حامیم ها.pdf
حجم:
131.5K
📌مسابقه خاطره بازی
💢شرکت کننده شماره ۳۲
سرکار خانم فاطمه سادات مصطفوی از دانشگاه فرهنگیان...
🔸️کانال اطلاع رسانی حامیم استان کرمان:
https://eitaa.com/hamimkerman
--‐---------------------------------
🔸 کانال خبری و اطلاع رسانی ستاد مرکزی حامیم
🆔 @haamimsetad
#حامیم2
#نهاد_رهبری_در_دانشگاهها
#حلقه_های_میانی
#کرمان
#مسابقه
#خاطره_بازی
نائب الزیاره و دعاگوی شما دانشجویان گرامی ، به شرط لیاقت و توفیق بودم...
قم المقدسه ، حرم اهل البیت ، حضرت معصومه سلام الله علیها...
پ ن:
خیلی از دانشجویان در ایام اربعین و در اماکن مقدسه ، به یاد خادمینشان بودند
و به لطف و محبت دانشجویان که سرآمد هست، ما رو از دعای خیرشان بهرمند کردند!
امشب حقیر هر چند توانایی حل آن الطاف و محبت شما رو نداشتم اما در حد وسع دعاگوی شما بودم و به نیابت از همه زیارتنامه خواندم...
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌شب شهادت امام حسن عسکری علیه السلام تسلیت باد.
هدایت شده از آن سو | روایت آنسوی ماجرا
🔸روایت یک تحریف
✅امروز نهم ربیع الاول است. روزی که در فرهنگ شیعه به مناسبت همزمان شدن با آغاز امامت حضرت مهدی(عج) با جشن همراه است.
⛔️ اما برخی با استناد به روایات ضعیف السند این روز را به مناسبت
قتل عمر بن خطابجشن میگیرند. ❗️❌ مراسمی که هم «مرجعیت سندی ندارد» و هم از سوی مراجع تقلید بارها بر عدم انجام آن، تاکید شده است. 👈 در آخرین پست اینستاگرامی به این مراسم و نظر مراجع درباره آن پرداختهایم. 📲مشاهده پست ✅ کنشگر عزیز انتظار می رود، این پست را : ۱. مشاهده و لایک کنید ۲. به دوستان خود در ایتا،اینستاگرام و ... ارسال کنید. ۳. استوری کنید. باشگاه حامیمی ها 🔹روایت آنسوی ماجرا | @onsoo_ir
📌مسابقه خاطره بازی
💢شرکت کننده شماره ۳۳
سرکار خانم مینا حداد زاده از دانشگاه آزاد
👈القصه روزی روزگاری توی دیار کریمان دهه هفتادی ها و هشتادی ها جمع شدن که یه داستان برای خودشون رقم بزنن به نام حامیم.
توی حامیم ۲ ساله ی قصه ما ماجراهای رنگارنگی اتفاق افتاد، خوب و بدش با هم قشنگش کردن.
لحظه های طنز توی نشست ها و کلاس ها، همکاری دانشجوها و مسئولین، ورزش های صبحگاهی که انجام نشدن، اردوی تفریحی که برد ما رو به زمان دبیرستان، و از همه دلپذیرتر استشمام عطر شهدا و مزین شدن حامیم با شهدا بود.
خب بگم از صبح شنبه ،فکر کنم برای ۹۹/۹ درصد از ما برای اولین بار توی تاریخ زندگی بیست و چندساله مون بود که صبح و هفته ی خودمون رو از ۳و نیم بامداد شروع کردیم، گفتیم نماز بخونیم لااقل از فیض جماعت بهرمند بشیم…که نه نماز خونه ای پیدا شد و نه جماعتی و نه امام جماعتی ،شب قبلش نقل کرده بودن که پیکان های روی زمین رو دنبال کنید(اون پیکانِ سواری رو نمی گم ها، منظورم همون فلش و علامته) تا برای نماز جماعت به نماز خونه برسید و نماز بخونید، مگه تموم میشدن پیکان ها؟!مثل موشکای حیرون و ویلونِ دشمن هر کدوم به یه طرف میرفتن و به نتیجه نمی رسیدن.نصف شب ،محوطه ی خوابگاه دخترا ، تماشایی بود، ما رو میگی شده بودیم مثل ارواح مشکی پوشِ سر گردون که به دور خودمون می چرخیدیم و نالان از پیدا نکردن نمازخونه آه و ناله سر میدادیم،عصبانی از ندیدن نماز خونه و نصف و نیمه بودن پیکان ها با آهی جگر سوز ناشی از نخوابیدن به اتاق خودمون برگشتیم و اولین نیمه شب حامیمی رو با ترس از ادامه ی همچین روالی توی سایر برنامه ها به صبح رسوندیم.شب هم که میشد خیره به در و پتو پیچ شده ، بخاطر سرما و برودت هوا، منتظر مامورین شبگرد بودیم که در بزنن و با ورودشون مو رو از ماست بکشن بیرون، عجیباً غریبا!! قدری این بزرگواران دقیق بودن که مورد داشتیم پتو جای یکی از بچه ها حاضری زده بود.
مراسما رو یکی یکی و با انرژی فراوونِ اولیه پشت سر گذاشته و راضی از پذیرایی ها و نظم حاکم ، روزا رو شب میکردیم و شبا رو صبح میکردیم؛ اما؛اما؛ گفتم پذیرایی؟! کیفیتش انصافا خوب بود ولی بخاطر بار سنگین کلاسا و زود پا شدن بچه ها از خواب ناز و جدایی از تخت سرد و نرم ،بچه ها انگار بعد از ساعت ها تشنگی ، آب دیده باشن و هجوم میبردن سمت میز یه چیزی میگم و یه چیزی می شنوید ها، شاید مثل هجوم قومِ.... بگذریم در شان ما نیست. آره خلاصه پذیرایی مگه بود؟! کم مونده بود منای دیگه ای به جای عربستان توی ایران ، اونم برای کیک و سن ایچ نه زیارت و عبادت رخ بده، به قولی، مِنا با حرکات بعضیا شده بود مُنا.نصف برگای مِنا ریخت این وسط...
آمد در نظرم حادثه ای چونان منا/
خوف انگیز و هولناک واقعه ای،پناه بر خدا.
از اینا که بگذریم سخن خواب خوشتر است. عزیزانم،خواب!چیزی که نسل امروز ما رو بدجور شیفته و شیدای خودش کرده و تموم کارا حول محورش میچرخن.بچه های حامیم هم که دیگه مستثنی نیستن که،اونا هم از این مردمن،از این خاکن و خب من فکر میکنم شیراز در واقع باید ۹۵ درصد از خاک ایرانو تشکیل میداد نه فقط یه استان،اینو وقتی فهمیدم که تمایل عجیب بچه های کرمونی رو به خواب و استراحت و پیچوندن کلاسا دیدم ...
دور از جونتون، توی کلاس ها و نشست ها چشمای مبارکتونو که توی کاسه میچرخوندین، کمِ کمش چند نفری رو میدیدین که مجلسو مزین به این کار دل انگیز کردن و حتی صدای گوشنواز خر و پفشون دم گوشِت، شده آوای خوش صبحگاهی.
توی یکی از نشست ها، کناریم که داشت خواب هفت پادشاه رو میدید و صدای خر و پفش گوش فلک رو کر کرده بود،چشمام این منظره ی زیبا رو شکار کردن، دیدن همانا و سنگین شدن پلک های منم همانا، و این طلسم برای منم شکسته شد و به خواب رفتم،خوابی خوشتر از زیر لحاف... میدونین چیه شایدم ۹۵ درصدمون شیرازی نیستیم و کلا مسری بودن، خاصیت خوابه که شاهد خواب سر کلاس ها، نشست ها، و در راس آنها مجلس هستیم .
الله اعلم...
ماییم و جهان و خوابِ صبحگاهی/
عجبی!چشممان منور شد به جمال خورشید صبحگاهی.
جونم براتون بگه که روزا از پی هم می گذشت و اتوبوس حامیم با مسافراش در حرکت بودن که بین راه اتفاقایی افتاد، جاده صاف بود؟نبود؟
چاله بود؟نبود؟نمی دونم میخ بود؟ نبود؟ ولی هر چی بود چرخ این اتوبوس رو پنجر کرد و از جاده منحرف شدیم، نشستا جا به جا شدن بعضی برنامه ها هم متاسفانه لغو شدن. دقیق نمیدونیم چرا ولی مسئولین با پاره ای از توضیحات ما رو مستفیض کردن، اما خب
بازم شاهد پدیده ی رایج اظهار نظرهای راننده تاکسی ای بودیم ،مثلا یه سریا میگفتن لغو و جابجایی برنامه ها هم کار خودشونه ،میخوان حواسمونو پرت کنن...
والا برای ما که بد نشد، خیر بود که داشت توی این طرح رو سر ما میبارید، لغو شدن توی ذهنِ ایرانیزه ی ما مساوی بود با استراحت و خواب و خوابگاه و دلمون خوش بود به همین شادی های کوچک توی این مملکت...
25.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌مسابقه خاطره بازی
💢شرکت کننده شماره ۳۴
سرکار خانم علینقی و سرکار خانم فاطمه مختاری از دانشگاه فرهنگیان
👈اینجا راهی است ، مملوء از فروغِ دانش و آگاهی که هر لحظه ذهن و افکارت را روشن تر میکند و تاریکی ها را از مسیر زندگی ات دور میکند،فروغی که گاه آنقدر غرق آن میشوی که گذشت زمان را بی اراده فراموش میکنی و غرق در شادی های ان میشوی.
و برای من لحظه ای لذت بخش است که با کوله باری از دانش و شناخت از این دوره خارج میشوم و اولین چیزی که مرا به وجد میآورد ان است که درخت دانش و منطق وجودم مملوء از جوانه ها شده است ،جوانه هایی که قرار است درخشش تک تک آن ها چراغی به روشنایی پرتوهای نور خورشید در کوچه های علم و دانش مسیری نوین برایم اشکار سازد باشد که در این راه موفق باشم .
گذر این دوران برایم همچون جوان های نو رسته ی بهاریست که از لابهلای این جوانه ها خاطراتی لبریز از دانش و اگاهی در گوشه ی ذهنم شکوفا می شود.
و اما امروز روز پایان دوره حامیم است و آغازی برای من و هم دوره ای هایم که با توکل بر خدا قدم بگذاریم در جاده ی علم و معرفت و انفاق کنیم هر انچه اموختیم .
فریاد های شادی ،زمزمه های درباره امتحان و تمام خاطرات شیرین این دوره رشته ی افکارم را در هم می زند و من آنقدر غرق در مرور خاطرات دوران هفت روزه ای که گذشت بودم متوجه ی صدا زدن دوستانم نشدم و بسیار سپاسگزارم از خداوند منان که این فرصت را در اختیارم گذاشت و فهمیدم دید تازه ای به زندگی در روابط با دانش آموزانم داشته باشم.
📌مسابقه خاطره بازی
💢شرکت کننده شماره ۳۵
سرکار خانم نگین عبدالله زاده از دانشگاه ولی عصر رفسنجان
🔸️کانال اطلاع رسانی حامیم استان کرمان:
https://eitaa.com/hamimkerman
--‐---------------------------------
🔸 کانال خبری و اطلاع رسانی ستاد مرکزی حامیم
🆔 @haamimsetad
#حامیم2
#نهاد_رهبری_در_دانشگاهها
#حلقه_های_میانی
#کرمان
#مسابقه
#خاطره_بازی
📌مسابقه خاطره بازی
💢شرکت کننده شماره ۳۶
سرکارخانم فاطمه پورسیستانی از دانشگاه شهید باهنر کرمان
👈محل جوشش و اوج ...
🔸️کانال اطلاع رسانی حامیم استان کرمان:
https://eitaa.com/hamimkerman
--‐---------------------------------
🔸 کانال خبری و اطلاع رسانی ستاد مرکزی حامیم
🆔 @haamimsetad
#حامیم2
#نهاد_رهبری_در_دانشگاهها
#حلقه_های_میانی
#کرمان
#مسابقه
#خاطره_بازی