هدایت شده از MEHDI
📌 پدر و پسر شهیدی که سالیان سال در آغوش هم بودند/دوپلاک معروف ۵۵۵و ۵۵۶
🔹 طی یک عملیات تفحص در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد. یکی از آنها در حالت نشسته با لباس و تجهیزات کامل به جایگاهی تکیه داده بود و شهید دیگر در پتو پیچیده شده بود.
◇ معلوم بود شهیدی که درازکش است مجروح شده و شهید نشسته سرِ وی را به دامن گرفته است. پلاکهایشان را بررسی کردیم، شمارهها پشت سر هم بود: 555 و 556.
◇ متوجه شدیم آنها با هم پلاک گرفتهاند. معمولاً رزمندههایی که خیلی رفیق بودند، با هم میرفتند پلاک میگرفتند. با مراجعه به سیستم کامپیوتر متوجه شدیم.
◇ شهیدی که نشسته، پدر و شهیدی که درازکشیده، پسر است. پدر سر پسر را به دامن گرفته بود.
◇ اینها شهید سیدابراهیم اسماعیلزاده پدر و سیدحسین اسماعیلزاده، اهل روستای باقرتنگه بابلسر بودند.
◇ پسر آرپیجی زن و پدر کمک آرپیجی زن پسر بود. پسر برای دید بهتر و انهدام تانکهای دشمن به سمت دامنه قله حرکت میکند.
◇ پدر وقتی افتادن فرزندش را میبیند، خودش را به دامنه کوه میرساند و بالای سر فرزندش میرود. چون توان بالا بردن پیکرحسین را نداشت، پتویی میآورد و پسرش را در آن میپیچد. او را در آغوش میگیرد و سر پسرش را روی زانوهایش میگذارد ، لحظاتی بعد خودش هم به شهادت میرسد و هر دو برای سالهای طولانی در همان حالت میمانند.شادی ارواح طیبه شهدا صلوات...
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم
20.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️این بی نظیر را حتما ببینید؛
حمله به آل سقوط را نشان میدهد / فقط ثانیه چهل که نشان میدهد یک گاااااااو را ایران دارد سلاخی میکند...👌
دم سازنده اش گرم
🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ اقدام جالب یکی از شهرداری ها و استفاده از بنر های نسوز و ضایع شدن یک قلاده برانداز
نصف شب تو اون سرما سگلرزه بزنی و بری و اینطور دست خالی برگردی، سخته واقعا!
هدایت شده از فرزندان مسجد
🗨 این چند خط از حاج قاسم به قدری آموزنده است که امشب هم خواندم و گریه کردم؛ خصوص اون فرازی که میگن خیلی خسته ام و ...
«بسم الله الرحمن الرحیم
آیا این آخرین سفر من است یا تقدیرم چیز دیگری است که هر چه باشد در رضایش راضیام. در این سفر برای تو می نویسم تا در دلتنگیهای بدون من یادگاری برایت باشد. شاید هم حرف به درد بخوری در آن یافتی که به کارت آید.
هر بار که ســفر را آغاز میکنم احساس می کنم دیگر نمی بینمتان. بارها در طول مســیر چهرههای پر از محبتتان را یکی یکی جلوی چشمانم مجسم کردهام و بارها قطرات اشکی به یادتان ریختهام.
دلتنگتان شدهام، به خدا ســپردمتان. اگر چه کمتر فرصت ابراز محبت یافتهام و نتوانستم آن عشق درونی خودم را به شما برسانم. اما عزیزم هرگز دیدهای کسی جلوی آیینه خود را ببیند و به چشمان خود بگوید دوستتان دارم، کمتر اتفاق میافتد اما چشمانش برایش باارزشترینند. شما چشمان منید. چه بر زبان بیاورم و چه نیاورم برایم عزیزید. بیش از بیست سال است که شما را همیشه نگران دارم و خداوند تقدیر کرده این جان پایان نپذیرد و شما همیشه خواب خوف ببینید. دخترم هر چه در این عالم فکر می کنم و کردهام که بتوانم کار دیگری بکنم تا شما را کمتر نگران کنم، دیدم نمی توانم و این به دلیل علاقهی من به نظامیگری نبوده و نیست. به دلیل شغل هم نبوده و نخواهد بود. به دلیل اجبار یا اصرار کسی نبوده است و نیست. نه دخترم من هرگز حاضر نیستم به خاطر شغل، مسئولیت، اصرار یا اجبار حتی یک لحظه شما را نگران کنم، چه برسد به حذف یا گریاندن شما.
من دیدم هرکس در این عالم راهی برای خود انتخاب کرده است یکی علم میآموزد و دیگری علم میآموزاند. یکی تجارت می کند کسی دیگر زراعت می کند و میلیونها راه یا بهتر است بگویم به عدد هر انسان یک راه وجود دارد و هر کس راهی را برای خود برگزیده است. من دیدم چه راهی را می بایست انتخاب کنم. با خود اندیشیدم و چند موضوع را مرور کردم و از خود پرسیدم اولا طول این راه چقدر است انتهای آنها کجاست، فرصت من چقدر است. و اساساً مقصد من چیست. دیدم من موقتم و همه موقت هستند. چند روزی می مانند و می روند. بعضیها چند سال برخیها ده سال اما کمتر کسی به یک صد سال می رسد. اما همه می روند و همه موقتند. دیدم تجارت بکنم عاقبت آن عبارت است از مقداری سکه براق شده و چند خانه و چند ماشین. اما آنها هیچ تأثیری بر سرنوشت من در این مسیر ندارد . فکر کردم برای شــما زندگی کنم دیدم برایم خیلی مهماید و ارزشمندید به طوری که اگر به شما درد برسد همهی وجودم را درد فرا میگیرد. اگر بر شما مشکلی وارد شود من خودم را در میان شــعلههای آتش می بینم. اگر شما روزی ترکم کنید بند بند وجودم فرو می ریزد. اما دیدم چگونه می توانم حلال این خوف و نگرانیهایم باشم. دیدم من باید به کسی متصل شوم که این مهم مرا علاج کند و او جز خدا نیست. این ارزش و گنجی که شما گلهای وجودم هســتید با ثروت و قدرت قابل حفظ کردن نیست. وگرنه باید ثروتمندان و قدرتمندان از مــردن خود جلوگیــری کنند و یا ثروت و قدرتشــان مانع مرضهای صعبالعلاجشان شود و از در بسترافتادگی جلوگیری نماید. من خدا را انتخاب کرده ام و راه او را. اولین بار است که به این جمله اعتراف میکنــم؛ هرگز نمی خواســتم نظامی شــوم، هرگز از مدرج شــدن خوشــم نمیآمد. من کلمهی زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید برمی خاست بر هیچ منصبی ترجیح نمی دهم. دوست داشتم و دارم قاسم بدون پسوند یا پیشوندی باشم. لذا وصیت کردم روی قبرم فقط بنویسید سرباز قاسم، آن هم نه قاسم سلیمانی که گندهگویی است و بار خورجین را سنگین می کند.
ادامه ...
هدایت شده از فرزندان مسجد
🗨ادامه وصیت نامه حاج قاسم
عزیزم از خدا خواستم همه شریانهای وجودم را و همهی مویرگهایم را مملو از عشق به خودش کند . وجودم را لبریز از عشق خودش کند. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم، تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفتهام برای ایستادن در مقابل آدمکشان است نه برای آدم کشتن. خود را سرباز در خانه هر مسلمانی می بینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم. نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعهی مظلوم که ناقابلتر از آنم، نه نه... بلکه برای آن طفل وحشتزده بیپناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچهبهسینه چسبانده هراسان و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی خون پشت سر خود بر جای گذاشته است می جنگم.
عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمی خوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. بگذار آرامش من فدای آرامش آنان بشود و بخوابند. دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی می کنید. چه کنم برای آن دختر بی پناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز... که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید. بگذارید بروم، بروم و بروم. چگونه می توانم بمانم در حالی که همه قافله من رفته است و من جا ماندهام.
دخترم خیلی خستهام. سی سال است که نخوابیدهام اما دیگر نمی خواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک می ریزم که پلکهایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشــد تا نکند در غفلت من آن طفل بیپناه را سر ببرند. وقتی فکر می کنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اســت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سربریده شدن است حسینم و رضایم است از من چه توقعی دارید؟ نظارهگر باشم، بیخیال باشم، تاجر باشم؟ نه من نمی توانم اینگونه زندگی بکنم.
والسلام علیکم و رحمت الله»
هدایت شده از کانال حسین دارابی
در سالروز حادثه هواپیمایی اوکراینی پدافند هوایی اوکراین، اشتباها جنگنده خودی را سرنگون کرد😂🤦♂
آقا راضی بهزحمت نبودیم
نکنه کار خودمونه؟ تا حواسا پرت بشه
✍حسیندارابی 👈 عضوشوید
@hosein_darabi
هدایت شده از کانال حسین دارابی
وقتی تو فضای مجازی میچرخی به این نتیجه میرسی #روح_الله_عجمیان مقصر بوده و اون دونفری که امروز اعدام شدن پاک و معصوم و مستجاب الدعوه بودن و حتی چشم برزخیشونم باز بوده😐
توییترمو حتما دنبال کنید، بافیلترشکن👇
twitter.com/hoseindarabi10?t=6SY47M5H5CZ2kqfQ0iJ7xA&s=09
هدایت شده از محب الرضا
🔴🔹️پس چرا برق نمیآید ؟
🔹️این تجربه را همه ی ما داشته ایم : در حال انجام کارهای روزمره ناگهان فیوز می پرد. مخصوصا اگر شب باشد همه سراسیمه شده و دنبال علّت مشکل می گردند. اگر فیوز پریده باشد که تا بعد از چند ثانیه همه چیز عادی می شود؛ اما اگر مشکل برق منطقه باشد کم کم همه کلافه می شوند. هر چقدر زمان بیشتری بگذرد، اوضاع خانه به هم ریخته تر شده و كارها متوقّف می شود، همه منتظر آمدن برق هستند.
🔹️حال تصور کنید این قطعی برق در تمام شهر اتفاق بیافتد، پس از 24 ساعت، اوضاع عجیب و غریبی خواهد شد ؛ از همه جا صدای اعتراض بلند است. هیچ کس نمی تواند زندگی بدون برق را حتی برای یک روز هم تحمل کند.دیگر برای قطعی سراسر برق کشور مثال نمی زنم...
🔹در همین وضعیّت، منطقه ی محرومی را تصور کنیم که کلّاً برق کشی نشده و بهره ای از این نعمت نبرده است. برای افراد ساکن این منطقه هیچ فرقی نمی کند برق یک ساعت قطع شود یا یکسال؛ و حتی ممکن است شهرنشینان را برای این همه تلاطم برای لحظه ای قطع برق تمسخر کنند! اگر به چنین شخصی از فوائد برق بگویید برای او قانع کننده نیست، در نظر او همان فانوس و ابزار آلات مکانیکی از نیروی برق بی نیاز می کند!
🔹حال جهان را تجسّم کنیم که نور مطلق آن در پس ابر غیبت پنهان شده است...آن هم نه یک ساعت و یکروز و یکسال، بلکه چیزی در حدود هزار و دویست سال!
🔹️اما چرا همه چیز عادیست ؟ چرا هیچ تکاپویی میان جویندگان این نور نمی بینیم ؟ اگر یکساعت پریدن فیوز منزلمان قابل تحمّل نیست، چطور توانستیم هزار و دویست سال در ظلمت هستی به سر کنیم؟
🔹️پاسخ مشخّص است: وضعیّت ما همان مثال دهات محرومی است که چیزی از نعمت برق نمی داند ... معرفت ما هم به قدری پایین است که نمی فهمیم بهره مندی از نور حجّة الله (علیه السلام) چه طعمی دارد ... آن قدر جایگزین برای او ساخته ایم که دلمان به همان ها خوش است!
🔹️اگر جایگاه او را درک می کردیم، آن وقت بود که می فهمیدیم حقیقتاً چقدر بیچاره و نگون بخت هستیم و آن وقت بود که تک تک لحظه های دنیای بدون او، از سیاهچال بدون آب و برق هم عذاب آور تر است ...
🔺آن وقت اگر این درک همگانی می شد، جهان تشیع یک صدا و از تمام وجود، حجّت خدا را می طلبید و به درگاه الهی تضرّع می کرد ... آیا قابل تصوّر است در چنین حالتی باز هم خداوند آن نور هستی را از شیعیان دریغ دارد؟
🌹 جهت سلامتی و امر فرج حضرت صلوات بر محمد وآل محمد 🌹
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#مقام_معظم_رهبری
امروز به غیر دل، در این صحرا نیست
دل ریخته آنقَدَر که جای پا نیست
گویید به عمروعاصیان، حیله بس است
آیید و ببینید، علی تنها نیست!
شاعر: #علی_انسانی
@dobeity_robaey
هدایت شده از صابرین نیــوز
🔵 پیشنهاد می کنیم حتما در کانال «روایت فتح» شهید آوینی عضو بشید👇
♦️این کانال دو خصیصه بسیار خوب داره، یکی اینکه ادمینش در طول روز (غالبا فقط از عصر تا شب) دو الی سه مطلب بیشتر ارسال نمی کنه تا موجب خستگی مخاطب نشه و دوم اینکه محتوای بسیار غنی و انسان سازی از شهید ارسال می کنه که همه شیفته اون میشن.
🔷 همین الان تو این کانال برا اولین بار فیلم گریه ها و صحبت های عجیب افسران آمریکایی در هنگام اصابت موشک های سپاه اسلام به پایگاه عین الاسد به همراه یه متن متناسب با موضوع از سوی شهید آوینی درج شده که دیدنش خالی از لطف نیست.
🔴 رهبر معظم انقلاب: «به یاد آقای سید مرتضی آوینی آن سید شهیدان اهل قلم که یادش غالبا با من است!»
#روایت_فتح_عضو_شوید 👇
https://eitaa.com/joinchat/1077477618C2e624f2167
داعشی ها محاصره اش کردن
تا تیر داشت با تیر جنگید
تیرش تموم شد
داعشی ها نیت کرده بودن زنده بگیرنش
همون موقع حاج قاسم هم توی منطقه بود
خلاصه اینقدری این بچه رو زدن تا دیگه بدنش هم کم آورد و اسیر شد
ولی یک لحظه هم سرشو از ترس پایین نیاورد...
تشنه بود آب جلوش می ریختن روی زمین
فهمیدن حاج قاسم توی منطقه اس
برای خراب کردن روحیه حاج قاسم بیسیم رضا اسماعیلی رو گرفتن جلو دهن رضا و چاقو رو گذاشتن زیر گردنش 😭
کم کم برا این که زجر کشش کنن آروم آروم شروع کردن به بریدن سرش و بهش می گفتن به حضرت زینب فحش بده پشت بیسیم 😭
اینقدر یواش یواش بریدن که ۴۵ دقیقه طول کشید... 😭
ولی از اولش تا لحظه ای که صدای خر خر گلو آمد این پسر فقط چند تا کلمه گفت: اصلا من آمدم جون بدم برای دختر مظلوم علی...
اصلا من آمدم فدا بشم برای حضرت زینب... اصلا من آمدم سرم رو بدم...
یا علی یا زهرا...
میگن حاج قاسم عین این ۴۵ دقیقه رو گریه می کرد
بعدم سر رضا رو گذاشتن جعبه و فرستادن برای حاج قاسم... 😭
امنیت ما اتفاقی نیست عزیزان چقدر سرها و خون ها دادیم تا توانستیم به این آرامش برسیم... 😭💔
#شهید_رضا_اسماعیلی 🕊🌱
🌍 #انتشار_حداکثری_با_شما
🌐 به سفیــــر بپیوندید👇
🆔 @safir_khabar