8.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑بازار دینفروشان ...فروختیم ایمان ...خریدیم نان!
👌این کلیپ بسیار با معنی و پر مفهوم است....
😔ای کاش میشد بجای تبلیغات بی فایده مثل شامپو و مواد غذایه بدن خراب کن، این کلیپ در سراسر شهر ها پخش میشد تا مردم آگاه، متنبه تر شوند
ولی دستان پشت پرده هیچ نمیخواند مردم موفق شوند
🌹زنده باد اسلام و زنده باد مبلغان دین اسلام🌹
⚡ریشه تمام بیماریها سردی است. ⚡
✍️ 🔵 سردی در سر :
ام اس ، پارکینسون ، رعشه ، لقوه ، سردرد ، صرع ، تشنج ، آلزایمر
✍️ 🔵 سردی در مو :
سفیدی مو
✍️ 🔵 سردی درگوش :
کری ، ناشنوایی
✍️ 🔵 سردی در چشم :
کمبینایی ، آب مروراید ، آب سیاه
✍️ 🔵 سردی در لوزه :
بزرگ شدن لوزه
✍️ 🔵 سردی در تیروئید :
کم کاری تیروئید
✍️ 🔵 سردیدر ریه:
آب آوردن،آسمبرونشیت ،ذات الریه
✍️ 🔵 سردی در روده :یبوستکولیت ،بواسیرشقاق
✍️ 🔵سردی درمعده :
درد ، ورم ، نفخ
✍️ 🔵 سردی در لوزالمعده :
دیابت
✍️ 🔵 سردی در رحم :
یائسگی زودرس ، کیست فییروم ، بزرگی رحم ، سقط جنین، نازایی
✍️ 🔵 سردی در دست و پا :
آرتروز ، روماتیسم
✍️ 🔵 سردی در کمر :
دیسک و کمر درد
✍️ 🔵 سردی در خون:
کاهش پلاکت خون ، کم خونی
برای سلامتی و فرج امام زمان صلوات 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جزیره شناور و متحرک ایران
🔹در ۳ کیلومتری شرق روستای بدرلو در تکاب، دریاچهای وجود دارد که وقتی به تماشای این دریاچه مینشینید، پوشش سبزرنگ وسط دریاچه حرکت میکند.
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آبشار هم
با تمام زیبایی و اقتدارش
برای رسیدن
به مقصود فرو میریزد
گاهی باید
درخود شکستن را
تجربه کرد،
تا به دریای معرفت رسیـد ....
╆━━━┅═💚═┅┅──┄
[💜🌸🍀🌼🥗🌺]
✍ داستانی شنیدنی از زبان پروفسور حسابی
💕 پرفسور حسابی نقل می کند :
در سالهای پیش از انقلاب در یکی از روستاهای نیشابور مشغول گدراندن دوران خدمت سربازی در سپاه بهداشت بودم. یکی از روزها سوار بر ماشین لندرور به همراه دکتر درمانگاه از جاده ای میگذشتیم که دیدم یک چوپان از دور چوبدستش را تکان میداد و به سمت ما میدوید، در آن منطقه مردم ماشین درمانگاه را می شناختند،
ماشین را نگه داشتیم، چوپان به ما رسید ونفس نفس زنان و با لهجه ای روستایی گفت آقای دکتر مادرم سه روزه بیماره…
به اشاره ما درب عقب لندرور را باز کرد و رفت عقب ماشین نشست…
در بین راه چوپان گفت که دیشب از تهران با هواپیما به فرودگاه مشهد آمده و صبح به روستایشان رسیده و دیده مادرش مریض است…
من و دکتر زیر چشمی به هم نگاه کردیم و از روی تمسخر خنده مرموزانه کردیم و به هم گفتیم: چوپونه برای اینکه به مادرش برسیم برای خودش کلاس میذاره…
به خانه چوپان رسیدیم و دیدیم پیرزنی در بستر خوابیده بود، دکتر معاینه کرد وگفت سرما خوردگی دارد دارو و آمپول دادیم و یکدفعه دیگر هم سر زدیم و پیرزن خوب شد…
دو سه ماه از این جریان گذشت و ما فراموش کردیم…
یک روز دیدیم یک تقدیرنامه از طرف وزیر بهداری آن زمان آمده بود و در آن از اینکه مادر پروفسور اعتمادی، استاد برجسته دانشگاه پلی تکنیک تهران معالجه نموده اید، تشکر میکنیم…
من و دکتر، هاج واج ماندیم، و گفتیم مادر کدام پروفسور را ما درمان کرده ایم؟
تا یادمان به گفته های چوپان و معالجه مادرش افتادیم…
با عجله به اتفاق دکتر در خانه پیرزن رفتیم، واز او پرسیدیم مادر کدام پسرت استاد و پروفسور است؟
پیرزن گفت همانکه آن روز با شما بود…
پسرم هروقت به اینجا میاید، لباس چوپانی میپوشد
و با زبان محلی صحبت میکند…
من و دکتر شرمنده شدیم و من از آن روز با خودم عهد کردم هیچکس را دست کم نگیرم!
و از اصل و خاک و ریشه خودم فرار نکنم...
┅🌷🍃🌼🍃🌷┅