eitaa logo
کانال ایران دیروز، امروز و فردا
146 دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
2.5هزار ویدیو
26 فایل
🌴 قرارگاه بسوی ظهور
مشاهده در ایتا
دانلود
عملیات فتح8.pdf
130.7K
📚موضوع مرتبط: #عملیات_فتح۸ #عملیات_دفاع_مقدس #شرح_عملیات 📅مناسبت مرتبط: تاریخ عملیات #04_28
چِقَدر سَخت است آرام کَردَنِ دِل بیقَراری که ، مُدام تو را می خواهد ...😔💔 #دو_برادر_شهید♥️ #شهیدان_مدافع_حرم🕊 #مصطفی_و_مجتبی_بختی
🍁 ۲۱ روز قبل از شهادت، درصفحه اش نوشت: 📝 #جهزوا_دموعکم_الساکبة [اشک های جاریِ خود را آماده سازید.] . 🍁 و او رفت و ما ماندیم و اشکِ جاری... . #المجاهد_الشهید_علاء_حسن_نجمة . #تراب_الحسین #حزب_الله #لبنان #مدافع_حرم #سوریه .
#حسین_جااان♥️ از فتنه‌ها و وسوسه‌های زیاد شهر !!! إنّی أعـــوُذُ بِالحَـــرَمِ شــاهِ کَربَــلا ... #گناه_یعنی_خداحافظ_حسین👌 #صبحتون_حسینی
#شهادت مامور نیروی انتظامی #ساروی در ایرانشهر 🔹 استواریکم امیرمختار جعفری در درگیری با اشرار شهر فنوجه از توابع شهرستان ایرانشهر به شهادت رسید.
شهید سجاد زبرجدی🌷❣ "همه کارها از سلام کردن تا خداحافظی باید برای رضای خدا باشد که اگر چنین نباشد سخت در ضرر و اشتباه هستیم." هدیه به شهدای مدافع حرم صلوات
#خاطره_شهید #شهید_شعبان_حسن_زاده حسن- برادر شهید : شهید بسیار متین ، متدین بود. برای مان تعریف می کرد زمانی که در زمان شاه خدمت می کرد سربازها حق روزه گرفتن نداشت ولی ایشان بدون این که آن ها متوجه شوند ناهار خود را برای افطار و شام را برای سحر  نگه می داشت و روزه می گرفت . یکبار فهمیدند که ایشان روزه می گیرد  ایشان را تنبیه کردند و دیگر مانع روزه داری ایشان می شدند ولی باز ایشان بدون سحر روزه می گرفت.
فرمانده دلها تو آموزش یه بار که در منطقه حسابی عرق بچه ها رو درآورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت : نکنه فکر کنین که فلانی ما را آموزش میده ، من خاک پاهای شماهام . من خیلی کوچکتر از شماهام اگه تکلیف نبود هرگز این کار رو نمی کردم. ولی دلش رضا نداده بود و با گریه از همه خواست که دراز بکشن، همه تعجب کرده بودن که می خواد چیکار کنه، همه که خوابیدن اومد پایین پای تک تک بچه ها و دست می کشید به کف پوتین بچه ها و خاکش رو می مالید رو پیشانیش می گفت: من خاک پای شماهام .💔 قهرمان من ؛ شهید ابراهیم همت
هر گاه دلم رفت تا محبت کسی را به دل بگیرد؛ تو او را خراب کردی! خدایا. به هر که و به هرچه دل بستم؛ تو دلم را شکستی! عشق هر کسی را که به دل گرفتم؛ تو قرار از من گرفتی! هر کجا خواستم دلِ مضطرب و دردمندم را آرامش دهم ؛ در سایه ىِ امیدی و به خاطر آرزویی برای دلم امنیتی به وجود آورم؛ تو یکباره همه را برهم زدی! و در طوفان هایِ وحشتزای حوادث رهایم کردی! تا هیچ آرزویی در دل نپرورم و هیچ خیری نداشته باشم و هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم... تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم و به جز تو آرزویی نداشته باشم... و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم و جز در سایه توکل به تو آرامش و امنیت احساس نکنم... خدایا تورا بر همه ی این نعمت‌ها شکر میکنم... [مناجات شهیددکترمصطفی‌چمران] دلت‌رابه‌خدابسپار
◀نماز یکشنبه ماه ذیقعده ↩سید بن طاووس روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم نقل کرده که خلاصه اش این است: هر که این نماز را در روز یکشنبه ماه ذی القعده بجا آورد، 🔹توبه اش مقبول 🔹گناهش آمرزیده شود 🔹خصماء او در روز قیامت از او راضی شوند 🔹و با ایمان بمیرد و دینش گرفته نشود 🔹و قبرش گشاده و نورانی گردد 🔹و والدینش از او راضی گردند 🔹و مغفرت شامل حال والدین او و ذریه او گردد 🔹و توسعه ی رزق پیدا کند 🔹و ملک الموت با او در وقت مردن مدارا کند و به آسانی جان او بیرون رود. نحوه انجام نماز: در روز یکشنبه ماه ذی القعده غسل کند و وضو بگیرد. و ۴ رکعت نماز (دو تا دورکعت) با نیت نماز یکشنبه ماه ذیقعده خوانده میشود. در هر رکعت بعد از حمد، سه مرتبه توحید و یک مرتبه معوذتین (ناس و فلق) خوانده میشود. بعد از سلام نماز دوم، هفتاد مرتبه استغفار گفته کند استغفرالله ربی و اتوب الیه و سپس "لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم" ودر انتها این دعا را بخواند: يَا عَزِيزُ يَا غَفَّار اِغفِرلِی ذُنُوبِی وَ ذُنُوبَ جَمِيعِ المُؤمِنيِنَ وَ المُؤمِنَات، فَاِنَّهُ لاَ يَغفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اَنت "مفاتیح الجنان،اعمال ماه ذی القعده" (نکته جالب در خصوص این نماز بحث حق الناس میباشد که در توضیح نماز آمده است در روز قیامت خصماء از او راضی میشوند. ) ◀خدایا : در فرج ظهور مهدی فاطمه (س ) بسیار تعجیل کن.
💠اتّفاقی جالب در تفحّص یک شهید خوندی و دلت شکست اشک ازچشمات سرازیر شد التماس دعا...😢💔 🔹شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد .... 🔹شهید سید مرتضی دادگر🌷 🔹می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران 🔹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم. 🔹یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم. 🔹یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین. تا اینکه.. 🔹تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد؛ آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچّه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم، نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم؛ 🔹با همان حال به محل کارم رفتم و با بچّه ها عازم شلمچه شدیم. 🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد. 🔹شهید سیدمرتضی‌دادگر🌷 فرزند سید حسین اعزامی از ساری گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من 🔹استخوان های مطهّر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم. 🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علّت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند. 🔹با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحّص شده بود به راز و نیاز پرداختم. 🔹"این رسمش نیست با معرفت ها! ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم. راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم." گفتم و گریه کردم. 🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید. بی ادبی و جسارتم را ببخشید.» 🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم. هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام. با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده. 🔹لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم؛ به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم : 🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است. به میوه فروشی رفتم.به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم. جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است. گیج گیج بودم. مات مات.. خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟ 🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته. با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد؛ 🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحّص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم. اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود. به خدا خودش بود. کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. به خدا خودش بود. گیج گیج بودم. مات مات.. کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم. مثل دیوانه ها شده بودم.. عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز؟ 🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه می کردم. 🔹شهید سید مرتضی دادگر فرزند سید حسین اعزامی از ساری. وسط بازار ازحال رفتم. 🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
😭😭😭😭😭 بايد كه از نيزه سرت را پس بگيرم رگ هايِ سرخ ِ حنجرت را پس بگيرم آه اي سليمانِ زمانه سَعيَم اين است از ساربان انگشترت را پس بگيرم بايد كه از سر نيزه هايِ تيز و سنگين ته مانده هايِ پيكرت را پس بگيرم بايد كه از غارتگرانِ نامسلمان عمامه ي پيغمبرت را پس بگيرم بايد كه از آن بي حيايِ پست و نامرد خلخال پايِ دخترت را پس بگيرم😭 (محمد حسن بيات لو)