یابد و اگر گفتی «ربّی اللَه» ای گوینده! روی این کلام ایستادگی نمای و دست از آن برندار.
30.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ بیست و پنجمین سالگرد ارتحال ملکوتی «مشعل فروزان خطه شمال» حضرت آیت الله شیخ هادی روحانی نماینده فقید امام و رهبری در مازندران برگزار می گردد.
✅ سخنران: حضرت آیت الله لائینی نماینده ولی فقیه در استان مازندران
✅ زمان: شنبه ۱۵ دی ماه ۱۴۰۳ ((سوم رجب، سالروز شهادت امام هادی (ع) ))
✅ ساعت : ۱۴/۳۰
✅ مکان: مدرسه علمیه خاتم الانبیاء (ص) صدر بابل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ رهبر انقلاب در پایان مراسم پنجمین سالگرد شهادت شهید سلیمانی:
لبنان نماد مقاومت است، پیروز خواهد شد، یمن نماد مقاومت است پیروز خواهد شد. ۱۴۰۳/۱۰/۱۲
🔰 اعمال شب اول ماه رجب
1️⃣ غسل کردن
2⃣ زیارت امام حسین علیه السلام
3⃣ خواندن نماز دو رکعتی (کیفیت آن در مفاتیحالجنان بیان شده)
4⃣ احیاى شب اول ماه رجب
5⃣ خواندن دعایى که از امام جواد(ع) نقل شده است
اعمال و نمازهای پرفضیلت دیگری هم برای این شب، در مفاتیحالجنان ذکر شده است.
🚩 حلول ماه رجب و میلاد سراسر نورِ حضرت امام باقر علیه السّلام بر مسلمین، مؤمنان و رجبیون مبارک باد
#آداب_و_اعمال
#اعمال_شب_و_روز_اول_رجب
✅ اعمال شب اول👇
1⃣ از رسول خدا (ص) نقل شده: هنگام رؤیت هلال #ماه_رجب، این دعا را مىخواند: «اَللّهُمَّ اَهِلَّهُ عَلَیْنا بِالاْمْنِ وَالاْیمانِ وَالسَّلامَةِ وَالاْسْلامِ رَبّى وَرَبُّکَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ»؛
2⃣ #زیارت_امام_حسین (ع) در این شب فضیلت بسیار دارد. #زیارت_عاشورا😭
3⃣ بعد از نماز مغرب، ۱۰ نماز دو رکعتی بخواند که در هر رکعت بعد از «حمد» یک «توحید» بخواند، رسول خدا(ص) در پاداش این عمل فرمود: به خدا سوگند! هر کس چنین کند، خودش، خانوادهاش، مالش و فرزندانش محفوظ بمانند و از عذاب قبر پناه داده شود ... و در قیامت به سرعت از صراط بگذرد.
4⃣ احیاى شب اول ماه رجب:
#شیخ_طوسى در «مصباح المتهجّد» از امیرالمومنین (عليه السلام) نقل کرده که است که حضرت فرمودهاند: در شگفتم از كسى كه اين چهار شب از سال را به بيهودگى بگذراند :
☘ #شب_عيد_فطر
☘ #شب_عيد_قربان
☘ #شب_نيمه_شعبان
☘ #شب_اول_ماه_رجب
5⃣ خواندن دعایى که از امام#جواد(ع) برای این شب نقل شده است و آن اینکه با این کلمات، دعا کند: «اَللّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُکَ بِاَنَّکَ مَلیکٌ، وَاَنَّکَ عَلى کُلِّ شَىْء مُقْتَدِرٌ، وَاَنَّکَ ما تَشآءُ مِنْ أَمْر یَکُونَ اَللّهُمَّ اِنّى اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِنَبِیِّکَ مُحَمَّد نَبِىِّ الرَّحْمَةِ، صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ، یا مُحَمَّدُ یا رَسُولَ اللهِ، اِنّى اَتَوَجَّهُ بِکَ اِلَى اللهِ رَبِّکَ وَرَبِّى لِیُنْجِحَ بِکَ طَلِبَتى»
اعمال روز اول ماه رجب👇
1⃣ #روزه گرفتن:
حضرت باقر علیه السلام از پدران گرامی خویش علیهم السلام از رسول خدا صلّی الله علیه وآله نقل می کند که فرمود: هرکس در #روز_اول_ماه_رجب را روزه بگیرد، بهشت بر او واجب می شود.
همچنین از امام صادق علیه السلام نقل شده: روز اوّل ماه رجب، حضرت نوح علیه السلام به کشتی سوار شد و امر کرد که همه آن کسانی که با او در کشتی بودند، روزه بگیرند. پس حضرت فرمود: هرکس این روز را روزه بگیرد، آتش جهنم از او دور می شود.
و نیز #حضرت_رضا علیه السلام فرمودند: هرکس روز اوّل ماه رجب روزه بگیرد، در روزی که به لقای الهی نائل می شود، خداوند از وی خوشنود خواهد بود.
2⃣ غسل کردن
#سید_بن_طاووس مىگوید: روایتى از رسول خدا (ص) یافتم که آن حضرت فرمودند: هر کس ماه رجب را درک کند و در اول، وسط و آخر آن، #غسل کند همانند روزى که از مادر متولد شده، از گناهان خارج میشود.
3⃣ (و باز) زیارت حضرت سیدالشهدا علیه السلام.😭 که در روز اول ماه رجب به طور ویژه سفارش شده است.
🌴 جلسه هفتگی
بانونهالان ونوجوانان
بعد نمازمغرب وعشاء
مسجدجامع امیرالمومنین علیه السلام
سرحمامپازوار
🔹اخلاق درقرآن
🔹پرسش وپاسخ
🔹گپوگفتگو
╭─┅─🍃🌺🍃─┅─╮
لینک جهت عضویت در کانال 👇
🆔️http://eitaa.com/hajizadeh1
╰─┅─🍃🌺🍃─┅─╯
کانالرسمیمحمدصادقحاجیزاده
جدول مراقبه رجبیه سال 1446
اعمال و اذکار و دعاهای ماه رجب
اعمال آورده شده در جدول مراقبه، مخصوص کل ماه است که برای آسانی انجام آن و دائم الذکر بودن، به تعداد روزهای ماه تقسیم گردیده است؛ با انجام اعمال و اذکار هر روز، خانهی مربوط را علامت بزنید.
مطابق توان و ظرفیت خود اذکار را انتخاب کنید و لازم نیست همهی اعمال را انجام دهید.
به جهت تأکید اساتید اخلاق، دعاهای روزانه ماه رجب نیز به جدول مراقبه اضافه شدهاند.
دوستان و آشنایان خود را نیز به این مهمانی الهی دعوت کنید.
منابع:
اقبال الاعمال
مفاتیح الجنان
این پست هر شب تکرار می شود
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
السلامُ عَلَیکَ یاصاحِبَ الدَّولَةِ الزّهرا
سلام بر تو و بر روزی که دولت زهراییات جهان را منور خواهد ساخت
چگونگی اقامه «نماز استغفار»
نبی اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در روایتی فرمودهاند که چون روزى تو کم شود و کارَت به پراکندگى گراید، حاجت خود را به درگاه خدای عزّوجلّ عرضه دار و نماز استغفار را ترک مکن! (مکارمالأخلاق «ترجمه میرباقری»: ج۲، ص۱۳۴)
نماز استغفار دو رکعت است و ذکر «أَسْتَغْفِرُ ٱللَّٰهَ» در این نماز مجموعاً ۱۵۰ مرتبه زمزمه میشود. این یعنی، در هر رکعت، پس از سوره حمد، سوره قدر خوانده شده و بعد از پایان سوره قدر، پانزده مرتبه «أَسْتَغْفِرُ ٱللَّٰهَ» گفته میشود.
سپس در رکوع، ده مرتبه، پس از برخاستن از رکوع و پیش از رفتن به سجده ده مرتبه، در سجده نخست ده مرتبه، پس از سر بر داشتن از سجده اول و پیش از رفتن به سجده بعدی ده مرتبه، در سجده دوم ده مرتبه و بعد از سجده دوم و پیش از برخاستن هم ده مرتبه ذکر «أَسْتَغْفِرُ ٱللَّٰهَ» گفته میشود. رکعت دوم نیز همانند رکعت اول اقامه میشود.
♦️مهم
در ماه مبارک رجب اگر هیچ کار خاصی نمی خواهیم انجام دهیم حتما دستور ۱۰ هزار سوره ی توحید که روزانه ۳۳۳ مرتبه باشد را از دست ندهیم.
این دستور از توصیه های موکد اساتید مکتب نجف علی الخصوص مرحوم آیت الله سید عبدالکریم کشمیری ره بوده است.
وضع روحانی و برآیند معنوی کسانی که در این ماه این سوره ی مبارکه را روزانه ۳۳۳ مرتبه قرائت کرده و باقیمانده ی آن را در روز آخر برای تکمیل ۱۰هزار مرتبه انجام میدهند با کسانی که به این توشه ی عظیم و مدخل مهم برای وصول به ولایت بی توجهی میکنند،زمین تا آسمان متفاوت است.
در راه خدا تا فرصت هست دلمان برای خودمان بسوزد و عمل کنیم که بدون عمل نتیجه ای حاصل نخواهد شد
36.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویر پخش نشده از حضور نیمه شب شهید جمهور بر مزار شهید مقاومت
🔗 @www_598_ir | www.598.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑لحظاتی از شعرخوانی آقای مجتبی رمضانی در دیدار امروز و بغض رهبر انقلاب برای حاج قاسم سلیمانی بعد از گذشت پنج سال
سرباز وظیفه
╭─┅─🍃🌺🍃─┅─╮
لینک جهت عضویت در کانال 👇
🆔️http://eitaa.com/hajizadeh1
╰─┅─🍃🌺🍃─┅─╯
کانالرسمیمحمدصادقحاجیزاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | علامه انقلابی
👈خصوصیات منحصر به فرد آیت الله مصباح به روایت رهبر انقلاب
🗓سالگرد درگذشت عالم ربانی، فقیه و حکیم مجاهد، آیتالله مصباح یزدی
📥 سایت | آپارات
💻 Farsi.Khamenei.ir
40.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ #احیاگر؛ نماهنگ ویژه KHAMENEI.IR درروزسالگرد شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی
👆درباره راهبرد همیشگی شهید سلیمانی که به بهترین نحو به سرانجام رسید
💻 Farsi.Khamenei.ir
لیلةالرغائب
بر اساس روایات ما، ممتازترین شبها در همه سال، سه شب است که همگی در این ماههای سهگانه واقع شده:
اولی شب جمعه اول ماه رجب است به نام «لیلةالرغائب»، دوم شب نیمه شعبان که نامش «لیلةالبرات» است و دیگر شبهای قدر در ماه مبارک رمضان که «لیلةالقدر» است.
▫️رغائب جمع «رغیبة» است و رغیبة به معنای عطای کثیر است؛ یعنی در چنین شبی، درهای رحمت الهی بیحساب باز است. ترکیب «لیلة الرغائب» اضافه موصوف به صفت خود است، بدین ترتیب لیلةالرغائب یعنی «اللیلة التی فیها الرغائب» یعنی شبی که در آن عطایای الهی کثیر است، سپس موصوف به صفتش اضافه شد و «لیلة الرغائب» گردید.
▫️صاحب مراقبات، جمال السالکین، مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، مطلبی به این مضمون میفرماید که ماه رجب اول ورود به میهمانی الهی است و تو ببین در این ضیافت الهی با کدامین لباس و زیور بر مولای خود وارد میشوی!
▫️تلطیف عمل مهمتر از تکثیر در عمل است؛ لذا در اولین شب جمعه ماه رجب که شب عطای خاصّ الهی است، اولین دعایمان مغفرت و طلب استعداد ورود به ضیافت خاص الخاص پروردگار باشد؛ تا در همان شب جمعه اول پاک شویم و اجازه ورود به سرای محبوب را در همه ضیافت سهماهه داشته باشیم. در حالی که در ماه رمضان این طور نیست، شب قدر آن در آخر ماه است که این حساب دیگری دارد. درباره اعمال مخصوص این شب، به آنچه در مفاتیح الجنان آمده اکتفا میکنیم.
🔺پیامبر اکرم(ص) فرمودند: غافل از اولین شب جمعه ماه رجب نشوید که ملائکه، آن شب را «لیلةالرغائب» نامیدند. این بیان پیامبر(ص) که ملائکه چنین نامی بر این شب نهادند، از آن روست که آنها عالم بالا را میبینند و مشاهده میکنند که چگونه کرور کرور عطای کثیر و نعم و رحمتهای خاص الهی در آن شب سرازیر است؛ لذا میگویند این شب، شب عطای کثیر است.
سپس حضرت میفرمایند: زمانی که یک سوم از شب گذشت، تمام ملائک آسمان و زمین به عالم دنیا میآیند و گرد خانه خدا طواف میکنند و خداوند توجه خاص به ملائکه خود میکند. توجّه کنیم که خیلی اوقات ملائک زمینی برای انسان دعا میکنند، ولی در آن شب عزیز، ملائکه آسمانی، یعنی میکائیل و جبرائیل و اسرافیل و ملائکه مقدّس الهی که دعایشان قطعاً مستجاب است، دست به دعا برمیدارند. خداوند به ملائکش میفرماید در این شب هر دعایی دارید بخواهید تا من اجابت کنم، و ملائک دعا میکنند: خدایا، روزهداران ماه رجب را بیامرز.
📚ادب حضور (دفتر اول)، ص۷۹
«أینَ المُضطَرُّ الّذِی یُجَابُ إذا دعی»
کجاست آن مضطری که چون دعا کند، خواست او به اجابت میرسد...
باربر ، حمّال و کشیکچی یا نگهبان ساده بازار اصفهان بود. آنقدر ساده بود و بی ریا که مردم به او لقب "هالو" داده بودند. امّا کسی نمی دانست که در ورای این ظاهر ساده و فقیرانه ، روح بلندی وجود دارد ، صاحب مقامی رفیع نزد حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه الفداء است.آقا (عجل الله فرجه) کارپردازانی دارند که در ایام غیبت با آنها ارتباط دارند که در دعای عهد یاد شده: «واجعلنا من المسارعین الیه فی قضاء حوائجه». بله، کسانی به این مقام می رسند که وقتی آقا حاجتی دارند آنها را صدا بزنند و آنها با سرعت برای برآورده کردن خواسته امام به سوی ایشان بشتابند. مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو (متوفی 1309 ه ق) که بدن مطهرش در بهشت تخت پولاد ، خاک تابان جنوب زاینده رود آرام گرفته است ،حکایتی شگفت انگیز دارد که از قول مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی در کتاب عبقری الحسان با رعایت امانت نقل گردیده است.
حکایت وصل(اینجا)
نزدیک اذان ظهر روز بود. مثل هر روز مهیای رفتن به مسجد شدم. از منزل ما تا مسجد فاصله چندانی نبود . چند سالی بود که توفیق امامت جماعت در این مسجد به من عنایت شده بود. مسجدی که بواسطه قرار گرفتنش در راسته بازار ، پاتوق کسبه و اهل بازار بود و البته حضور باربران و کشیکچیان و نگهبان های بازار هم رونق خاصی به مسجد می داد.
هنوز چند قدمی به مسجد مانده بود که صدای جمعیت اندکی که تابوتی را بر دوش خود حمل می کردند مرا متوجه خود ساخت. جلوتر رفتم ؛ تابوتی ساده و فقیرانه بر دوش چند نفر که همه از باربران بازار بودند و چند نفری مشایعت کننده نیز در کسوت ساده حمّالان و کشیکچیان بازار که البته چهره برخی از آنها برایم آشنا بود. معلوم بود که میّت ، یکی از منسوبان همین آدم های سر و ساده و فقیر است که اینچنین غریبانه و بی پیرایه تشییع می شود.
در همین بین ، ناگهان چشمم به میرزا حبیب ، تاجر سرشناس و مؤمن بازار افتاد که با حالتی نزار و پریشان در حالی که بشدت می گریست و مویه می کرد ، جنازه را مشایعت می نمود. مشاهده میرزا حبیب ، آن هم با این حال پریشان که گویی صاحب عزای اصلی است و نزدیک ترین کسان خود را از دست داده است ، مرا بسیار شگفت زده کرد. آخر میرزا حبیب از بازاریان و تجّار سرشناس و مؤمن بازار و از نیکان اصفهان بود. اگر از نزدیکان و بستگان او کسی فوت نموده ، پس چگونه است که اینچنین غریبانه و بی خبر تشییع می شود؟! چرا از بزرگان تجار و کسبه و اقربای خود میرزا حبیب ، کسی در این تشییع جنازه شرکت ندارد؟! .... همه اینها سؤالاتی بود که ذهن مرا به خود مشغول ساخته و بشدّت کنجکاو یافتن اصل ماجرا کرده بود.
در همین حال بودم که نگاه پریشان میرزا حبیب به من افتاد و گویی متوجه تعجب و حیرانی من شد. بطرفش رفتم و دست بر شانه اش گذاشتم . پیش از آنکه سخنی بگویم با صدایی لرزان و مصیبت زده گفت: «حاج آقا جمال! به تشییع جنازه یکی از اولیای خدا نمی آیید؟! »
کلامش بر قلب و جانم نشست و مرا بی اختیار بسوی جنازه کشاند. از رفتن به مسجد منصرف شدم و به همراه میرزا حبیب و جماعت باربران و کشیکچیان بازار ، جنازه را به طرف غسّالخانه مشایعت نمودم. از بازار تا غسالخانه که در محلی بنام «سرچشمه پاقلعه» قرار داشت ، مسافت نسبتاً زیادی بود و من باتفاق عده معدود مشایعت کننده در حالی این مسافت را پیمودم که در تمام طول مسیر ، جمله میرزا حبیب در توصیف صاحب جنازه ، ذهنم را به خود مشغول ساخته بود و بشدت کنجکاو بودم تا صاحب آن را بشناسم .
به غسالخانه که رسیدیم ، جنازه را تحویل مغتسل دادند تا مراسم تغسیل و تکفین میت انجام شود. گوشه خلوتی یافتم و تا مهیا شدن جنازه ، در انتظار نشستم. ساعتی از ظهر گذشته بود و من خسته از راه دراز و اندوهناک از فوت نماز جماعت اول وقت ، به سرزنش خود پرداختم که چرا بی جهت ، تحت تأثیر سخنان یک تاجر پریشان حال ، مسجد و نماز جماعت را ترک گفته ام. در حال و هوای خود بودم که دستی بر شانه خود احساس کردم. خودش بود ، میرزا حبیب. مثل اینکه تحیّر و سرگردانی مرا بیش از این تاب نیاورده بود. حالا مثل اینکه کمی آرام گرفته بود. به او گفتم: « میرزا! این جنازه کیست؟! حکایت این حال پریشان شما چیست؟!»
میرزا حبیب ، آه بلندی کشید و در حالی که دست بر کمر گرفته بود و می نشست ، گفت: « قصه عجیبی است حکایت من و آشناییم با صاحب این جنازه!! قصه ای که تا کنون برای کسی آن را بازگو نکرده ام.»
با کنجکاوی و تعجب گفتم: « بسیار مشتاق شنیدنم میرزا حبیب! بگو و مرا از این بهت و حیرانی بیرون آور.»
میرزا حبیب دوباره آهی کشید و ادامه داد:
« همینطور که می دانید امسال من مسافر قافله حج بودم. کاروان ما ابتدا راهی عراق شد تا پس از زیارت عتبات مقدسه نجف و کربلا ، راهی حجاز شویم. همه چیز بخوبی می گذشت تا در چند فرسخی کربلا ، کیسه حاوی سکه ها و بعضی اثاثیه ضروری سفرم را دزدان به سرقت بردند. جستجوهایم نتیجه ای نداشت و از طرفی دلم نمی خواست که غیر از خودم ، همسفرانم را نیز درگیر مشکل پیش آمده خود نمایم. برای همین بی اینکه کسی متوجه موضوع شود ، بهانه ای آوردم و خود را از همسفران جدا کردم. قافله حج عازم حجاز شد و من درمانده و مستأصل در عراق ماندم بلکه فرجی شود و بتوانم راهی به اموال از دست رفته خویش بیابم. اندوهی سنگین و عمیق بر من مستولی شده بود و از اینکه می دیدم علی رغم دارایی های بسیار ، توفیق انجام مناسک حج از من سلب شده است ، احساس غبن و خسارتی جانکاه می کردم. هیچ دوست و آشنایی هم نداشتم تا به او پناه ببرم و پولی قرض بگیرم.
شبی تنها از نجف بسمت کوفه به راه افتادم تا در مسجد کوفه معتکف گردم بلکه فرجی حاصل شود. در راه حالتی عجیب بر من مستولی شده بود. احساس درماندگی و استیصال می کردم و در همان حال به آقا و مولایم ، حضرت صاحب الأمر (عج) متوسل گردیدم. چیزی نگذشت که در همان بیابان و در تاریکی شب ، ناگهان سواری در برابرم ظاهر شد. با حضور او همه جا روشن و نورانی شد و بزرگی و شکوهش مرا مسحور خود ساخت. آنگاه که جمال و چهره پرفروغش را نگریستم ، اوصاف و نشانه هایی را که در مورد امام زمان ، حضرت صاحب الأمر (عج) شنیده بودم در آن بزرگوار مشاهده نمودم.
در آن حال ، ایشان در برابرم ایستاده فرمودند: « چرا اینطور افسرده حالی؟! » عرض کردم که خستگی راه سفر دارم. فرمودند: « اگر سببی غیر از این دارد بگو. » چون دیدم آن بزرگوار اصرار
که سرگذشتم را شرح دهم ، ماجرای خود را بیان کردم و سبب ناراحتی و تأثر خود را عرضه داشتم.
در آن حال صدای هالو را می شنیدم که می گفـت: « سیدی و مولای! خوش آمدید ، لطف فرمودید به خانه این حقیر تشریف فرما شدید... »
که سرگذشتم را شرح دهم ، ماجرای خود را بیان کردم و سبب ناراحتی و تأثر خود را عرضه داشتم.
در این هنگام دیدم ، حضرتش فردی بنام « هالو » را صدا زدند. بلافاصله فردی نمد پوش درهیأت و لباس کشیکچی ها و باربرهای بازار اصفهان ، در کنارمان نمایان شد. وقتی که جلو آمد به دقت در وی نگریستم و متوجه شدم همان هالوی اصفهان خودمان است؛ کشیکچی بازار که ازسال ها پیش در اطراف حجره ام رفت و آمد دارد و او را کاملاً می شناسم.
حضرت رو به او نموده فرمودند: « اسباب سرقت شده اش را به او برسان و او را به مکه ببر و بازگردان. » آقا این جمله را فرمودند و از نظرم ناپدید شدند.
آن شخص ، ساعتی از شب را با من در محل مشخصی از کوفه قرار گذاشت تا پول و وسایل گمشده ام را به من برساند. من متحیّر از آنچه می دیدم با نگاه مبهوت خویش هالو را بدرقه کردم. او رفت و ساعتی دیگر در مکانی که وعده گاهمان بود نمایان شد. در حالی که بسته ای در دست داشت. آن را به من داد و گفت: « درست ببین ، قفل آن را باز کن و آنچه را داشتی به دقت بنگر تا بدانی که صحیح و سالم تحویل گرفته ای. »
من به بررسی وسایل و شمارش سکه هایم مشغول شدم. دیدم همه چیز دست نخورده و سالم است. آن شخص که مطمئن بودم هالوی خودمان است ولی از هیبت او جرأت سؤال کردن نداشتم ، با من در کربلا و در زمانی دیگر وعده کرد و از من خواست تا وسایلم را به شخص امینی بسپارم و مهیای حرکت بسمت مکه شوم. من نیز در زمان مقرر در وعده گاه حاضر شدم . هالو جلو می رفت و من به دنبال او. پس از مدت کمی راه رفتن ، بناگاه خود را در مکه یافتم. در مکه از من جدا شد و هنگام خداحافظی مکانی را تعیین نمود و از من خواست تا پس از انجام مناسک حج به آنجا بروم تا مرا بازگرداند. او همچنین از من خواست تا این راز را برای کسی بازگو نکنم و فقط در جواب هم کاروانیان خویش بگویم که همراه کس دیگری از راهی نزدیک تر آمده ام.
مناسک حج به پایان رسید و من در تمام طول انجام اعمال خویش ، مشعوف از عنایت مولا و صاحب خویش بودم و دلتنگ از فراق حضرتش ، او را جستجو می کردم. پس از پایان مناسک حج ، در وعده گاه خویش حاضر شدم و در ساعت مقرر دوباره هالو را دیدم که بسویم آمد و پس از سلام و مصاحفه ، به همان کیفیت قبل و در مدتی بسیار کوتاه مرا به کربلا برگرداند. عجیب آنکه در تمام این مدت با اینکه با من سخنان نرم و ملایمی داشت ، از شدت هیبت و عظمت او جرأت سؤال کردن پیدا نکردم. موقع خداحافظی در کربلا ، خواستم از مَراحم او در حق خویش تشکر کنم که گفت: « از تو خواسته هایی دارم که امیدوارم هرگاه وقتش رسید ، برایم انجام دهی.» این را گفت و از من جدا شد.
روزها و هفته ها سپری شد. سفر شگفت انگیز و معجزه آسای من به پایان رسید و به اصفهان بازگشتم. مدتی کوتاه به استراحت و دید و بازدید گذشت. اولین روزی که به حجره خود در بازار رفتم ، جمعی از تجّار و بازاریان به دیدنم آمدند. در این بین ، ناگاه هالو ، همان شخص باکرامت و والا مقام را دیدم ، با همان لباس و کسوتی که در کربلا و مکه دیده بودم. خواستم که از جای برخیزم و او را تعظیم کنم که با اشاره دست مانع شد و ازمن خواست که سخنی بر زبان نیاورم و رازش را پوشیده دارم. سپس نزد باربرها و کشیکچی ها رفت و با آنها چای خورد و قلیانی کشید. مدتی بعد موقع رفتن ، نزد من آمد و آهسته گفت: « آن تقاضایی که از تو داشتم این است که روز پنجشنبه دو ساعت مانده به ظهر بیایی منزل ما تا کارم را به تو بگویم. » آن گاه آدرس منزلش را داد و تأکید کرد که سر ساعتی که گفته بروم ، نه دیرتر و نه زودتر.
تا پنجشنبه موعود برسد ، چند روز فاصله بود که برای من یک عمر گذشت و من دیگر اورا در بازار ندیدم. در تمام این مدت به راز وعده آخر هالو می اندیشیدم و لحظه شماری می کردم تا دیدارمان تازه شود و من از او احوال مولا و صاحبمان را جویا شوم. و بالاخره آن پنجشنبه موعود از راه رسید و آن همین دیروز بود.
صبح با خود گفتم خوب است ساعتی زودتر به ملاقات هالو بروم تا با او درباره مولایمان و راز و رمز ارتباطش با امام زمان (عج) گفتگو کنم. به آدرسی که داده بود رفتم ، اما اثری از منزل هالو و نشانه هایی که گفته بود نیافتم. ساعتی جستجو کردم تا سرانجام در همان ساعتی که وعده کرده بودیم ، منزلش را یافتم. »
میرزا حبیب در حالی که بشدّت منقلب شده بود و اشک از دیدگانش جاری بود ، آه بلندی کشید و با صدایی لرزان ادامه داد:
« وقتی خود را پشت درب خانه هالو یافتم ، آماده در زدن شدم که ناگاه دیدم درب خانه باز شد و سید بزرگواری غرق نور با عمامه ای سبز بر سر و شال مشکی به کمر از خانه هالو خارج شد و هالو نیز شتابان به دنبال او از خانه بیرون آمد در حالی که بشدت ادب می کرد و تواضع و احترام فوق العاده ای نثار آن جناب می نمود .
هالو تا انتهای کوچه آن سید بزرگوار را بدرقه کرد و بازگشت. مقابلم که رسید ، آثار شعف و شور زایدالوصفی را در سیمایش مشاهده کردم. سلام کردم و با حالتی آمیخته از بهت و حیرت از او پرسیدم: « هالو! او که بود؟! » چهره اش دگرگون شد و پاسخ داد: « وای بر تو!! مولا و صاحب خود را نشناختی؟!! .... او سرور و مولایم ، حضرت حجت ابن الحسن (عج) بود که در واپسین روز عمرم ، لطف فرموده و به دیدار نوکر خود آمده بود....»
آن گاه مرا با خود به داخل خانه اش برد و چنین گفت: « از شما می خواهم فردا به ابتدای بازار بروی و دو ساعت مانده به ظهر ، حمال ها و کشیکچی ها را با خود به این خانه بیاوری. درب این خانه باز خواهد بود و وقتی به آن وارد می شوید ، من از دنیا رفته ام. کفنم را به همراه هشت تومان پول آماده کرده و داخل صندوق گوشه اتاق گذاشته ام. آن را بردار و خرج کفن و دفنم نما و در قبرستان تخت پولاد به خاکم بسپار....!! »
با شنیدن این سخنان ، تأثّری عمیق بر جانم نشست. مات و مبهوت از آنچه دیدم و شنیدم ، با جناب هالو ، وداعی سخت و حسرت آلود نمودم و خانه اش را ترک گفتم.
امروز صبح به بازار رفتم و دوستان و رفقای حمّال و کشیکچی هالو را خبر کردم و با هم به سمت منزل هالو به راه افتادیم ، بی آنکه طبق خواسته جناب هالو ، کس دیگری را با خبر سازم. در ساعت مقرّر به منزلش رسیدیم ، در حالی که درب خانه باز بود و همانطور که خودش دیروز خبر داده بود ، روح از بدنش مفارقت کرده و در اتاق ، رو به سمت قبله آرام گرفته بود. درب صندوقی را که گوشه اتاق بود گشودم و داخل آن کفنی دیدم با هشت تومان پول که در آن نهاده شده بود. جنازه او را غریبانه برداشتیم و اکنون طبق وصیّت او سوی قبرستان تخت پولادش می بریم....»
صحبت های میرزا حبیب که به اینجا رسید ، با صدای صلوات تشییع کنندگان که تعدادشان از عدد انگشتان دست فراتر نمی رفت ، متوجه شدم که کار غسل و تکفین میت تمام شده است. حالت عجیبی داشتم. بغض سنگینی در گلویم نشسته بود و از اینکه تاکنون از وجود امثال هالو در اطراف خویش بی خبر بوده ام ، در وجود خویش احساس شرمساری می کردم. بی اختیار میرزا حبیب را در آغوش گرفتم و چشمان او را که لیاقت دیدار مولا و صاحبمان ، حضرت ولی عصر (عج) را یافته بود ، غرق بوسه خویش کردم.
چیزی نگذشت که تابوت جناب هالو دوباره بر دستان اقلیت تشییع کننده بسوی آرامگاه تخت پولاد روانه شد. خود را به زیر تابوت آن ولیّ خدا رساندم و با چشمانی اشکبار او را تا تخت پولاد مشایعت کردم. دلم می خواست ، پرتوی از نور معرفت یکی از عاشقان و دلباختگان ملازم و همراه حجّت خدا ، وجودم را روشن سازد.
مراسم تدفین جناب هالو که تمام شد ، دیدم میرزا حبیب تاجر که تا همین جا نیز سوز و بی قراری بی اندازه اش در فراق هالو ، حاضران و تشییع کنندگان اندک او را که همگی از دوستان و همکاران او بودند به حیرت وا داشته بود ، طاقت از کف داد و خود را بر خاک مزار او انداخت ، در حالی که با صدای بلند می گفت: « ای مردم! هیچ کدام از شما او را نشناختید! ... او یکی از اولیای خدا و از ملازمان امام زمان (عج) بود....» و در آن هنگام کسی از حاضران جز من ، راز سوز و گداز بی اندازه میرزا حبیب را نمی دانست.
صبح فردای آن روز ، میرزا حبیب به سراغ من فرستاد تا به مسجد بازار بروم. من که هنوز مبهوت ماجرای دیروز و حکایت میرزا حبیب و هالو بودم ، بی درنگ خود را به مسجد رساندم. دیدم جمع زیادی که اکثر آنها از حاجیان کاروان حج امسال و همسفران میرزا حبیب بودند در مسجد جمع شده اند. چشم میرزا حبیب که به من افتاد جلو آمد و گفت: « می خواهم راز شگفت انگیز سفر حج خود را با همسفریان و هم کاروانیان خویش در محضر مبارک آیت الله چهارسوقی فاش نمایم و پرده از چهره غریب و گمنام چناب هالو بردارم.» لبخند رضایتی به نشانه تأیید از خود نشان دادم و سپس در معیّت میرزا حبیب و دیگر همسفران او عازم بیت آیت الله سید محمد چهار سوقی ، صاحب کتاب شریف روضات الجنّات شدیم.
در منزل آیت الله روضاتی (چهار سوقی) همهمه و شور و حال عجیبی بود. میرزا حبیب تاجر ، در حالی که ردای مشکی بر تن داشت و مصیبت زده ای را می مانست که نزدیک ترین فرد زندگیش را از دست داده است ، با صدایی لرزان و گریان ، حکایت عجیب و شگفت انگیز سفر حج خود و ماجرای عنایت حضرت صاحب الأمر (عج) بواسطه جناب هالو را برای حضرت آیت الله و دیگر حاضران تعریف می کرد و در این بین صدای گریه و ضجّه مردم ، همراه با ذکر یابن الحسن آنها شور و حال عجیبی در بیت روحانی بزرگترین عالم شهر ایجاد کرده بود.
سخنان میرزا حبیب که تمام شد ولوله ای وصف ناشدنی در حاضران ایجاد شد و از همه پر سوز و گدازتر ، حال خود مرحوم آیت الله روضاتی بود که با شنیدن حکایت میرزا حبیب و جناب هالو ، در حالی که اشک شوق از دیدگان مبارکش روان بود ، منقلب و پریشان از جای برخاسته و عازم تخت پولاد ، محل دفن جناب هالو گردید.
موج زیادی از جمعیت ، یابن الحسن گویان در حالی که مرحوم آیت الله روضاتی در پیشاپیش آنها حرکت می کرد بسمت تخت پولاد روانه شدند. لحظه به لحظه بر شمار جمعیت افزوده می شد و طولی نکشید که سیل مشتاقان امام زمان (عج) به قبرستان مقدّس تخت پولاد رسید.
مرحوم آیت الله سید محمد چهارسوقی در حالی که بشدت گریه می کرد و پریشان بود ، خود را بسرعت به کنار قبر هالو رساند. سپس این عالم ربّانی خود را بر روی قبر جناب هالو افکند و پس از گریه ها و راز و نیازهای فراوان ، برخاست و رو به جمعیت فرمود: « مردم اصفهان! در همین جا به شما وصیّت می کنم ، هنگامی که مُردم ، مرا اینجا کنار قبر هالو دفن کنید. می خواهم وقتی امام زمان