چگونگی اقامه «نماز استغفار»
نبی اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در روایتی فرمودهاند که چون روزى تو کم شود و کارَت به پراکندگى گراید، حاجت خود را به درگاه خدای عزّوجلّ عرضه دار و نماز استغفار را ترک مکن! (مکارمالأخلاق «ترجمه میرباقری»: ج۲، ص۱۳۴)
نماز استغفار دو رکعت است و ذکر «أَسْتَغْفِرُ ٱللَّٰهَ» در این نماز مجموعاً ۱۵۰ مرتبه زمزمه میشود. این یعنی، در هر رکعت، پس از سوره حمد، سوره قدر خوانده شده و بعد از پایان سوره قدر، پانزده مرتبه «أَسْتَغْفِرُ ٱللَّٰهَ» گفته میشود.
سپس در رکوع، ده مرتبه، پس از برخاستن از رکوع و پیش از رفتن به سجده ده مرتبه، در سجده نخست ده مرتبه، پس از سر بر داشتن از سجده اول و پیش از رفتن به سجده بعدی ده مرتبه، در سجده دوم ده مرتبه و بعد از سجده دوم و پیش از برخاستن هم ده مرتبه ذکر «أَسْتَغْفِرُ ٱللَّٰهَ» گفته میشود. رکعت دوم نیز همانند رکعت اول اقامه میشود.
♦️مهم
در ماه مبارک رجب اگر هیچ کار خاصی نمی خواهیم انجام دهیم حتما دستور ۱۰ هزار سوره ی توحید که روزانه ۳۳۳ مرتبه باشد را از دست ندهیم.
این دستور از توصیه های موکد اساتید مکتب نجف علی الخصوص مرحوم آیت الله سید عبدالکریم کشمیری ره بوده است.
وضع روحانی و برآیند معنوی کسانی که در این ماه این سوره ی مبارکه را روزانه ۳۳۳ مرتبه قرائت کرده و باقیمانده ی آن را در روز آخر برای تکمیل ۱۰هزار مرتبه انجام میدهند با کسانی که به این توشه ی عظیم و مدخل مهم برای وصول به ولایت بی توجهی میکنند،زمین تا آسمان متفاوت است.
در راه خدا تا فرصت هست دلمان برای خودمان بسوزد و عمل کنیم که بدون عمل نتیجه ای حاصل نخواهد شد
36.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویر پخش نشده از حضور نیمه شب شهید جمهور بر مزار شهید مقاومت
🔗 @www_598_ir | www.598.ir
11.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑لحظاتی از شعرخوانی آقای مجتبی رمضانی در دیدار امروز و بغض رهبر انقلاب برای حاج قاسم سلیمانی بعد از گذشت پنج سال
سرباز وظیفه
╭─┅─🍃🌺🍃─┅─╮
لینک جهت عضویت در کانال 👇
🆔️http://eitaa.com/hajizadeh1
╰─┅─🍃🌺🍃─┅─╯
کانالرسمیمحمدصادقحاجیزاده
6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | علامه انقلابی
👈خصوصیات منحصر به فرد آیت الله مصباح به روایت رهبر انقلاب
🗓سالگرد درگذشت عالم ربانی، فقیه و حکیم مجاهد، آیتالله مصباح یزدی
📥 سایت | آپارات
💻 Farsi.Khamenei.ir
40.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ #احیاگر؛ نماهنگ ویژه KHAMENEI.IR درروزسالگرد شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی
👆درباره راهبرد همیشگی شهید سلیمانی که به بهترین نحو به سرانجام رسید
💻 Farsi.Khamenei.ir
لیلةالرغائب
بر اساس روایات ما، ممتازترین شبها در همه سال، سه شب است که همگی در این ماههای سهگانه واقع شده:
اولی شب جمعه اول ماه رجب است به نام «لیلةالرغائب»، دوم شب نیمه شعبان که نامش «لیلةالبرات» است و دیگر شبهای قدر در ماه مبارک رمضان که «لیلةالقدر» است.
▫️رغائب جمع «رغیبة» است و رغیبة به معنای عطای کثیر است؛ یعنی در چنین شبی، درهای رحمت الهی بیحساب باز است. ترکیب «لیلة الرغائب» اضافه موصوف به صفت خود است، بدین ترتیب لیلةالرغائب یعنی «اللیلة التی فیها الرغائب» یعنی شبی که در آن عطایای الهی کثیر است، سپس موصوف به صفتش اضافه شد و «لیلة الرغائب» گردید.
▫️صاحب مراقبات، جمال السالکین، مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، مطلبی به این مضمون میفرماید که ماه رجب اول ورود به میهمانی الهی است و تو ببین در این ضیافت الهی با کدامین لباس و زیور بر مولای خود وارد میشوی!
▫️تلطیف عمل مهمتر از تکثیر در عمل است؛ لذا در اولین شب جمعه ماه رجب که شب عطای خاصّ الهی است، اولین دعایمان مغفرت و طلب استعداد ورود به ضیافت خاص الخاص پروردگار باشد؛ تا در همان شب جمعه اول پاک شویم و اجازه ورود به سرای محبوب را در همه ضیافت سهماهه داشته باشیم. در حالی که در ماه رمضان این طور نیست، شب قدر آن در آخر ماه است که این حساب دیگری دارد. درباره اعمال مخصوص این شب، به آنچه در مفاتیح الجنان آمده اکتفا میکنیم.
🔺پیامبر اکرم(ص) فرمودند: غافل از اولین شب جمعه ماه رجب نشوید که ملائکه، آن شب را «لیلةالرغائب» نامیدند. این بیان پیامبر(ص) که ملائکه چنین نامی بر این شب نهادند، از آن روست که آنها عالم بالا را میبینند و مشاهده میکنند که چگونه کرور کرور عطای کثیر و نعم و رحمتهای خاص الهی در آن شب سرازیر است؛ لذا میگویند این شب، شب عطای کثیر است.
سپس حضرت میفرمایند: زمانی که یک سوم از شب گذشت، تمام ملائک آسمان و زمین به عالم دنیا میآیند و گرد خانه خدا طواف میکنند و خداوند توجه خاص به ملائکه خود میکند. توجّه کنیم که خیلی اوقات ملائک زمینی برای انسان دعا میکنند، ولی در آن شب عزیز، ملائکه آسمانی، یعنی میکائیل و جبرائیل و اسرافیل و ملائکه مقدّس الهی که دعایشان قطعاً مستجاب است، دست به دعا برمیدارند. خداوند به ملائکش میفرماید در این شب هر دعایی دارید بخواهید تا من اجابت کنم، و ملائک دعا میکنند: خدایا، روزهداران ماه رجب را بیامرز.
📚ادب حضور (دفتر اول)، ص۷۹
«أینَ المُضطَرُّ الّذِی یُجَابُ إذا دعی»
کجاست آن مضطری که چون دعا کند، خواست او به اجابت میرسد...
باربر ، حمّال و کشیکچی یا نگهبان ساده بازار اصفهان بود. آنقدر ساده بود و بی ریا که مردم به او لقب "هالو" داده بودند. امّا کسی نمی دانست که در ورای این ظاهر ساده و فقیرانه ، روح بلندی وجود دارد ، صاحب مقامی رفیع نزد حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه الفداء است.آقا (عجل الله فرجه) کارپردازانی دارند که در ایام غیبت با آنها ارتباط دارند که در دعای عهد یاد شده: «واجعلنا من المسارعین الیه فی قضاء حوائجه». بله، کسانی به این مقام می رسند که وقتی آقا حاجتی دارند آنها را صدا بزنند و آنها با سرعت برای برآورده کردن خواسته امام به سوی ایشان بشتابند. مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو (متوفی 1309 ه ق) که بدن مطهرش در بهشت تخت پولاد ، خاک تابان جنوب زاینده رود آرام گرفته است ،حکایتی شگفت انگیز دارد که از قول مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی در کتاب عبقری الحسان با رعایت امانت نقل گردیده است.
حکایت وصل(اینجا)
نزدیک اذان ظهر روز بود. مثل هر روز مهیای رفتن به مسجد شدم. از منزل ما تا مسجد فاصله چندانی نبود . چند سالی بود که توفیق امامت جماعت در این مسجد به من عنایت شده بود. مسجدی که بواسطه قرار گرفتنش در راسته بازار ، پاتوق کسبه و اهل بازار بود و البته حضور باربران و کشیکچیان و نگهبان های بازار هم رونق خاصی به مسجد می داد.
هنوز چند قدمی به مسجد مانده بود که صدای جمعیت اندکی که تابوتی را بر دوش خود حمل می کردند مرا متوجه خود ساخت. جلوتر رفتم ؛ تابوتی ساده و فقیرانه بر دوش چند نفر که همه از باربران بازار بودند و چند نفری مشایعت کننده نیز در کسوت ساده حمّالان و کشیکچیان بازار که البته چهره برخی از آنها برایم آشنا بود. معلوم بود که میّت ، یکی از منسوبان همین آدم های سر و ساده و فقیر است که اینچنین غریبانه و بی پیرایه تشییع می شود.
در همین بین ، ناگهان چشمم به میرزا حبیب ، تاجر سرشناس و مؤمن بازار افتاد که با حالتی نزار و پریشان در حالی که بشدت می گریست و مویه می کرد ، جنازه را مشایعت می نمود. مشاهده میرزا حبیب ، آن هم با این حال پریشان که گویی صاحب عزای اصلی است و نزدیک ترین کسان خود را از دست داده است ، مرا بسیار شگفت زده کرد. آخر میرزا حبیب از بازاریان و تجّار سرشناس و مؤمن بازار و از نیکان اصفهان بود. اگر از نزدیکان و بستگان او کسی فوت نموده ، پس چگونه است که اینچنین غریبانه و بی خبر تشییع می شود؟! چرا از بزرگان تجار و کسبه و اقربای خود میرزا حبیب ، کسی در این تشییع جنازه شرکت ندارد؟! .... همه اینها سؤالاتی بود که ذهن مرا به خود مشغول ساخته و بشدّت کنجکاو یافتن اصل ماجرا کرده بود.
در همین حال بودم که نگاه پریشان میرزا حبیب به من افتاد و گویی متوجه تعجب و حیرانی من شد. بطرفش رفتم و دست بر شانه اش گذاشتم . پیش از آنکه سخنی بگویم با صدایی لرزان و مصیبت زده گفت: «حاج آقا جمال! به تشییع جنازه یکی از اولیای خدا نمی آیید؟! »
کلامش بر قلب و جانم نشست و مرا بی اختیار بسوی جنازه کشاند. از رفتن به مسجد منصرف شدم و به همراه میرزا حبیب و جماعت باربران و کشیکچیان بازار ، جنازه را به طرف غسّالخانه مشایعت نمودم. از بازار تا غسالخانه که در محلی بنام «سرچشمه پاقلعه» قرار داشت ، مسافت نسبتاً زیادی بود و من باتفاق عده معدود مشایعت کننده در حالی این مسافت را پیمودم که در تمام طول مسیر ، جمله میرزا حبیب در توصیف صاحب جنازه ، ذهنم را به خود مشغول ساخته بود و بشدت کنجکاو بودم تا صاحب آن را بشناسم .
به غسالخانه که رسیدیم ، جنازه را تحویل مغتسل دادند تا مراسم تغسیل و تکفین میت انجام شود. گوشه خلوتی یافتم و تا مهیا شدن جنازه ، در انتظار نشستم. ساعتی از ظهر گذشته بود و من خسته از راه دراز و اندوهناک از فوت نماز جماعت اول وقت ، به سرزنش خود پرداختم که چرا بی جهت ، تحت تأثیر سخنان یک تاجر پریشان حال ، مسجد و نماز جماعت را ترک گفته ام. در حال و هوای خود بودم که دستی بر شانه خود احساس کردم. خودش بود ، میرزا حبیب. مثل اینکه تحیّر و سرگردانی مرا بیش از این تاب نیاورده بود. حالا مثل اینکه کمی آرام گرفته بود. به او گفتم: « میرزا! این جنازه کیست؟! حکایت این حال پریشان شما چیست؟!»
میرزا حبیب ، آه بلندی کشید و در حالی که دست بر کمر گرفته بود و می نشست ، گفت: « قصه عجیبی است حکایت من و آشناییم با صاحب این جنازه!! قصه ای که تا کنون برای کسی آن را بازگو نکرده ام.»
با کنجکاوی و تعجب گفتم: « بسیار مشتاق شنیدنم میرزا حبیب! بگو و مرا از این بهت و حیرانی بیرون آور.»
میرزا حبیب دوباره آهی کشید و ادامه داد:
« همینطور که می دانید امسال من مسافر قافله حج بودم. کاروان ما ابتدا راهی عراق شد تا پس از زیارت عتبات مقدسه نجف و کربلا ، راهی حجاز شویم. همه چیز بخوبی می گذشت تا در چند فرسخی کربلا ، کیسه حاوی سکه ها و بعضی اثاثیه ضروری سفرم را دزدان به سرقت بردند. جستجوهایم نتیجه ای نداشت و از طرفی دلم نمی خواست که غیر از خودم ، همسفرانم را نیز درگیر مشکل پیش آمده خود نمایم. برای همین بی اینکه کسی متوجه موضوع شود ، بهانه ای آوردم و خود را از همسفران جدا کردم. قافله حج عازم حجاز شد و من درمانده و مستأصل در عراق ماندم بلکه فرجی شود و بتوانم راهی به اموال از دست رفته خویش بیابم. اندوهی سنگین و عمیق بر من مستولی شده بود و از اینکه می دیدم علی رغم دارایی های بسیار ، توفیق انجام مناسک حج از من سلب شده است ، احساس غبن و خسارتی جانکاه می کردم. هیچ دوست و آشنایی هم نداشتم تا به او پناه ببرم و پولی قرض بگیرم.
شبی تنها از نجف بسمت کوفه به راه افتادم تا در مسجد کوفه معتکف گردم بلکه فرجی حاصل شود. در راه حالتی عجیب بر من مستولی شده بود. احساس درماندگی و استیصال می کردم و در همان حال به آقا و مولایم ، حضرت صاحب الأمر (عج) متوسل گردیدم. چیزی نگذشت که در همان بیابان و در تاریکی شب ، ناگهان سواری در برابرم ظاهر شد. با حضور او همه جا روشن و نورانی شد و بزرگی و شکوهش مرا مسحور خود ساخت. آنگاه که جمال و چهره پرفروغش را نگریستم ، اوصاف و نشانه هایی را که در مورد امام زمان ، حضرت صاحب الأمر (عج) شنیده بودم در آن بزرگوار مشاهده نمودم.
در آن حال ، ایشان در برابرم ایستاده فرمودند: « چرا اینطور افسرده حالی؟! » عرض کردم که خستگی راه سفر دارم. فرمودند: « اگر سببی غیر از این دارد بگو. » چون دیدم آن بزرگوار اصرار
که سرگذشتم را شرح دهم ، ماجرای خود را بیان کردم و سبب ناراحتی و تأثر خود را عرضه داشتم.