روز پاسدار ، یادآور عزم غرورآفرین فهمیده های مکتب واندیشه حسین ( ع ) است .
پیشاپیش ولادت امام حسین ( ع ) و
روز پاسدار مبارک باد🌺
#شهیدعباسذوالحسنی 🥀
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
از سر گذشتن
سرگذشت ماست...🌹
#شهیدنعمتاللهشیری🥀🕊
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
′°دَࢪمَنکَسِۍفِࢪٰاقِتُوࢪٰادادمیزَنَد..؛
فِکࢪِۍبِهحٰالِپٰاسُخِاینبِۍجَوٰابکُن . .❤️🩹🍂!″
#ابٰاعـبدالله „🍃 „
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
سلام بر روح خدا
نجات دهندهی ما از عصر حاضر
عصر ظلم و ستم
عصر کفر و الحاد
عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعیاش؛
عزیزانم؛ شبانه روز
باید شکرگزار خدا باشیم
بایستی محتوای فرامین امام را
درک و عمل کنیم
تا بلکه قدری از تکلیف خود را
در شکرگزاری بهجا آورده باشیم...
🔰شهید مهدی باکری
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🇮🇷
آمدیم این مسیر را با هم، راه دلخواه و بیپشیمانی
پشت سر، سالها حماسه و خون، چهلوپنج سالِ نورانی
گفت آقا به قله نزدیکیم، پای کار نظام میمانیم
میرسد عاقبت به قلۀ نور، پرچم مکتب سلیمانی
✍️#محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۲/۱۱/۲۰
هدیه به روح ملکوتی و بلندپرواز حاجقاسم سلیمانی صلوات
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
📌 شهید سید یوسف کابلی: خود را بدهکار انقلاب می دانیم
🔷️ مهندس پاسدار شهید سید یوسف کابلی، فرمانده تیپ ذوالفقار لشکر ۲۷ حضرت رسول (ص) متولد ۲۹ آبان ۱۳۳۵ تهران که ۱۸ بهمن ۱۳۶۵ در شلمچه به شهادت رسید.
🔻 شهید کابلی در بخشهایی از وصیتنامه خود مینویسد:
✅ ای یاوران امام، لحظه ها لحظه های سرنوشت و انتخاب است، انتخابی خالصانه و برای خدا
✅ انتخاب همان راه سرخ اباعبدالله الحسین ع و تمام انبیاء و شهدای اسلام است
✅ انتخاب، همان انتخاب عشق به الله است و از همه وجود, آسایش و هستی گذشتن و در ذاتِ وجود الهی و اراده و مشیت الهی حل شدن و همه چیز را به خدا سپردن است
✅ ان شاء الله خدای مهربان ماو شما را برای اسلام انتخاب کرده است و پیروزی نهایی از آن ماست چون خط اباعبدالله الحسین ع همین است
✅ پس باید از همهی نفاق، دورویی، کینه و تنبلی، حتی اگر به مقدار یک ذره و برای یک بار هم که شده، گذشت کنید و امام و خط امام را با گوشت و خون و مشت و چنگال محافظت کنید
✅ من راهم را آگاهانه انتخاب کردم و اگر وقتم را شبانه روز در اختیار این انقلاب گذاشتم به این دلیل است که خود را بدهکار انقلاب و اسلام میدانم، انقلاب اسلامی بر گردن بنده، حق زیادی داشته، امیدوارم توانسته باشم جزء کوچکی از آن را انجام داده و مورد رضایت خداوند بوده باشد
✅ دل خانواده شهدا را به دست آورید که پیش خدا اینها عزیزند
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 بزرگی نفروشید به این مردم.
این مردم بزرگاند...
به چهره خندانش نگاه کن...❤️
و به خودت افتخار کن که
بین میلیارد ها انسان روی زمین،
دست تو را گرفته و تو را انتخاب کرده..☘
وشما رو دعوت کرده به راهش
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
#سبک_زندگی_شهدا
🔹اسماعیل معلم ما بود. روزی یک چوب بلند سر کلاس آورد و آخرین درسش قبل از اعزام به جبهه را به ما داد و گفت: « بچه ها هر کس از من کتکی خورده، چه با قصد چه بی قصد این چوب را بگیرد و مرا قصاص کند.»
آقا معلم چهره بهت زده ما را که دید ادامه داد:« بچه ها قصاص در دنیا آسان تر از قصاص در آخرت است.»
همه با دیدن این صحنه به گریه افتاده بودیم و به سمت معلم دلسوزمان دویده و ایشان را در آغوش کشیدیم.
🔹بارها به صورت بسیجی اعزام شده بود, به حدی که بعضی ها فکر می کردند پاسدار است.
🔻عملیات کربلای ۵، اسماعیل به قربانگاه قدم گذاشت. پیکر اسماعيل عزيز همچون #امام_حسين (علیهالسلام) سر نداشت، دست راست و پای چپ را هم پیشاپیش به بهشت فرستاده بود، جسد مطهرش را از جای زخم ترکشی که در پهلو داشت و یادگار جبهه خرمشهر بود شناسایی کردیم.
#شهید_اسماعیل_رئوفی
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت در مورد این کودکان را متوقف نکنید..
همچنان صدای این مردم بی گناه باشید..
#غزه
صحنه دلخراش💔
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اين را
هرگز فراموش نكنيد
تا خود را نسازيم
و تغيير ندهيم،
جامعه ساخته نمیشود.
#شهید_گمنام 💔
#شهید_ابراهیم_هادی 🌹
#سالروز_شهادت 🕊
#۲۲بهمن۱۳۶۱
#نشرحداکثری✅
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
⌬﷽⌬
⚘《ايـــن را
هــــرگــــز فـــرامــــوش نــــكنيد
تا خــــود را نـــسازيــم
و تغيير ندهيـــم،
جامعه ساخته نـــمیشود.》
#شـــهیـــد_گـــمنامᭂ 💔ᭂ
#شهید_ابراهیم_هادی ღ🌹ღ
#سالروز_شهادت ⸙🕊⸙
#۲۲بهمن۱۳۶۱
#نشرحداکثری✅
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
سلام عزیزان دل 😍
تسبیح صدتایی طرح عقیق مشکی با رگه های طلایی قشنگ🙂
و صلوات شمار فوق لاکچری چراغ دار دو رنگ قشنگمون از کارای جدیدمون 🥰
از این رنگ تسبیح فقط همین یک عدد موجود است در رنگها و مدل های دیگه هم قابل سفارش هست ✨
تسبیح و صلوات شمار به صورت جداگانه نیز قابل سفارش است..
https://eitaa.com/noor_zahra_225
پیج کاری مادر شهید آقا محمد مهدی رضوان
دانه دانه های این تسبیح ها گواه اشک ها و دلتنگی های مادری هست که تنها پسر ۱۹ ساله اش را برای امنیت ما هدیه داده است
لطفا حمایت کنید و به گروه های خود ارسال کنید
در این پست آمده است: «سردار حاجحسین کاجی میگوید: بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه کردستان بودیم که به طرز غیرعادی جنازه شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی درآوردم. داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملاً سالم بود و این چیز عجیبی بود. در وصیتنامه نوشته بود. من سیدحسن بچه تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم.
پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند. اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند...
من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم و جنازهام هشت سال و پنج ماه و ۲۵ روز در منطقه میماند. بعد از این مدت، جنازه من پیدا میشود و زمانی که جنازه من پیدا میشود، امام خمینی در بین شما نیست. این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می گویم. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم. بگویید که ما را فراموش نکنند و...
بعد از خواندن وصیتنامه درباره عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود، تحقیق کردیم. دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ۲۵ روز از آن گذشته است.»
💔😭
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌹 شهيدی که #تسبیح موجودات و جمادات را می شنید!!!
🕊شهيد #حسینعلی_عالی فرمانده محور عملیاتی لشکر ۴۱ ثارالله...
با حسین برای شناسایی رفتیم وقت نماز شد
من در قنوت از خدا خواستم یقینم را زیاد کند و نمازم را تا به آخر خواندم پس از نماز دیدم حسین می خندد به من گفت: می خواهی یقینت زیاد بشه⁉️
با تعجّب گفتم: بله اما تو از کجا فهمیدی؟
خندید و گفت: چه قدر؟
گفتم: زیاد.
گفت: گوشِت رو بذار روی زمین و گوش کن.
من همان کار را کردم و صدای زمین راشنیدم که مرا نصیحت میکرد....
سپس حسین گفت: مرتضی! یقینت زیاد شد⁉️
من میدانستم که انسان می تواند به خدا خیلی نزدیک شود اما نه تا این حدکه حسین بخدانزدیک شده بود...
✅ راوی #شهید_مرتضی_بشارتی
🥀🕊
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#وصیتنامه_شهیدعلی_صادقی
🥀🥀🥀🥀🥀
مرگ ما دست خداست و هرگونه كه خواسته باشد ما را به سوي خودش باز ميگرداند پس بهتر كه در بستر نميريم و در راه خودش و به سوي خودش برويم و چه بهتر كه سعادتمند و روسفيد به پيش خدا بازگرديم.
╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮
@hamafzaeieshohadaei
╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🔴ماجرای درسآموز!
نقل است نصراله سیچونی یکی از خیّرین و مغازه داران مؤمنِ کاروانسرای کلگه مسجدسلیمان، ۴۰ شبانه روز چلّه گرفته بود تا خدا را زیارت کند...
تمام روزها را روزه بود و در حال اعتکاف.
از خلق الله بریده بود.
صبح به صیام بود و شب به قیام.
کارش شده بود زاری و تضرع به درگاه او...
شب ۳۶ ام ندایی از درون خود شنید کهمیگفت: ساعت ۶ بعدازظهر، در بازار شوشتریها(مسگران)، بهدکان رضازاده مسگر برو،آنجا خدا را زیارت خواهی کرد...
نصراله سیچونی از ساعت ۵ در بازار شوشتریها (مسگران) حاضر شد و در کوچهها و تیمچههای بازار از پی دکان مورد نظر میگشت...
میگوید : پیرزنی را دیدم که دیگی مسی به دست داشت و به مسگران نشان می داد و میخواست که آن را بفروشد ...
به هر مسگری نشان می داد، او دیگ را وزنمیکرد و میگفت: ۴ ریال و ۲۰ شاهی!
پیرزن می گفت: نمیشه ۶ ریال بخرید؟ مسگران میگفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این نمیصرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار میچرخید و همه همین قیمت را می دادند.
بالاخره به مسگری رسید که دکّان مورد نظر من بود.
مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردهام و به ۶ ریال می فروشم، آیا می خرید؟
مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟؟؟
پیر زن سفره دلش را گشود و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخهای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود!
مسگر دیگ را گرفت، وراندازی کرد و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتیاست. حیف است بفروشی، امّا اگر مُصر هستی که بفروشی من آن را به ۲۵ ریال میخرم!!!
پیر زن گفت: مرا مسخره میکنی؟!!!
مسگر گفت: ابدا"
آنگاه دیگرا گرفتو ۲۵ریال دردستپیرزنگذاشت!!!
پیرزن که شدیداً متعجّب شده بود؛ دُعاکنان دکّان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد.
نصراله سیچونی میگوید : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکّان مسگر خزیدم و گفتم:
_عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!!
اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند
آنگاه تو به ۲۵ ریال خریدی؟!!!
_مسگر پیر گفت : من دیگ نخریدم!!!
من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد،
پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند،
پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد،
من دیگ نخریدم...
از حرفی که زده بودم بسیار شرمسار شدم و به فکر فرو رفتم که ناگاه...
ندایی در درونم با صدای بلند گفت:
با چلّه گرفتن و عبادت کردنِ صرف، کسی به زیارت ما موفق نخواهد شد!!! دست افتاده گیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم آمد...