eitaa logo
هم افزایی شهدایی
154 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
5هزار ویدیو
73 فایل
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🔸️بهترین حس یعنی؛ با شهدا رفیق باشید. 🔸️ما را مدافعان حرم و مدافعان وطن آفریدند. 🔸️رفیق شید،شبیه شید،شهید شید. امام سجاد(ع) فرمودند:کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست. 🌱کپی از مطالب آزاد برای عاقبت بخیری مون دعاکنید
مشاهده در ایتا
دانلود
گفت: خانه ام را در کرمان اجاره داده ام پولش را می‌دهم خانمم... مهمان های زیادی به خانه ام می آیند خیلی از آنها مربوط به نیروی قدس است برخی افراد هر سال پولی به من می دهند آن پول را خرج خانواده ی شهدا می‌کنم آن را هم توی زندگی ام نمی آورم خرج زندگی را خدا می رساند... می دانستم جز حقوق، دریافت دیگری ندارد و یک دلار حق مأموریت یا اضافه کار نمی گیرد گفت: تا در کرمان بودم، مبل نداشتم به تهران که آمدم، به خاطر مهمان ها مبل خریدم هر وقت بچه ها را به اردوگاه [ تفریحگاه نیرو ] می‌برم، می‌گویم هر چه توی اتاق هست، باید حساب شود؛ همه را حساب می‌کنم به مسئول اردوگاه گفته ام روز قیامت به گردن نمی‌گیرم یک ریال نباید باقی بماند! 🌱
حاج قاسم مراقب بود بچه هایش از موقعیت پدرشان استفاده نکنند میخواست خودشان رشد کنند تلاش می‌کرد بچه‌ی شهید شغل داشته باشد با آقای حمید عرب نژاد مدیر عامل هواپیمایی ماهان صحبت کرد؛ گروهی از بچه های شهدا دوره ی خلبانی دیدند و الان خلبان هستند به من و افراد دیگر در جاهای مختلف سفارش بچه های شهدا را می کرد؛ اما یک بار سفارش بچه اش را به من نکرد برخی کارهای خانواده های شهدا را من می‌کردم زینب با علاقه مندی خودش برای خانواده ی شهدای حرم کار می کرد حتی یک بار به من نگفت با زینب همکاری کن؛ اما تمام قد هوای بچه ی شهید را داشت می‌گفت: شیرازی ،این بچه ی شهید است به جای پدرش، از من انتظار دارد بچه ی شهید اگر کاری داشت، برای انجام آن محکم می ایستاد می‌گفت: حمایتش کن بچه ی شهید است یک بار نگفت بچه ی من. سی و هشت سال با سردار سلیمانی در ارتباط بودم؛ بیشتر از هشت سال در نیروی قدس همکارش بودم؛ یک بار نگفت به فکر بچه ی من باش... 🌱|
مسئولان فلسطینی پس از شهادت حاج قاسم گفتند: حاج قاسم مثل یک فلسطینی به فلسطین عشق می ورزید از فلسطین دفاع می‌کرد و هر چه در توان داشت برای همه گروه‌های فلسطینی می‌گذاشت برایش تفاوت نمی‌کرد این گروه یا آن گروه باشد خالد البطش عضو دفتر سیاسی جهاد اسلامی می‌گفت:شهید حاج قاسم سلیمانی ابعاد مختلفی را به مقاومت فلسطین اضافه کرد و به کمک خداوند متعال ،ایشان کار مقاومت را در نوار غزه گسترش و پیشرفت داد هر آنچه مقاومت احتیاج داشت، تأمین می‌کرد تا مقاومت قوی تر شود؛ در همه ی ابعاد سیاسی و نظامی؛ حتی آموزش حاج قاسم، روح مقاومت در فلسطین بود و با حمایتش نبض مقاومت بود در سرایا لقدس و گردان‌های القسام و دیگر گروه های مقاومت فلسطین، چه گروه های اسلام گرا و چه ملی گرا و غیر اسلامی حاج قاسم بین گروه های مقاومت در غزه فرقی قائل نمیشد و به همه کمک می‌کرد؛ چون نبرد همه ی ما با دشمن صهیونیستی ست حاج قاسم با صبر طولانی اش که به آن معروف بود، توانست مقاومت در غزه را تقویت کند... 🌱|
بچه های فاطمیون می‌گفتند: یک مرتبه دیدیم حاج قاسم وارد سنگرمان شد با همه خوش و بش کرد گفتیم حالا کجا می‌خواهد ناهار بخورد؛ کجا بخوابد؟ دیدیم در همان سنگری خوابید که ما می‌خوابیم؛ همان غذایی را خورد که ما می خوریم! بچه های دیگر می‌گفتند: حاج قاسم سرزده پیش ما آمد جلویش غذای بهتری گذاشتیم پرسید: همین غذا را به رزمنده ها می دهید؟ گفتیم:نه دست به غذا نزد گفت: غذایی را که به رزمنده ها می دهید برایم بیاورید... 🌱|
حاج قاسم با شناخت از دشمن می جنگید وقتی می خواهد با ارتش صدام بجنگد، شناخت کافی از صدام و ارتشش دارد؛ زمانی هم که حمله ی داعش پیش می آید در باره ی داعش مطالعه می‌کند تا ببیند اینکه می‌خواهد با او بجنگد، کیست قاسم سلیمانی، افکار دشمن، طرح های دشمن و شیوه ی مبارزه با این طرح ها را می‌شناخت از جبهه دشمن آگاهی داشت و با اشراف اطلاعاتی تصمیم می‌گرفت بی‌گدار به آب نمی زند؛ همه ی جوانب را بررسی می‌کرد برای همین بیشتر عملیات هایش در سوریه و عراق نتیجه ی مطلوب داشت او طراح بود و حرف نو داشت بر جغرافیای منطقه مسلط بود به عراق که می‌رفت، متر به متر منطقه ای را که می‌خواست در ارتباط با آن منطقه تصمیم گیری کند خودش شناسایی کرده بود نقطه ای از عراق و سوریه و لبنان را می‌گفتیم او اشراف تاریخی و جغرافیایی داشت بنابراین حرف سردار سلیمانی را می خریدند همه منتظر بودند ببینند سلیمانی چه می‌گوید؛ چون به دانش و اطلاعات او ایمان داشتند اگر در عراق حرفی می زد، همه ی جناح های عراق تبعیت می‌کردند توی جلسه ای بحث درباره ی چند منطقه بود ابتدا مسئول مربوط به آن منطقه گزارش می داد گاهی می‌دیدم اطلاعات او از آن مسئول که باید بر منطقه اشراف داشته باشد، بیشتر است! 🌱|
حاج قاسمِ فرمانده، حرمت پایین تر از خودش را هم نگه می‌داشت در جلسه های نیروی قدس، حتی در جلسات خصوصی - که ممکن است برخورد تندی پیش بیاید - ندیدم که شأن سردار قاآنی را حفظ نکند در جلسه شورا؛ همه بحث می‌کردند و نظریات شان را می‌دادند آخر سر می‌گفت: آقای قاآنی شما نظری ندارید؟ بعد به من رو می‌کرد و می‌گفت: شما حرفی ندارید؟ نمی‌گفت شیرازی اگر حرفی داشت می‌زد دیگر برای ما عادت شده بود می دانستیم آخر جلسه سردار سلیمانی سؤال می‌کند؛ ما هم اگر حرف دیگری داشتیم آن موقع می‌زدیم حرمت همه ی معاونت ها و همه ی نیروهای زیر دستش را حفظ می‌کرد... راوی: علی شیرازی 🌱|
از زمان جنگ که سردار سلیمانی راشناختم، شبانه روز مطالعه می‌کرد عاشق کتاب بود سلیمانیِ فرمانده جنگ که وقت نداشت سرش را بخاراند به اندازه ی یک محقق که کارش مطالعه است کتاب می‌خواند! در بعضی سفرهای سوریه و عراق که خیلی کم می‌خوابید، همان جا کتاب می خواند توی هواپیما که در راه سوریه یا عراق بودیم به جای اینکه از این ساعات برای استراحت استفاده کند یا ذهنش مشغول کارهای عملیات باشد از توی کیفش کتاب در می آورد و مشغول خواندن میشد... راوی: علی شیرازی 🌱|
حاج قاسم[درباره توسل به حضرت زهرا]گفت: لحظه ای که بسیجی ها توی آب رفتند عملیات[کربلای پنج] را کنترل می‌کردم تا بینیم بچه ها تا چه شعاعی دیده می‌شوند؛ دیدم تا پشت سیم خاردار همه ی ستون غواص ها دیده می‌شود این را که دیدم لرزیدم. امید نداشتم. عاجزانه گفتم دعای توسل بخوانید و بی بی زهرا(س) را به مدد بطلبید گویا پرده ای آمد و مهتاب را تاریک کرد شاید هیچ کس باور نمی‌کرد لشکر ثارالله از دریاچه ی ماهی عبور کرده باشد از آن موقع دانستم ارادت حاج قاسم به حضرت زهرا(س) ، ارادت خاصی است هر جا گرهی به کارش می افتاد و به مشکل بر می خورد، به حضرت فاطمه(س) متوسل می شد در وصیت نامه اش هم ارادت به آن حضرت دیده می شود... راوی: علی شیرازی 🌱|
یکی از خصلت های حاج قاسم این بود که جواب نامه های مردم را می داد می گفت: مردم با امیدی به ما نامه می‌نویسند؛ باید جواب شان را بدهیم هر کسی نامه می‌نوشت، حتماً پاسخی می داد یک دختر دبستانی به او نامه نوشته بود که به خاطر موفقیتم جایزه گرفته ام و برای شما می فرستم که در راه دفاع از حرم خرج کنید حاج قاسم این طور جواب داده است: بسمه تعالی. دختر گلم، زهرا خانم عزیز، سلام نامه ی توأم با محبت و ایثارت دریافت شد. دستان کوچک و توانمندت را می بوسم و انگشتری را به یادگار برای دختر فداکارم می فرستم ان‌شاءالله بزرگ که شدی، در نماز و دعا، همه برادران و پدران فداکارت را فراموش نکن. سلیمانی؛۱۳۹۷/۳/۱۳ 🌱|
اسفند سال ۱۳۸۸ بود. مثل هرسال در تالار وزارت کشور برای سالگرد شهیدان حمید و مهدی باکری مراسمی برگزار شده بود محمودرضا زودتر از من رسیده بود من با چند نفر دوستان رفته بودم پیدایش کردم و با هم رفتیم و نشستیم طبقه بالا همه صندلی ها پر بود و جا برای نشستن نبود به زحمت روی لبه یکی از سکوها جایی پیدا کردیم و همان جا نشستیم روی سکو در طول مراسم با محمودرضا مشغول صحبت بودیم ولی حاج قاسم که آمد محمودرضا دیگر حرف نمی زد من گوشی موبایلم را درآوردم و همان جا شروع کردم به ضبط کردن سخنرانی حاج قاسم محمودرضا تا آخر، همین طور توی سکوت بود و گوش میداد وقتی حاج قاسم داشت حرف هایش را جمع بندی می کرد محمود رضا یک مرتبه برگشت گفت: حاج قاسم فرصت سر خاراندن هم ندارد این کت و شلواری را که تنش هست می بینی؟ باور کن این را به زور قبول کرده که برای مراسم بپوشد و الا همین قدر هم وقت برای تلف کردن ندارد! موقع پایین آمدن از پله ها به محمودرضا گفتم: نمی شود حاج قاسم را از نزدیک ببینیم؟ گفت: من خجالت می کشم به صورت حاج قاسم نگاه کنم، بس که چهره اش خسته است محمودرضا خودش هم همینطور بود خسته و پر کار بود و به پرکاری اعتقاد داشت... راوی: برادرشهید 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 | بیخیال همه‌ی دلهره‌ ها چهره‌ی حیدری‌ات،مایه‌ی آرامش ماست❤️