eitaa logo
همه چی مدیا
3.1هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
14.4هزار ویدیو
54 فایل
بــہ توکلــ نامــ اعظمتــ 👈 قطعا بهترین نیستیم اما همه‌ی تلاشمان را می‌کنیم تا گلچینی از بهترین مطالب را برای مخاطبین‌مان به اشتراک بگذاریم 👉 کپی برداری از مطالب به هر نحوی جایز است✅ 🧲پل ارتباطۍ: @adminn19
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حماسه رهبر حماس این فیلم لحظات آخر زندگی افتخارآمیز ، حماسی ترین صحنه های به واقعیت تبدیل شده ای است که حماسه سرایان طول تاریخ در خیالشان آفریده بودند. تو گویی همه خالقان اسطوره ها و سرزمین افسانه ها از هومر یونانی تا فردوسی ایرانی گرد آمده اند تا این لحظات اساطیری را بسرایند و همه کارگردانان هنر هفتم دست به دست هم داده اند تا این چند ثانیه طلایی را به تصویر بکشند اما نه صبر کنید، خود شهید نظر دیگری دارد. یحیی خودش را نه دست پرورده افسانه ها و فیلم های سینمایی حماسی که شاگرد مکتب حقیقی کربلا و حماسه حسینی می داند: "علينا أن نمضي قدمًا على نفس المسار الذي بدأناه، أو فلتكن كربلاء جديدة." "باید در همان مسیری که شروع کرده‌ایم پیش برویم، وگرنه بگذار کربلای جدیدی باشد" ✍ "قاسم اکبری" 🆔@hamechi_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ۴۸ثانیه: 👆سید ... توئی که نمی شناختمت‼️ این راه ادامه دارد... (شیوه نو در : تحلیل کوتاه) 🎙کارشناس: محمدحسین دادخواه 🆔@hamechi_media
صهیونیست‌ها مردمانی هستند غرق در خیال خویش چنان شیفته‌ی تصویر خود در آینه‌اند که از دیدن حقیقت عاجزند! تنها به قوم و قبیله‌ی خود می‌اندیشند و دیگران را نادیده می‌انگارند! و همین خودبینی، چشم خِرَدشان را کور کرده است ... خودشیفتگی آن‌ها خودآگاهی را از ایشان سلب کرده است. بعد از شهادت ؛ با شتاب و غرور، فریاد پیروزی سر دادند. گفتند قهرمانی را از پای درآورده‌اند، اما بی‌هیچ نقشه و تدبیری و کاملا اتفاقی و ناگهانی! مکان نبرد را فاش کردند، کاملاً نزدیک به خود، یعنی در ۱۵۰ متری استقرار نیروهای خودشان! از وسایل همراهش سخن گفتند؛ سلاحی برای نبرد، تسبیحی برای نیایش و عطری برای دل‌انگیز بودن در لحظه پرواز! اما تصویر واپسین لحظات زندگی‌اش، حقیقت را آشکار ساخت؛ تنها و زخمی، اما استوار چون کوه؛ با چهره‌ای پوشیده؛ تا آخرین نفس برای آرمانش جنگید؛ در برابر دشمنی ترسو که با تانک به هماوردی یک نفر تنها رفت! آن‌ها نفهمیدند چه کردند؛ ناخواسته مردی را نشان دادند که آخرین نفس را هم پای مقاومت گذاشت و باب نصرت الهی را گشود. تصویر قهرمانِ باشکوهِ اهلِ سنتِ داستان تا سال‌های سال برای جهان اسلام و به خصوص اهل سنت تصویر خواهد شد و آرمان خواهد ساخت‌. آن چوبی که سنوار که در واپسین لحظات پرتاب کرد، کار اسرائیل را خواهد ساخت؛ خدا دشمنان ما را از احمق‌ها قرار داده است. ✍ حجت‌الاسلام سیف‌اللهی 🆔@hamechi_media
همه‌ی آنچه می‌توانند به آن امید ببندند و اعتماد کنند، فرو ریخته... آنها معلق مانده‌اند. بین زمین و آسمان؛ میان رنج و رنج، مرگ و مرگ. این حال، حال ظهور خداوند است. این قوم، قوم برگزیده خداوندند؛ در همان جغرافیای موعود. آنها رو به راز هستی ایستاده‌اند. بر خلاف همه‌ی ابناء بشر که پشت به وجود، و رو به خود مانده‌اند. ما همه در آینه حق، خود را می‌بینیم و آنها در آینه، حق را... کاش بتوانیم در همین لحظه تاریخی در نسبتی که آنها با حق یافته‌اند، شریک می‌شدیم تا در ورطه‌ی املاء و استدراج، از گردونه هستی بیرون نیفتیم. ✍وحید یامین پور 🆔@hamechi_media
🔴‌️ سردار سلامی شهادت یحیی السنوار را تسلیت گفت 🔹‌‌سرلشکر سلامی شهادت پرافتخار مجاهد نستوه و نخبه مقاومت اسلامی فلسطین «یحیی ابراهیم حسن السنوار» رئیس عالیقدر دفتر سیاسی حماس و اسطوره مبارزه با رژیم جنایتکار و سفاک صهیونیستی را به ملت قهرمان فلسطین به ویژه رزمندگان حماس تبریک و تسلیت گفت. 🆔@hamechi_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ‌شهید یحیی السنوار: کاری خواهیم کرد که نتانیاهو روزی که از شکم مادرش متولد شد را نفرین کند. 🆔@hamechi_media
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خانه‌ای که یحیی سنوار در آن شهید شد 🔹صاحب خانه‌: مایه فخر و‌ مباهات ماست که در منزل ما شهید شدی. خانه ما، جان‌های ما و هر چه داریم فدای تو ای ابو ابراهیم. 🆔@hamechi_media
🇵🇸در ستایش سنوار ای مجاهدِ مستورِ نشسته در میانه‌ی آوار سنگ و آهن و چوب! دستار از چهره باز کن و نقاب از رخ برافکن. چگونه اینچنین بی‌پروا جمجمه را به خدا داده‌ای و شتابان سودای خاک داری؟ لختی درنگ برادر! خدا را با تو کاری هست. گمان کردی خدای خلوتِ خرابه‌‌های باریکه‌‌ی غزه بنده‌ی خالص خود را رها می‌کند تا گمنام و پنهان جان دهد؟! خدای غیور را با بندگان صبور عهدی است که اخلاص را با افشا جزا دهد. باز کن چفیه را مؤمن تا ببینیم که کدام دلاور است که کاسه‌ی شکسته‌ی سر و بازو و زانو را پیشکش حضرت حق کرده تا حقیقت آرمان و ایمانش را فریاد زند. تو همان نیستی که آواره به دنیا آمدی و زیر آوار از دنیا رفتی و فاصله‌ی اردوگاه تا گذرگاه را با جهاد و شهادت پر کردی؟ مادرت تو را نام چه نهاد که حیاتت الهام‌بخش مبارزان قدس شد و مماتت حیات‌بخش مجاهدان اقصی؟ جوان، اسیر شدی و پیر، آزاده. اسارت، سرت را به سنگ نزد و انتفاضه‌ی سنگ، سودای مسلح کردن حماس را از سرت نینداخت. یا یحیی! قسم به صفحه‌ی آخر زندگی‌ات که صحنه‌ی باشکوه بندگی است؛ تو کتاب را به قوت گرفتی و سلاح را به قدرت. عصا را انداختی تا باطل‌السحر جادوی بنی‌اسرائیل شوی. ابو ابراهیم! تبر را زدی تا بت بزرگ صهیون را سرنگون کنی. طوفانی که در واپسین سال حیات طیبه‌ات به پا کردی، اسرائیل را به آغازین روزهای حیات خبیثه‌اش برگرداند. ضربه‌‌ی کاری‌ات، عادی‌سازی روابط شکمبارگان مسلمان با زرسالاران یهود را تا ابد تابو کرد. تو «نظم نوین» شیاطین را آشفته کردی. قبله‌ی اول را قضیه‌ی اول کردی. جاسوس اسرائیل نه، تو کابوس اسرائیل بودی. تو، خودِ تو بودی که دیوار مرزی را شکستی تا مرز بین حق و باطل و فاصله‌ی میان آدمیت و دنائت را شفاف کنی. غزه را کربلا کردی تا «کل یوم عاشورا» از یاد بشر نرود. حیثیت مرگ را به بازی گرفتی وقتی شهادت را در جنگ تن به تانک، گرم در آغوش کشیدی. سنوار! تو حسین‌وار زندگی کردی و ققنوس‌وار از خاکسترت برمی‌خیزی و تکثیر می‌شوی. ای آواره‌ی مجاهدِ اسیرِ آزاده‌ی جانبازِ شهید! لختی درنگ! خدا را با تو کاری هست... ✍🏼زهرا محسنی‌فر 🆔@hamechi_media
عـصـای یـحـیـی 🔹محمدصالح سلطانی، نویسنده: دوربین از بالا دارد ویرانی‌های شهر را قاب می‌گیرد. صحنه، آخرالزمانی است؛ پر از ساختمان‌های ویران و خالی از انسان. انگار دست شیطان در کار بوده تا این شهر سابقاً آباد به این حال و روز بیفتد. دوربین به سمت چپ خیز برمی‌دارد و از میان آوارها وارد یک واحد مسکونی ویران می‌شود. رؤیاهای خاک گرفته ساکنان این خانه را می‌شود وسط چوب و سنگ و آجرهای آوار شده بر زندگی تماشا کرد. جایی در عمق تصویر اما چیزی پیداست. درست ثانیه‌ای قبل از اینکه چشم بیننده به عمق تصویر برسد، مشتی خاک در فضا پراکنده می‌شود و از پس آن خاک، شمایل یک انسان پیداست. 🔹مردی چهره پوشیده که تیر نگاهش، دوربین دشمن را زخم می‌زند. نشسته روی مبلی که انگار از آخرین بقایای زندگی در این گوشه دنیاست. نوع نشستنش شباهتی به آدم‌های محاصره‌شده ندارد. دست مجروحش را روی دسته مبل خاکی گذاشته و سرش را جوری زاویه داده که انگار می‌خواهد دوربین روی پهپاد را تحقیر کند. مرد مثل یک رئیس وسط قاب میدان‌داری می‌کند. مدتی خیره می‌ماند. دوربین هم انگار ترسیده. چند ثانیه بعد، دست سالم مرد بالا می‌رود و چیزی شبیه چوب، عصا یا اسلحه را پرتاب می‌کند سمت سلاح دشمن. مرد جان ندارد. ضربه‌اش کاری نیست بر پهپاد، اما تاریخ را می‌شکافد. معنا می‌سازد. جاودانه می‌شود.  🔹زندگی یحیی سنوار هیچ پیرایه و اضافه‌ای نمی‌خواهد. خودِ خودِ اسطوره است. زندگی‌نامه‌اش بدون نیاز به بازنویسی بهترین فیلمنامه است و قصه زندگی‌اش بدون ویرایش، بهترین رمان. ما در روز ۲۶ مهر ۱۴۰۳ صحنه‌ای را دیدیم که هیچ کارگردانی نمی‌توانست آن را به این خوبی میزانسن دهد، قابی را تماشا کردیم که بهترین قاب آخر برای داستان زندگی یک قهرمان است. این بار حقیقت از خیال جلو افتاد. «مردی چنین میانه میدان» حالا برای ما قصه‌ای ساخته که می‌توانیم تا سال‌های سال تعریفش کنیم. ما مردی را دیدیم که آرمانش آزادی بود و زندگی و برای آرمانش برخاست، طرح نوشت، نقشه کشید، به دل دشمن زد، عملیات کرد و جنگید. ما مردی را دیدیم که قصه‌اش رفت وسط لالایی مادرها و حکایت پدرها. از حالا دشمن باید بیشتر بترسد، چون نام تمام فرزندان جغرافیای بدون مرز مقاومت، یحیی‌است. 🆔@hamechi_media
🔴تصویری از شهید یحیی سنوار در دست حامیان فلسطین در برلین آلمان 🆔@hamechi_media
پسری که نمی‌خواست عسقلان، اشکلون باشد 🔹روی مبل نشسته و خون از دستانش جاری است. دست از مچ مجروح شده و لحظه به لحظه بدن سرد‌تر می‌شود. خشاب اسلحه خالی شده و صدای پهپادهای رژیم می‌آید. یعنی وقت لایمکن الفرار است؟ صدای پهپاد نزدیک‌تر می‌شود و یحیی چوبی را کنار دستش حاضر می‌کند. خاصیت فلسطینی بودن است که اول و آخرش باید با سنگ و چوب بجنگی. پهپاد نزدیک‌تر می‌شود و یحیی چوب را بالا می‌آورد. چشم در چشم هم می‌شوند. وقتی چوب را پرتاب می‌کند بدن سردتر می‌شود. چوب به پهپاد نمی‌خورد. یحیی یاد پدر می‌افتد. زمانی که پدر را از خانه‌اش بیرون کردند و شهرشان عسقلان اشغال شد، یحیی هنوز چشمش به دنیا باز نشده بود اما مگر می‌شود عسقلانی باشی و مادرت قصه‌های محله‌ات را نگوید. عسقلان برای پدر و مادر یحیی و هزاران فلسطینی که از این شهر به اردوگاه خان‌یونس پناهنده شده بودند، هیچ‌وقت اشکلون صهیونیست‌ها نشد. هنوز در خاطر عسقلانی‌ها و فرزندانشان مسجد رأس‌الحسین پابرجاست و هنوز مردم در آن نماز می‌خوانند. شاید رأس‌الحسین را صهیونیست‌ها پس از اشغال عسقلان تخریب کرده باشند اما در خاطره‌ آوارگان عسقلان، اولین باری که نام حسین را شنیدند به خاطر همین مسجد بود. 🔹وقتی هفت اکتبر اتفاق افتاد و فلسطینی‌ها برای دوباره گرفتن شهرهایشان لباس رزم پوشیدند، هزاران کودک امروز و دیروز عسقلان در اردوگاه خان‌یونس و جبالیا و رفح چشم امید دوخته بودند تا دوباره رأس‌الحسین‌ها برپا شوند. یکی از همان بچه‌ها هم یحیی بود. وقتی اولین موشک یحیی و رفقایش به اشکلون صهیونیست‌ها خورد، کودکان اردوگاه دوباره یاد خانه پدری کردند. کودکانی که مثل یحیی گرد باروت و اسارت پیرشان کرده بود. وقتی چوب به پهپاد نخورد، خون دستان یحیی تازه‌تر شد و بدنش داشت کبود می‌شد. صدای آشنایی به گوشش رسید. صدای شنی زیر تانک‌ها در نظرش شبیه کشیدن باتوم روی میله‌های زندان بود. همان زندانی که ۲۳ سال در آنجا شب و روز را سر ‌کرد. آنجا بود که یحیی شد ابوابراهیم. 🔹سنوار غزه‌ای که روزگاری تنها سلاحش سنگ بود را تبدیل کرد به مکانی که از زمینش مبارز می‌جوشد. تمام این اتفاقات باعث شد وقتی حاج اسماعیل هنیه را صهیونیست‌ها شهید کردند، تمام چشم‌ها به سمت حاج ابوابراهیم برگشت. حالا ابوابراهیمی که روزگاری در دستان صهیونیست‌ها اسیر بود تبدیل شد به نام اصلی اهداف ترورهایشان. صهیونیست‌ها رفح را می‌زدند تا او را بزنند اما یحیی همان شبحی بود که صهیونیست‌ها انتظارش را نداشتند. معلوم نیست چند بار زیر پای ابوابراهیم در میانه جنگ با اسرائیل لرزید. معلوم نیست این مرد شصت‌وچند ساله چه میزان از این تونل‌ها را دویده اما حتما او پس از هر انفجار این جمله را از امیرالمومنین با خود تکرار می‌کرده: دو روز در زندگی انسان هست، روزی که در آن مرگ سرنوشت تو نیست و روزی که مرگ سرنوشت توست. وقتی دید که پهپاد از ساختمانی که محل شهادت او بود خارج می‌شود، می‌دانست این آخرین لحظات زندگی اوست. ابوابراهیم خیالش راحت بود چون می‌دانست بالاخره رأس‌الحسین که سهل است، قرار است خود حسین را ببیند. اسلحه را در آغوش گرفت و دوباره تمام خاطرات برایش مرور شد. ✍ محمدحسین سلطانی 🆔@hamechi_media
رسانه‌های رژیم اشغالگر اعتراف کردند که پس از کالبدشکافی پیکر شهید یحیی سنوار مشخص شد که او و نیروهایش از سه روز قبل از شهادت، غذایی نخورده بودند. نیاز به شرح و توضیح نیست. ما با یک خبر از جنس اخبار متداول مواجه نیستیم. این یک اتمام حجت از طرف زمین و زمان است با آنها که هم‌عصر او هستند. 🌹 «السلام علیک یا ابا عبدالله» 😭 🆔@hamechi_media
🔰 سنوار و تکرار قصه‌های تاریخی "مالک اشتر نخعی که آن شجاعت‌ها را در جنگ صفین از خود نشان داده است پیرمرد است، یعنی مردی است که در حدود شصت سال دارد. در جنگ جمل همین مالک و عبدالله‌بن‌زبیر- که جوان و بسیار شجاع بود- با یکدیگر نبرد کردند. اینقدر یکدیگر را زدند و دفاع کردند که دیگر از شمشیر کاری ساخته نبود. آخر، کار به کشتی‌گیری رسید. در اینجا مالک، عبدالله را به زمین می‌زند. همین که عبدالله را به زمین زد عبدالله فریاد کشید: «اقْتُلونی وَ مالِکاً» هم مرا بکشید هم مالک را. بالاخره اینها را از یکدیگر جدا کردند. بعد از مدتی که از قضیه گذشت و جنگ جمل خاتمه پیدا کرد، یک روز مالک با عایشه- که خاله عبد الله بود- ملاقات می‌کند. عایشه از روی گله و شکایت می‌گوید: تو آن روز با خواهرزاده من چنین و چنان کردی. مالک قسم خورد که سه شبانه روز بود غذا نخورده بودم‏ [یکی از چیزهایی که برای خودشان ننگ می‌دانستند این بود که در جنگ کشته بشوند و شکمشان پاره بشود و از آن قاذورات بیرون بیاید. لهذا تا حد امکان کم غذا می‌خوردند]، اگر من چیزی خورده بودم خواهرزاده‌‏ات جان سالم از دست من بدر نمی‌برد." 📚 استاد شهید مطهری ،اسلام و نیازهای زمان،ج ۱، ص ۵۲ 🔺رسانه‌های رژیم اشغالگر اعتراف کردند که پس از کالبدشکافی پیکر شهید مشخص شد که او و نیروهایش از سه روز قبل از شهادت، غذایی نخورده بودند. 🆔@hamechi_media