یا حبیب الباکین
(به شوق باب الحوائج حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام)
فلق در سینه اش آتش فشانِ صبح گاهی داشت
که خون آلوده پیغام از کبوتر های چاهی داشت...
طراوت در هوا از ریشهء زنجیر می روید
زمین در خود سپیداری در اعماق سیاهی داشت
مگر خورشید را هم می توان خاموش کرد آخر
کسی از تیرهء شب در سرش افکار واهی داشت
عبایی روی خاک افتاده بود از خاک خاکی تر
که در آن نخ نما آغوش، اسرار الهی داشت
کدامین گل به جرم عطر افشاندن گرفتار است؟
مگر او نیت دیگر به غیر از خیر خواهی داشت
هماره آه او خرج دعا بر مردمان می شد
اگر در سینه اش یارای آهی گاه گاهی داشت
به تسبیحش قسم زنجیرهء عالم به دستش بود
چنین مردی کجا در سر خیال پادشاهی داشت
چه بنویسم از آن گودال ازآن قعر السجون از زخم
از آن زندان که حکم روضه های قتلگاهی داشت
تمام کشور من کاظمین کوچک مردی ست
که در هر گوشه ای از خاک ایران بارگاهی داشت
تمام سرزمینم غرق در موسی بن جعفر شد
تو حول حالنایی حال و روزم با تو بهتر شد
تو مثل جان درون خاک من هر گوشه پنهانی
تو شیرازی خراسانی قمی آری تو ایرانی
کنون دریای طوفانی ست ایران ناخدایی کن
نمک گیر تبار توست این کشور دعایی کن
دلم روشن نگاهم گرم حالم احسن الاحوال
به لطف روضه های تو چه سالی می شود امسال
که ایران در تو میبیند بهار سرزمینش را
کنار سفرهء باب الحوائج هفت سینش را
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hamidreza_borghei
به مناسبت مبعث رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت
نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد
سایه ی ابر پی توست دلش را مشکن
مگذار این همه خورشید هراسان باشد
مگر اعجاز جز این است که باران بهشت
زادگاهش برهوت عربستان باشد
چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست
تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد
فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها
راز خندیدن یک کودک چوپان باشد
چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده
از تحیر دهن غار حرا وا مانده
عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد
نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد
شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست
ظرف و مظروف هم اندازه ی یکدیگر نیست
از قضا رد شدی و راه قدر را بستی
رفتی آنسوتر از اندیشه و در را بستی
رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید
و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید
عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته
جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته
پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد
چشم تو فاتح اقلیم نمی دانم شد
آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز
سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز
شاعر این سیب حکایات فراوان دارد
چتر بردار که این رایحه باران دارد...
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hamidreza_borghei
دم من زندگی و بازدمم زندگی است
تا که روی لب من ذکر حسین و حسن است
@hamidreza_borghei
جمعهها طبع من احساس تغزل دارد
ناخودآگاه به سمت تو تمایل دارد
بیتو چندیست که در کار زمین حیرانم
ماندهام بیتو چرا باغچهام گل دارد
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه، مخفی شدنش نیز تعادل دارد
کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز
میخرم از پسرک هر چه تفأل دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده، زمین شوق تکامل دارد
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت، تنها
تکیه بر کعبه بزن، کعبه تحمل دارد...
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hamidreza_borghei
(پرانتز)
🔺 قسمت دوم
📎 با حضور :
🔹 سعید مقدممنش
🔹 صابر خراسانی
🔹 حمیدرضا برقعی
📎خواننده مهمان :
🔹 هادی ناصری
📎 میزبان :
🔹 علیرضا خلیلی
🕕 زمان : سهشنبه ۱۹ فروردین / ساعت ۱۸ و ۲۲
پخش زنده در تلویزیون اینترنتی تیوا
www.tva.tv
@hamidreza_borghei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر خوانی سید حمیدرضا برقعی در برنامه پرانتز به مناسبت نیمه شعبان در تلویزیون اینترنتی تیوا
سه شنبه ۱۹ فروردین ماه ۱۳۹۹
@hamidreza_borghei
سیدحمیدرضا برقعی
شعر خوانی سید حمیدرضا برقعی در برنامه پرانتز به مناسبت نیمه شعبان در تلویزیون اینترنتی تیوا سه شنبه
هو المحبوب
به شوق حضرت موعود عج
شنیدم کنج غربت گریه کردی
روایت در روایت گریه کردی
مرا در تیرگی هربار دیدی
برای من دورکعت گریه کردی
دل ما شد پریشان در هوایت
هوا خواه نسیم سامرایت
به پا خیز ای بزرگ آفرینش
که برخیزد همه عالم به پایت
یقین دارم که باران خواهد آمد
به استقبال چشمت باید آمد
خوش آن روزی که از دیوار کعبه
ندا آید که مهدی آمد، آمد
تورا حس کرده ایم ای نور مستور
که می تابد به ما گرمایت از دور
اگر در نیمهء شعبان بیایی
جهانم می شود نورٌ علی نور
برای ما نگاهت آفتاب است
چراغان کردن دنیا ثواب است
دعا کردم بیایی زیر باران
دعا در زیر باران مستجاب است
#سید_حمیدرضا_برقعی
@hamidreza_borghei