eitaa logo
⚜حلقه مجازی⚜
2.9هزار دنبال‌کننده
87.9هزار عکس
7.2هزار ویدیو
461 فایل
مدیر کانال و ارسال اخبار @Mz2807
مشاهده در ایتا
دانلود
حلقه قرآن، گروه سنی زیر ۱۴ سال زمان: یکشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۱۶ بعد از نماز مغرب و عشا @halgheh_majazi
📸 برگزاری حلقه صالحین نوجوانان۲ سرگروه: برادر رحیمیان 🕌مسجد میر عابدینی کوی داوران 📆 چهارشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۲۶ @halgheh_majazi
📸 برگزاری حلقه صالحین جوانان سرگروه: برادر حسینی 🕌مسجد میر عابدینی کوی داوران 📆 چهارشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۲۶ @halgheh_majazi
📸 برگزاری حلقه صالحین نوجوانان۱ سرگروه: برادر طیبی 🕌مسجد میر عابدینی کوی داوران 📆 چهارشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۲۶ @halgheh_majazi
📸 برگزاری حلقه صالحین نونهالان سرگروه: برادر مهدی جیریایی 🕌مسجد میر عابدینی کوی داوران 📆 چهارشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۲۶ @halgheh_majazi
سرکشی از حلقه صالحین توسط فرمانده حوزه مقاومت بسیج شهید دانش و مسئول تعلیم و تربیت این حوزه . همچنین در این جلسه به سوالات بسیجیان در خصوص ثبت سوابق نیروی انسانی ، عضویت در گردان امنیتی امام علی علیه‌السلام و گشت های رضویون پاسخ داده شد . 🍀 ✅ناحیه مقاومت بسیج آشتیان ✅کانال حلقه مجازی (شجره طیبه صالحین استان مرکزی) @halgheh_majazi ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
دعای توسل و جلسه حلقه صالحین بزرگسالان . با حضور فرمانده پایگاه عاشورا و بازدید از حلقات صالحین توسط مسئول تعلیم و تربیت حوزه مقاومت بسیج حضرت روح الله ره. ۱۴۰۱/۱۱/۲۵ مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام پایگاه مقاومت بسیج عاشورا سیف الدین حوزه مقاومت بسیج حضرت روح الله ره ناحیه مقاومت بسیج خمین ✅کانال حلقه مجازی (شجره طیبه صالحین استان مرکزی) @halgheh_majazi ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
اقامه نماز شکر و تلاوت قرآن به مناسبت بارش نعمات الهی در مسجد جامعه کردیجان با حضور بسیجیان پایگاه علی ابن ابیطالب علیه السلام فرمانده حوزه شهید دانش و فرمانده گردان امنیتی ۱۱۸ امام علی علیه‌السلام . (ع) 🍀 ✅ناحیه مقاومت بسیج آشتیان ✅کانال حلقه مجازی (شجره طیبه صالحین استان مرکزی) @halgheh_majazi ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🔶معرفی کتاب🔶 🔷گلستان یازدهم🔷 🌀بابا جلو آمد . چشم هایش سرخ بود. تا به حال او را این طور ندیده بودم .مادر چادرم را تکاند . مرا بوسید . صورتم خیس شد . گفتم: بابا یادته شب عروسی چی گفتی ؟ بابا اشک می‌ریخت و سرش را تکان میداد _گفتی اگه دخترم یه شب با یه مرد زندگی کنه ، بهتر از اینه که یه عمر با یه نامرد سر کنه مادر با گریه گفت : انگار از روز اول به همه آگاه شده بود ، زندگی تو آخرش اینطور میشه یاد روز خواستگاری و حرف هایم با علی آقا افتادم به او گفته بودم 《میخواهم سهمی تو انقلاب و جنگ داشته باشم ، و آرزو دارم همسرم پاسدار باشه ، مومن و انقلابی》 پاسدار ها را آدم هایی با خدا و مومن می‌دانستم علی آقا گفته بود : 《ممکنه من اسیر و مجروح و یا شهید بشم 》 گفته بودم《 حالا که قرار نیست همه رو با هم باشی 》 می‌دانستم علی آقا هیچ وقت اسیر نمیشود . اما همان موقع ته دلم مطمئن بودم توی این راه همانطور که مجروحیت بود ، شهادت هم هست