May 11
🔺اسمش ناصر توبهایها بود؛ فرمانده یکی از گردانهای لشکر41 ثاراللّه(ع). قطع نخاع شده بود، بیحرکت افتاده بود کنج خانه. حاجی نزدیک عید میرفت اصفهان خانهاش. همینکه میرسید، به همسر ناصر میگفت: «توی این دو روزی که اینجام همه کارها با من.» اولازهمه حمام را آماده میکرد. ناصر را بغل میگرفت و میبرد حمام. سرش را شامپو میزد، بدنش را لیف و صابون میکرد، کمرش را کیسه میکشید. بعد هم تنش را حسابی با آب گرم میشست و با حوله خشک میکرد. آخرسر هم یکدست لباس جدیدی را که برای ناصر خریده بود تنش میکرد. خلاصه حسابی ترگلورگلش میکرد؛ درست مثل یک تازهداماد. این دوروزه نمیگذاشت خانم خانه پا توی آشپزخانه بگذارد. هر سه وعده غذا را خودش آماده میکرد. تازه یک وعده هم باروبندیل جمع میکردند و میرفتند توی دل طبیعت تا ناصر آبوهوایی عوض کند. آنجا هم همه کارها با حاج قاسم بود.
بعد دو روز راه میافتاد میرفت سمت کرمان، سمت روستای قنات ملک. میرفت خدمتگزار پدر و مادرش باشد.
🎙 راوی: حجتالاسلام سعادتنژاد
📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 42
🔹کتاب #سلیمانی_عزیز
🔹خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل #وصیت_نامه
🔸رقعی | 256 صفحه
🔸 #انتشارات_حماسه_یاران
🔸 #حاج_قاسم_سلیمانی
☘️🌸🌹🌸☘️
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺تنها راه نجات فلسطین از زبان #حاج_قاسم؛
امکان ندارد بتوان با دیپلماسی فلسطین را به فلسطینیان برگرداند، تنها راهش مبارزه است.
🌹🌹🌹🌹
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
🔺آمریکا به عراق حمله کرده بود. میخواست بعد از گرفتن عراق، خودش مستقیم به ایران حمله کند.
نیروهای آمریکایی ریخته بودند توی نجف. زمزمهها را میشنیدیم که میخواهند بیایند سمت صحن و معلوم نبود چه بر سر مرقد امیرالمؤمنین؟ع؟ درمیآورند. خیلی از مجاهدان عراقی که در ایران بودند، برای دفاع آمده بودند، مردم عادی هم بودند، اما نیاز به یک فرمانده خیلی احساس میشد.
همان روزها سروکلّه حاجی پیدا شد. با دشداشه عربی آمده بود مقرّمان، نزدیک حرم امام علی؟ع؟. باورم نمیشد. پرسیدم: «حاجی چطور خودت رو به اینجا رسوندی؟» چطورش را نگفت ولی گفت: «اومدم این آمریکاییها رو از نجف بندازم بیرون.»
خیلی از فرماندهان عراقی را شناسایی کرد و راه گذاشت جلوی پایشان. با مدیریتش گروههای مختلف مقاومت را هم آورد پای کار. همه که دست به دست هم دادند، شرّ نیروهای آمریکایی برای همیشه از سر مردم نجف کم شد.
🎙 راوی: حجت الاسلام والمسلمین سیدحمید حسینی، رئیس اتحادیه رادیو و تلویزیونهای اسلامی عراق
📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 45
🔹کتاب #سلیمانی_عزیز
🔹خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل #وصیت_نامه
🔸رقعی | 256 صفحه
🔸 #انتشارات_حماسه_یاران
🔸 #حاج_قاسم_سلیمانی
☘️🌸🌹🌸☘️
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
🔸#خط_عاشقی_5
🔹خاطرات_عشق_شهدا_به_پیر_جماران
🔹#حسین_کاجی
🔸 #انتشارات_حماسه_یاران
▪️88 صفحه | 8000 تومان | با تخفیف 6400 تومان
🍀درباره کتاب
هر صفحه از این کتاب به خاطرهای از یک شهید اختصاص یافته است. علاوه بر خاطره تصویر شهید به همراه اطاعات وی نیز ذکر شده است. گردآورنده سعی کرده روای و منبع خاطره مستند باشد.
🌹🍀🌹🍀🌹
📕خرید اینترنتی
https://b2n.ir/321628
☎️ خرید تلفنی
02537748051
📱خرید پیامکی (ارسال نام کتاب به سامانه)
3000191717
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
🌹🍀🌹🍀🌹
🔴 عملیات خیبر خیلی تنها شد. کلی فرمانده گردان و مسئول واحد از دست داد. جانشینش شهید شد. فرماندهان رده بالای لشکرش مجروح شدند. خودش ماند و جزیره و آتش سنگین عراق. مقاومت کرد. امام(ره) خواسته بودند جزایر حفظ شوند. عملیات که تمام شد، آمد عیادتم. گفت «حاضر بودم توی جزیره بمونم و شهید شم تا جنازهم یک متر از خاک جزیره رو حفظ کنه و حرف امام روی زمین نمونه.»
#شهید_مهدی_زین_الدین
#خط_عاشقی_5
#انتشارات_حماسه_یاران
🌹🍀🌹🍀🌹
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
هدایت شده از انتشارات حماسه یاران
🔸آقازاده ها
🔹گذری بر زندگی آقازاده های شهید و پدرانشان
🔸#انتشارات_حماسه_یاران
▪️224 صفحه | رقعی | دورنگ | 22000 تومان
🍀درباره کتاب
کتاب فوق از یکسو تصویرگر زندگی آقازادههایی است که به جای تجارت دنیا و غوطهور شدن در آن، تن به پُرسودترین معامله دادند؛ جان خویش را نثار راه الله کردند و از سوی دیگر نیز خواننده را میهمان خاطرات حیات پدرانی خواهد کرد که بر عهد خود وفادار ماندند و چنانکه پیمان بسته بودند تا با برپایی حکومتی زیر پرچم الله، به دست مستضعفان ، خادم همان مردم پابرهنه و مستضعف باشند همان گونه باقی ماندند
📕برشی از کتاب
با همان سنوسال کم، عارفی بود بزرگ. پدر هم نتوانسته بود او را بشناسد. وصیتنامهاش را که گشود، اشک شوق در چشمانش دوید از آنهمه عظمت پسر. پسر به چه چیزها اندیشیده بود. نگران بود که حتی درس خواندنش هم، لطمهای به بیتالمال زده باشد. با آنهمه مراقبت در کارها و درس خواندن، نوشته بود: «آقاجان! موتور گازیام را بفروشید و هرچه پول دارم از بانک بگیرید، تمامش را به بیتالمال تحویل دهید؛ چون شاید با این طرز درس خواندن، حق من نبود که از بیتالمال مصرف کنم، و من نمیتوانم جواب حقالناس را بگویم...»
☎️ خرید تلفنی
02537748051
📱خرید پیامکی (ارسال نام کتاب به سامانه)
3000191717
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷
📌 برشی از کتاب آقازاده ها:
📗 قسمتی از روایت امام خمینی پدر شهید سید مصطفی خمینی
🌺 ایمانش به خدا آنقدر بود که هیچ حادثهای نمیتوانست دلش را بلرزاند. میگفت: «ولله در تمام عمرم نترسیدم.» در آن شب شوم که او را از قم به زندان قصر میبردند، مأموران شاه میترسیدند و او بود که آرامشان میکرد. پس از کشتار فیضیه، در آن وقت که از ترس تعرض نیروهای طاغوت، درِ بیوت علما بسته شد، نهیب امام درِ خانههاشان را باز کرد. به هنگام موشکباران رژیم بعث، در مقابل اصرار محافظانش کوتاه نیامد و حاضر نشد حتی شبی جایش را عوض کند.
ادامه👇
#حماسه_یاران | @hamasehyaran 🇮🇷