eitaa logo
اشعار حاج محمود ژولیده
1.2هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
34 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای وای من، ای وای من، ای وای من زهرای من، زهرای من، زهرای من نفسی علی زَفَراتِها مَحبُوسَةٌ یا لَیتَها خَرجَت مَعَ الزَّفَراتی ای جان من، جانان من، یکتای من زهرای من، زهرای من، زهرای من لا خَیرَ بَعدَکِ فی الحَیاةِ وَ اِنَّما اَبکی مَخافَةَ اَن تَطولَ حیاتی بی تو نباشد خیری از دنیای من زهرای من، زهرای من، زهرای من رفتی چه زود از پیش ما یافاطمه خیز و ببین حال مرا یافاطمه ای داده جان از غربت و غمهای من زهرای من زهرای من زهرای من چشم حسن هر نیمه شب بارانی است حال حسین از هجر تو طوفانی است زینب بگوید مُردم ای بابای من رهرای من زهرای من زهرای من وقتی زبان گیرد دل شب دخترم گوید حسن وای مادرم وای مادرم میلرزد از اشک حسین پاهای من زهرای من زهرای من زهرای من یاس کبود و نیلی ام ای کوثرم شرمنده از روی تو و پیغمبرم بعد از تو کِی گردد خموش آوای من زهرای من زهرای من زهرای من گوید نبی چون بنگرد روی کبود رسم امانت داری این گونه نبود اشکِ روانم پاسخ آقای من زهرای من زهرای من زهرای من انسیه ی حوریه ی خلد برین پیش علی در کوچه ها خوردی زمین بازوی تو کرده ورم همتای من زهرای من زهرای من زهرای من بین در و دیوار این خانه چرا با ناله ای محزون صدا کردی مرا گفتی بفریادم برس مولای من زهرای من زهرای من زهرای من ای یاور تنهایی ام خیز و ببین از بعدِ تو حیدر شده خانه نشین ای در برِ سجاده ات مأوای من زهرای من زهرای من زهرای من @hajmahmoodzholideh
ای به حرم، هدیۀ پروردگار بحرِ کرم، واسطۀ کردگار ای دلت از غیرِ تولا جدا صاحبِ اِجلال، کنیز خدا ای ز ازل منتصبِ مصطفی تا به ابد منتخبِ مرتضی یارِ علی بوده ای از دیرباز ساخته ای فاطمه را سرفراز مَرتبَتت، مادریِ ماهتاب مَنزلَتت، همسریِ آفتاب کیست شود فاطمه را جانشین همچو تو ای حضرت ام البنين بال و پرِ معنویِ بیت وحی فاطمۀ ثانویِ بیت وحی چار گل فاطمه را مادری مادرِ پُر مهرِ چهار اختری مادر چار عاشقِ سر باخته دل به قضا، جان به قدر باخته - - - - - - - - - - مادر دلدار، سلامٌ علیک اُمِ علمدار، سلامٌ علیک بسکه دلت بوی گلِ یاس داد خالقِ گُلها به تو عباس داد هست گر عباسِ تو ذُخرُالحسین از تو ذخیره ست، بر آن نورِ عین مهدِ دلیران، سرِ دامان توست روحِ شجاعت، ز شبستان توست ای بفدای گُلِ بستانِ تو روشنیِ شمعِ شبستانِ تو ماهِ حرم، روی ابالفضل بود تکیه به بازوی ابالفضل بود بود در آن قلقلۀ دشمنان هیبتِ سقای حرم پاسبان هیچ تو دانی که امیدت چه شد؟ قامتِ عباسِ رشیدت چه شد؟ چون برهِ فاطمه بی‌تاب شد رفت که آب آورد و آب شد آه ز یادآوریِ نخل‌ها دشمن و پنهانگری نخل‌ها من چه بگویم، ز رشیدی غریب در وسطِ حیله و مکر و فریب دستِ علمدار کمین خورد، وای ساقیِ دلدار زمین خورد، وای با همه بی دستی و بی یاوری باز رجز خواند سوی لشکری تا که به یاریِ حسینت شتافت تیغ، سرِ ماهِ منیرت شکافت تیر به چشمانِ قمر تا نشست پشت و پناهِ حرم از پا نشست گفت: اَخا اَدرک اَخا یاحسین دیدنِ عباس بیا یاحسین ساقی اَت از شوقِ لقا مست شد در طلبِ وصلِ تو، بی دست شد نامِ تو دارم به لبم زمزمه آمده بالینِ سرم فاطمه @hajmahmoodzholideh
محبتی که دو عالم نمی‌شود جبران یقین محبت زهراست در دلِ یاران نبوده‌ایم بِوالله شئِ مذکوری که یادِ ما ز ازل بوده‌اند این خوبان صراط، چادرِ زهرا و سایۀ مولاست به ریشه های همین چادریم آویزان به او امامِ زمان گفت: اُسوۀ حَسَنَه که هست، الگو و سرمشقِ زمرۀ نیکان برآورندۀ آمالِ انبیا زهراست هم اوست سلسلۀ اولیاء را میزان اساسِ معرفتِ خلقت است این بانو معارفِ همه خلقت بنا شد از ایشان نه افضل است مقامش، ز بانوان تنها که برتر است شئوونش، ز جملۀ مردان سیادتش ز از ازل، فوقِ اول و آخر سیاستش همه را تا ابد کند حیران مقامِ عصمتِ او قلّه ای است، لا یُدرَک علُوِّ حجّیَتَش، حجة الحجج هر آن ولای اوست مسلّط، به کلّ موجودات خلافتش ز خدا مستقیم بر همگان چه رهبری که به حکمش، خدا چنین فرمود: اطاعتش به همه واجب است، هر دوران وجودِ اوست، تمامِ حقیقتِ ثَقَلِین خلاصۀ همۀ آلِ عترت و قرآن هم اوست دختِ نبی و هم اوست کفوِ علی هم اوست جلوۀ توحید و آیتِ سبحان تمامِ وصفِ جمال و جلالِ حق زهراست همه ظهور و بُروزش، مبیّنِ مَنّان ز کوثرِ برکاتش، رسید خیرِ کثیر به هیبتِ وَجَناتش، ز دین بلاگردان ____ حلولِ زهرۀ زهرا، طراوتی جوشان طلوعِ جلوۀ رویش، نجابتی رخشان به رقص آمده هر کهکشان ز مقدمِ او به وجد آمده خیلِ فرشته، زین رُجحان هرآنچه خواست کمک بانو از زنانِ قریش تمامِ اهلِ قریش از خدیجه روگردان چرا به خانۀ احمد درآمدی؟ حالا... بگو یتیمِ حجازت، بیاوَرَد یاران و اُمِ فاطمه بی قابله نمی‌ماند چهار قابله آمد به یاری اَش ز جنان ز ساره، آسیه، مریم، گرفته تا کلثوم برای آمدنِ فاطمه، به صف خندان زکیّه، راضیه، مرضیّه آمده دنیا خدیجه شادیِ خود را به سجده داد نشان چه خِلقتی، که به یک روزه رشدِ یکماهه و در طبیعتِ یکماهه، رشدِ یک سالان تَلألؤِ رخِ مهتاب و آفتاب از او چو آب و آینه دارد، دلی زلال از جان بزرگ‌زادۀ بیت نبوت است آری شهادتین بگوید، به سبکِ نوزادان چه دختری که پدر را به سانِ مادر اوست که نامِ اُمِ ابیها به شأنِ او شایان همینکه بهجتِ قلبِ رسول شد زهرا چه نقشه ها که کشیدند، دشمنان هر آن خبر ز شِعبِ أبی طالب آمد و تحریم ز کودکی سرِ دوشش کشید بارِ گِران کشید داغِ فراقی بزرگ، از تقدیر در آستانۀ هجرت، ز مادرش هجران شدند قومِ یهود و منافق و مشرک ز بوسه های پیمبر به دستِ او نِگران به یُمنِ سورۀ کوثر، جوان‌ترین معصوم سحابِ رحمتِ خود را بریخت، چون باران مبارزاتِ دمادم، جهادِ بی وقفه نمادِ عمرِ گِران، بهر مادرانِ جوان به دخترانِ جوان و به مادرانِ شهید پیام داد، سیرۀ زهرای اطهر از دل و جان حیا و عفتِ آن، ناز دخترِ خورشید نمود پشتِ حجاب، آفتاب را پنهان نخورد رایحۀ او به مردِ نابینا ندید سایه ای از قامتش، بجز نِسوان ز نورِ چهرۀ او هفت آسمان روشن ز نورِ چادرِ او، دسته دسته با ایمان گواهِ طولِ نمازش، تَوَرًَمَ قَدَماه دعا و صوم و صلاتش، به دوستان غفران نمود محورِ آلِ کساء را زهرا به نامِ نامیِ خود ثبت در بهار و خزان ______ ز شرحِ فَقدَ نَبیِّک، همین اشاره بس است ندید روی خوشی بعدِ مصطفی، یک آن تنِ شریفِ پیمبر، هنوز روی زمین سقیفه بارِ خودش بست و شد عیان، عصیان قیامِ فاطمی از این به بعد شد آغاز امامِ جامعه چون گشت، کاتبِ قرآن دو دستِ فاتحِ خیبر، به ریسمان بسته شکست بازوی زهرا، ز حملۀ عدوان ز بیتِ وحی، چنان دودِ کینه بالا رفت که دست و صورتِ زهرا، ز شعله شد سوزان نه از مهاجر و انصار، یارِ حیدر ماند نه اوس و خزرج و نه مابقیِ مدعیان ز عهدِ خُمِ غدیر آن زمان که برگشتند فتاد دین و خلافت، به دستِ نامردان به انحراف کشاندند، اهل ایمان را به کنجِ خانه نشاندند، صاحبِ ایمان فدک ربوده شد و بابِ غم گشوده شد و ز رعدِ سیلیِ ابری سیاه، شد طوفان پیامِ ضاربِ سیلی، به کربلا که رسید هنوز مانده به ره، چشمِ منتقم گریان و ما ز خویش بپرسیم در طریقِ علی که ما کجای مسیریم با امام زمان؟ چقدر یارِ وصایای فاطمه شده ایم چقدر یاورِ مولا شدیم، ای یاران؟ @hajmahmoodzholideh
باسم رب الشهداء والصديقين مدح و مرثیه ای در شهادت جانسوز سردار حماسه آفرین جبهه های مقاومت و فرمانده ی فاتح مدافعان حرم سپهبد تقدیم به روح آن شهید والا مقام و یار و همسنگر باوفایش سردار شهید ابومهدی و یاوران شهیدشان ای پسندیده ی خدا، سردار مالک اشتر ولا ، سردار جز شهادت نبود لایق تو ای براه ولی فدا، سردار داغ تو خونجگر کند ما را خون تو زنده تر کند ما را تازه بیدار تر شدیم، آری خون مظلوم اثر کند ما را گر چه این قلب رهبرم خون شد همت انتقام افزون شد بلکه با خون حاج قاسم ها فتنه های دگر دگرگون شد ای بنازم به استقامتشان میدمد لاله ها ز قامتشان بخدا بر مشام جان آید عطر پیروزی از قيامتشان رهبر و مقتدایمان فرمود نبرد خصم زین جنایت سود عزمها را کنید اينك جزم که زمان فرج بیاید زود رفت با خون مالک اشتر اقتدار نظام، بالاتر به ولایت قسم، ألا قاسم بی تو تنها نماند این رهبر يارِ سردار کو به کو مهدی کیست "من ينتظر " ابو مهدی به يقين لحظه ی شهادتشان با تو گشتند روبرو مهدی حاج قاسم که کربلایی شد آسمان نیز نینوایی شد شهدا را گرفت در آغوش که بسر دوره ی جدایی شد ای علمدار جبهه ی اسلام ای به وقت نیازها، اقدام نزد زهرا به فاطمیه شدی با علمدار کربلا اکرام آنکه فرمان شام هجرت داد نیمه ی شب، طلوع فجرت داد ای امیر مدافعان حرم موسم زینبيه أجرت داد ایکه معشوق، هم کلامت باد جان ما نذر انتقامت باد سر سردار و زانوی ارباب سرِ آقایمان سلامت باد ای دلت غرق حضرت معبود عهد ما انتقام سیلی بود رفتی اما به رجعتت بر گرد باز همراه مهدی موعود @hajmahmoodzholideh
شهید_سردار_حاج_قاسم_سلیمانی_ره ایکه به دلها غمت ابراز شد مکتب تو مکتب اعجاز شد تا حرمَت، مرکز پرواز شد باب شهادت به همه باز شد هدیه‌ی احسانِ تو بر زائران معبرِ گلزارِ تو، تا آسمان تا حرمَت شد به جهان جلوه‌گاه کوی ولایت شده این تکیه‌گاه نور رسید از تو بر این خیمه‌گاه گلشِ گلزارِ تو شد قتلگاه معبرِ گلزارِ تو، چون غزه شد شهرِ تو، چون فکه شد و جبهه شد بس، ز غم فاطمه افروختی شمع شدی، آب شدی، سوختی آنچه که از معرکه اندوختی بر همه‌ی مَردمَت آموختی فاطمیون را تو بنا کرده‌ای حیدریون را تو بپا کرده‌ای بس‌که صفا از کرمَت می‌رسد نور، ز نطق و قلَمَت می‌رسد عشق، ز گرمای دَمَت می‌رسد بوی ظهور از حرمَت می‌رسد کیست نداند که هدایت تویی یکّه علمدارِ ولایت تویی من به گمانم که شده تربتت مایه‌ی افزون شدنِ عزتت غم مخورم هرگز از این غربتت زانکه حسینی شده این ملتت هر چه که دشمن به تو تازیده است نایبِ مهدی به تو نازیده است آنکه به مولای جهان نایب است چشمِ امیدش بسوی صاحب است گرچه به ظاهر ز نظر غایب است عینِ علی بن ابی‌طالب است اذنِ ظهور پسر فاطمه بسته به چشمانِ ترِ فاطمه گفت به سید رضیِ قهرمان غیرِ شهادت نبود راهمان طالبِ لبخندِ امام زمان جز به شهادت نرود بی‌گمان دوره‌ی غم، از سرِ ما بگذرد قدس هم از کرب و بلا بگذرد ما سپرِ زاده‌ی زهرا شدیم در رهِ حق، واله و شیدا شدیم هر چه که ما کشته، ز اعدا شدیم تازه مقَربترِ مولا شدیم هر که در این بزم مقرب‌تر است جزوِ صحابیِ همین لشکر است قصه‌ی ما قصه‌ی قالوا بلاست غصه‌ی ما غصه‌ی کرب و بلاست گریه‌ی ما گریه‌ی آن مبتلاست ناله‌ی ما ناله‌ی جام بلاست پیشِ روی ماست ندای حسین ملتِ لبیک، فدای حسين هرچه نوایش به عیان می‌رسید بر گلویش تیر و سنان می‌رسید نیزه‌ی کوفی به دهان می‌رسید ناله و فریادِ زنان می‌رسید سنگِ جفایی به جبین خورد آه چادر خاکی به زمین خورد آه شهید_سردار_حاج_قاسم_سلیمانی_ره @hajmahmoodzholideh
بگوش دل رسد این نغمه بر ما که شد در خاک جبهه شور و غوغا شبی یاران درون خیمه بودند همه آهنگ حمله می سرودند که فرمان آمد ای یاران بیایید برای حمله ای آماده باشید به سر دوران هجر و رنج آمد زمان کربلای پنج آمد همه با اشک شوق و روی خندان شدند آمادة دیدار جانان عجب شوری درون خیمه ها بود که ذکر حضرت زهرا بپا بود یکی می گفت یا رب کن عنایت دهم این جان ناقابل برایت ره دشت و ره صحرا بگیرم تقاص سیلیِ زهرا بگیرم یکی می گفت با آوای خسته کجایی مادر پهلو شکسته قسم بر حیدر و بر کودکانت بگیرم انتقام از دشمنانت شب حمله شب معراج یاران شب آزادیِ چابک سواران همه خوشحال و خندان می دویدند تو گویی سوی جانان می دویدند در آن لحظه رخ دلدار دیدند صدای مادرش زهرا شنیدند بیائید ای عزیزانم بیائید شما یاران و فرزندان مایید شما شمع جهان افروز هستید بحق محسنم پیروز هستید @hajmahmoodzholideh
سِرّ خداست قصه‌ی خواهر برادری پر ماجراست قصه‌ی خواهر برداری دانی کجاست قصه‌ی خواهر برادری در کربلاست قصه‌ی خواهر برادری شد بر حسین، زینب اگر بی‌قرار تر کلثوم بود، بهرِ غمش ناله دار تر او جانشینِ دومِ زهرای اطهر است چون زینب آتشین، نفَسِ دخت حیدر است او روضه‌خوان مقتل داغ برادر است نوحه سرای قافله، بانوی مضطر است آهش نفیرِ زخمیِ گودالِ قتلگاه شعرش سفیرِ حنجرِ پامالِ قتلگاه این‌گونه کس معینِ برادر نمی‌شود با شعر خود رسانه‌ی لشکر نمی‌شود مانند او، شبیه به مادر نمی‌شود چون او کسی قرینه‌ی خواهر نمی‌شود تنها نه خواهر است، که همراه زینب است همراه اشک و ناله‌ی جانکاه زینب است اول چکامه‌های غمِ کربلا از اوست دادِ سخن به وقتِ غم و ابتلا از اوست روح امید، بر دلِ هر مبتلا از اوست تصویرِ نینواییِ رنج و بلا از اوست وقتِ وداعِ یک یکِ یاران چکار کرد! با هر رجز، سپاه عدو را شکار کرد! وقتِ وداعِ هر یک از آن لشکرِ دلیر می‌گفت شعر تازه‌ای آن، دخترِ امیر نِعم الامیر، بر لبِ هر شیر و بچه شیر با هر رجز نمود روانه، هزار تیر دشمن کلافه بود ز تیغِ شعارها تیغی که آفرید، دوصد افتخارها اما بمیرم از غمِ وقتِ وداعِ یار خواهر سرود، با دلِ پر سوز و اشکبار مهلاً اَخا، غریب مرو سوی کارزار رحمی به حال زینب و این اشکِ زار زار برگرد ای امیدِ حرم، هستیِ حرم از آخرین وداعِ تو، غَش کرده خواهرم بار دگر سرود ز جانش، چکامه‌ای وقتی که دید بر سرِ یک نیزه، جامه‌ای افتاد زیرِ پای ستوران، عِمامه‌ای هان! ای حرامیان که نوشتید نامه‌ای رحمی کنید ای سپهِ نیزه دارها! شد قطعه قطعه جسمِ حسینم، سوارها! فریادِ ذوالجناح که بر خیمه‌ها رسید خون از نوای زخمیِ کلثوم می‌چکید وقتی که دید، رنگ ز رخساره‌ها پرید با شعر خویش روحیه‌ی تازه می‌دمید برگشت اسبِ خسته و بی صاحبِ حسین خون میگریست، مرکبِ بی راکب حسین شد آشکار شیون و فریاد ممکنات لرزید عرش و فرش، ز نِسوانِ بارزات شورِ نشور شد، ز نوای مخدرات بینِ غبار، ریخت بهم حالِ کائنات خیلِ مخدرات، سرازیرِ مقتَلَند اما هنوز شمر و سنانها مُعَطَّلَند اعرابِ بادیه که به گودال ریختند بر آن تنِ برهنه و پامال ریختند خونِ عزیز فاطمه و آل ریختند سر را ز پشتِ سر، به چه منوال ریختند فریادِ یابُنَیَّ ز گودال می‌رسید برگرد یااُخَیَّ ز گودال می‌رسید @hajmahmoodzholideh
ای از خدا سلامت، مولا امام باقر پنجم مَهِ امامت، مولا امام باقر ای چون خدا کلامت، مولا امام باقر وی قامتت قیامت، مولا امام باقر از روحِ پاکِ عصمت، نصرت شدی اماما وز نورِ قبلِ خلقت، خلقت شدی اماما غوغاست در صِفاتت، زهراست نورِ ذاتت قبل از تمامِ خلقت، آغاز شد حیاتت آدم نبود و حوّا، بود از تو کائناتت تسبیح از تو آموخت، مجموعِ ممکناتت شد خَلقِ نوریِ تو، چندین هزار ساله تازه قَدم به دنیا، بگذاشت باغ و لاله نه جَنتی بنا بود، نه خِلقتی بپا بود تنها به ذکرِ سبحان، پا تا سرِ شما بود خلوت سرای معبود، با ذکر آشنا بود روح و روان و جانت، مدحتگرِ خدا بود تا اینکه حق بنا را، بر کارِ خلق بگذاشت پس طاعت شما را، در کارِ خلق بگذاشت تا طاعتِ تو همچون جدّت، به ما عطا شد شیعه به مکتبِ تو، مُلهم ز مصطفا شد تو باقرالعلوم و، عِلم از تو برملا شد قرآن و عترت از تو، معنا به قلب‌ها شد تابید با قدومت، مِهرِ ولایت تو چرخید با علومت، ماهِ هدایت تو تو رایة الهدایی، آئینۀ خدایی معنای حُسن و خوبی، از هر بدی جدایی فرزند مصطفایی، دلبند مرتضایی تو حاصل قیامِ، سلطان کربلایی ای یادگارِ احمد، ای دومین محمد هر مؤمن از تو گردد، عبدِ مطیعِ سرمد هر جا که هست صحبت، از اعتقاد و ایمان پای تو در میان است، در نسل‌های دوران مرهونِ یاری تو، هم عترت است و قرآن مدیونِ انقلابِ تو، انقلابِ ایران اسلام از تو برپاست، احکام از تو برجاست روحِ قیامِ امت، از لطفِ تو مهیاست ای از دم ولادت، ما را به تو ارادت درخواست از تو داریم، ای خالقِ سعادت ما پیروِ تو باشیم، تنها نه در عبادت بلکه ترا بخوانیم، تا مقتلِ شهادت ما را بیاری خود، در عشق مبتلا کن هم عهدِ مهدیِ خود، راهیِ کربلا کن ای از ازل غم تو، در آب و در گِل ما غم‌های کربلا را، بنمای بر دل ما خود روضه خوانِ ما باش، در بزمِ محفل ما با ما بگو بیایید، منزل به منزل ما تا روضه های مکشوف، بهر شما بخوانم از لحظۀ هجومِ، سرنیزه ها بخوانم وقتی بخاک غلتان، مولای بی کفن بود یک مشت از اراذل، در غارتِ بدن بود یک نیزه در گلویش، یک نیزه در دهن بود سر روی نیزه مکشوف، با پاره های تن بود زهرا به ناله می‌گفت: دور از وطن حسینم زینب به گریه می‌گفت: عریان بدن حسینم بعد از شهادتِ او، چون شد اسارت آغاز دشنام و نازسزاها، شد با جسارت آغاز بر آل عصمت ای وای، بد شد خسارت آغاز با حمله سوی خیمه، گردید غارت آغاز تنها نه کوفه تا شام، بدتر ز کربلا بود بزمِ شراب افزون، از شامِ پربلا بود @hajmahmoodzholideh
اگر که شیعه بپرسد مرا، چرا کشتند به جرمِ زادۀ زهرا شدن، مرا کشتند فقط وسیلۀ قتلم، نبود زهر جفا قسم به فاطمه با چند ماجرا کشتند به چند مرحله، بردند و باز آوردند مرا ربوده و هر بار، بی صدا کشتند هزار بار، به کشتارِ زائرانِ حسین یکی دوبار، به تخریبِ کربلا کشتند گهی به حربۀ تکذیبِ مادرم زهرا گهی به واسطۀ سَبّ و ناسزا کشتند به جرمِ اینکه من اصلاً، وَصیِ مولایم به صِرفِ نامِ علی داشتن، مرا کشتند شبانه روز به تهمت، سعایتم کردند مرا به نامِ پسر عمّ و آشنا کشتند گهی به برکۀ شیران، تمسخرم کردند اگرچه معجزه دیدند، بارها کشتند گهی به بزمِ شرابِ حرامیانِ لعین مرا به یادِ مصیباتِ عمه ها کشتند شبی که بُرد مرا، بی عبا و عمّامه بیادِ غارتِ عمّامه و عبا کشتند تمامِ عمر بیادِ حسین گِرییدم تمامِ عمر مرا زیر دست و پا کشتند چنان زدند به تیرِ سه‌شعبه بر قلبش که بی رمق شد و افتاد و بی هوا کشتند به روی سینه نشستند و خود، سرِ فرصت به پیشِ چشمِ حرم، شاهِ تشنه را کشتند عزیز فاطمه را با دوازده ضربه به تیغِ جور و جفا، ذِبحِ بِالقَفا کشتند قسم بخونِ گلوی حسین، یامهدی بیا که جدّ ترا، قومِ اشقیا کشتند @hajmahmoodzholideh
سلام ای امام زمان،، ای عزیزم سلام ای امید جهان،، ای عزیزم زمان، چشمی از انتظار است بازآ جهان، موجی از انفجار است بازآ چه کودکشی‌ها که عادت شد اینک نصیب جنین‌ها شهادت شد اینک چه آوارها، گورهای بشر شد چه خیلِ پزشکی که خود محتضر شد چه آوارگانی که ماتم نشینند و شاید همان‌ها ترا هم نشینند چه صبر و شکیبائیِ بی‌نظیری چه دل‌های زهرائیِ دلپذیری من از فاطمه گفتم و از علی، آه و آن‌ها شدند پیشمرگِ ولی، آه من از کربلا دم زدم عمری، اما شهیدانِ غزه شدند اِرباً اِربا چه دل‌ها که با انتظار تو رفتند عروسک بغل، بی‌قرار تو رفتند چه رِندان که گشتند، ایرانیُ الاَصل یمن تا فلسطین، سلیمانیُ الاَصل چه خوبان که هر یک به عهدش وفا کرد دوساله، سه‌ساله، جوان، پیر، زن، مرد □ □ □ و من، هیچ کاری برایت نکردم و جز نِق نِق و جز شکایت نکردم اگر ای امامم، ولی باورَم من... چرا پس دلت را، به درد آورَم من؟ بسا گریه‌اَت را در آورده‌ام، نه؟ ز بس‌که جفا بر شما کرده‌ام، نه؟ چقدر ای عزیزم، حَریصٌ عَلَیَّ؟ و گفتم فقط من، عَزیزٌ عَلَیَّ! سوره توبه آیه ۱۲۸ لَقَد جاءَكُم رَسولٌ مِن أَنفُسِكُم عَزيزٌ عَلَيهِ ما عَنِتُّم حَريصٌ عَلَيكُم بِالمُؤمِنينَ رَئوفٌ رَحيمٌ من اینقدرها هم، لیاقت ندارم که نامِ خودم را، مُحِبَّت گذارم غلام تو هستم، ولی تابعَت نه به تو دست دادم، ولی بایعَت نه تو عمریست که غصه خوردی برایم و من جای طاعت، برایت گدایم به ظاهر ترا گرچه فرمانده خواندم نه سرباز بودم، که سربار ماندم کجا من شبیهِ محبِ تو هستم کجا شاهدِ "مَن تُحِبِ" تو هستم "پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: أضِفْ بِطَعامِكَ مَن تُحِبُّ في اللّهِ كسى را كه به خاطر خدا دوستش دارى، به غذاى خود ميهمان كن" منی که به سفره، کنار تو هستم... به هرجا که هستید، یار تو هستم؟ مگر باز، دستِ تو دستم بگیرد همه هستی‌اَم را، ز هستم بگیرد به اِحسان و اَلطافِ جدّ غریبت سرِ پیری‌اَم، کاش باشم حبیبت به نوکر، که صد بار در روضه جان داد بگو کربلایم، ترا هم امان داد @hajmahmoodzholideh