داستان نشانه سـ س
داستان س و سنگ پشت
س حوصلهاش سر رفته بود. دلش میخواست بازی کند.
از خانه رفت بیرون.
دوید و دوید تا به سر کوه رسید.
سر کوه، یک سنگ پشت را دید.
س به سنگ پشت گفت :
“آهای سنگ پشت! می آیی بازی کنیم؟”
سنگ پشت گفت: “چه بازی؟…،
س گفت:” بازی گردو … شکست”!
سنگ پشت قبول کرد.
بازی شروع شد س گفت: ” گردو”
سنگ پشت گفت :”شکستم… زدم دندانت را شکستم”.
س داد زد: ” آی دندانم… وای دندانم!”
سنگ پشت هول شد و گفت:” تو خودت گفتی بازی کنیم “!
س گفت:” اما تو دندان من را شکستی!”
سنگ پشت گفت: “حالا گریه نکن. من خودم میبرمت دکتر. بپر روی سنگم بشین تا برویم.”
س نشست روی سنگ پشت .
سه سال و سه ماه و سه هفته و سه ساعت طول کشید تا به دکتر رسیدند.
آن موقع س یک دندان دیگر در آورد.
خندید و گفت:”برگردیم. دیگه دکتر نمی خواهم.”
بله و از اون روز به بعد
س خیلی مراقب سه تا دندان بود
سلام وقت همگی بخیر
خدا قوت همکاران گرامی 🌹
جلسه اول تدریس نشانه ی (ت)را خدمت شما ارسال می کنم 🌸
49.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖐ایجاد انگیزه ی نشانه ی (ت)🤚
🌸شعر خانواده 🌸
53.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖐تدریس نشانه ی (ت)🤚
🌸معرفی وترکیب نشانه ی (ت)🌸