eitaa logo
انتشارات حماسه یاران
2.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
34 فایل
انتشارات حماسه یاران نشر تخصصی جهاد و شهادت حس خوب خواندن را با ما تجربه کنید... روابط عمومی (ارتباط با ادمین) @hamasehyaran1 بخش فروش @hamasehstore1 پیگیری سفارش‌های سایت @store_manager
مشاهده در ایتا
دانلود
🔆💠🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 💠 پاسخنامه صحیح سوالات مسابقه کتابخوانی | @hamasehyaran 🇮🇷
🔆💠🔅 💠🔅 🔅 🎊🎁🎊🎁 اسامی برندگان کمک هزینه سفر به عتبات عالیات 🎊🎁🎊🎁 | @hamasehyaran 🇮🇷
🔆💠🔅 💠🔅 🔅 🎊🎁🎊🎁 اسامی برندگان کمک هزینه سفر به مشهد مقدس 🎊🎁🎊🎁 | @hamasehyaran
🔆💠🔅 💠🔅 🔅 🎊🎁🎊🎁 اسامی برندگان 50 عدد کارت هدیه 100 هزار تومانی 🎊🎁🎊🎁 | @hamasehyaran
🔺 آفتاب‌نزده از خانه زد بیرون. همین‌طور آمد و نشست کنار راننده که بروند اهواز. از کرمان راه افتادند و دو سه ساعت بعد رسیدند به سیرجان. آن موقع بود که حرف دل فرمانده آمد سر زبانش. معلوم شد قلبش را پشت در خانه‌اش جاگذاشته و آمده. به راننده‌اش گفت: «دیشب شب ازدواجم بود.» ــ حاج‌آقا شما می‌موندید. چرا اومدید؟ ــ نه، جبهه الان بیشتر به من نیاز داره. ▪️ به ‌جای رخت دامادی، لباس رزم به تن آمده بود پشت خاکریز، توی سنگر، وسط میدان نبردی که آتش و خمپاره و گلوله از زمین و آسمانش، جای نقل‌ونبات را گرفته بود. تازه‌عروس خانه‌اش را از همان روزها سپرده بود به خدا. یقین داشت که خدا بیشتر از خود حاجی مراقب اوست. 🎙 راوی: مهدی ایرانمنش 📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 19 🔹کتاب 🔹خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل 🔸رقعی | 256 صفحه 🔸 🔸 ☘️🌸🌹🌸☘️ | @hamasehyaran 🇮🇷
💐💐🌸🌸🌹🌹 به زودی فیلم قرعه کشی مراسم در کانال بارگذاری می گردد. ☘️🌸🌹🌸☘️ | @hamasehyaran 🇮🇷
🌹شهید 🔸مسئول طرح و عمليات تيپ انصارالحسين (ع) 🔸تولد: تهران ـ 1341 🔸شهادت: عمليات والفجر 8، فاو ـ 1364 🔸مزار: گلزار شهداي همدان 🔴 خواهرش ‌گفت «داداش! تا حالا هرچی بهم سفارش کردی قبول کردم. این‌که چله بگیرم و یه کاری رو خالصانه برای خدا تا چهل روز انجام بدم. محاسبه داشته باشم و کارهام رو روی یه کاغذ بنویسم و به حساب‌شون برسم. به ذکر گفتن عادت کنم و فقط هرجا لازم بود حرف بزنم. جایی که غیبت شروع می‌شه تذکر بدم و بلند بشم. نهج‌البلاغه و قرآن بخونم. همه‌ش درست، ولی شما که تجربه‌ت از من بیشتره و سر کلاس‌های اخلاق نشستی بهم بگو، بهم بگو چرا هر کاری می‌کنم اراده‌م قوی نمی‌شه تا محکم رو در روی گناه وایستم.» حسن خیلی جدی گفت «کاری نداره خواهر من. پنج تومن بده سوار تاکسی شو و برو از داروخونه امام چندتا قرص اراده بخر و روزی یه دونه بخور.» از خونسردی حسن حرصش درآمده بود. گفت «داداش! شوخی نکن دیگه!» این بار طوری جواب داد تا برای همیشه آویزه گوشش شود. «یه راه بیشتر نداری. روزه بگیر. رو...زه...ب...گیر!» کاری که خودش بیشتر وقت‌ها انجام می‌داد؛ بیشتر هم دوشنبه‌ها و پنج‌شنبه‌ها. به همه می‌گفت «روزه یه نعمته. حیفه، ازش غافل نشید.» 🔹 راوی: خواهر شهید 🔹 منبع: ‌، ، صفحه | @hamasehyaran 🇮🇷