eitaa logo
همسفر شهدا
364 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
511 ویدیو
107 فایل
🌸وبلاگ همسفر شهدا سید علیرضا مصطفوی http://hamsafarshohada.blog.ir 🌺وبلاگ شهید محمد هادی ذوالفقاری http://hadizolfaghari.blog.ir @atrmehr313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠قرائت دعای فرج عجل الله تعالی فرجه الشریف به نیابت از شهید 🌷 🍂شهادت : ۹۴/۱۱/۲۲ - حلب 🌾
همسفر شهدا
💠قرائت دعای فرج #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به نیابت از شهید #جاویدالاثر 🌷 #‌شهید_اصغر_فل
🌷 #شهید_اصغر_فلاح_پیشه 🍃ولادت : ۴۵/۱۱/۱۲ - تهران 🍂شهادت : ۹۴/۱۱/۲۲ - حلب 🍁آرامگاه : به وسعت قلب های عاشق 🌸ایشان هر چه می‌گفت خودش عامل بود و بعد ما را سفارش به انجام می‌کرد. 🌺اگر دوست داشت نمازخوان شویم، خودش اهل #نماز و #روزه و حتی #نماز_شب بود. 🌼یک خصوصیت خوبش انس با #قرآن بود. هر روز برای پدر و مادرش قرآن می‌خواند. تمام عمر #خدمت آنها را کرد و تا لحظه مرگ کنارشان بود
همسفر شهدا
🔰امروز جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ ✅پنج روز است که در #محاصره هستیم. آب و غذا و مهمات نداریم. شمار بچه های #
🔰از زبان خواهرشهید: 🌸پیدا نشده ، نه استخوان و نه پلاک 🌸حتی نه وسایلِ خودت داخل ساک 🌺 برگرد ، بیا به خانه ابراهیمم ! 🌺 از دوریِ تو نه خواب دارم نه خوراک 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠مراسم سالگرد شهادت شهید #جاویدالاثر 🌷 #شهید_ابراهیم_هادی 🗓پنج شنبه ۹۷/۱۱/۲۵ - ساعت ۱۷ 🔰 #تهران - تالار بزرگ #وزارت_کشور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از همسفر شهدا
💠مراسم چهارمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم 🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری 🗓پنج شنبه ۹۷/۱۱/۲۵ - ساعت ۱۵:۳۰ 🔰 #تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها - قطعه ۲۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠قرائت دعای فرج #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به نیابت از شهید #جستجوگر_نور 🌷 #‌شهید_علی_محمودوند 🍂شهادت : ۷۹/۱۱/۲۲ - فکه 🌾 #اللهم_عجّل_لولیک_الفرج
همسفر شهدا
💠قرائت دعای فرج #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به نیابت از شهید #جستجوگر_نور 🌷 #‌شهید_علی_مح
🌷 #شهید_علی_محمودوند 🍃ولادت : ۱۳۴۳/۴/۶ - تهران 🍂شهادت: ۱۳۷۹/۱۱/۲۲ - فکه (در حین تفحص) 🍁آرامگاه: تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها 🌸منطقه #والفجر_مقدماتی بودیم.با هم تفحص می کردیم و جلو می‌رفتیم. 🌺شروع کرد به تعریف کردن از یک دوست قدیمی. گفت: « #تخریبچی بود از بچه محل‌هایمان. چقدر خاطره داشتیم باهم.» آهی کشید، سرش را انداخت پایین و زیر لب گفت: 🌼خودم همین اطراف ولش کردم و رفتم. اما بهش قول دادم بر می‌گردم و می برمش. صورتش یک جوری شد، انگار که شرمنده باشد. 🌸جلوتر که رفتیم چیزی پشت بوته‌ها توجهمان را جلب کرد. دویدیم طرفش. آوردیمش بیرون. شهید بود کارتش را پیداکرد و خاکها را زد کنار. 💠اسمش را که خواند استخوان‌هایش را چسباند به سینه اش. می‌بوسید و گریه می‌کرد. به قولش عمل کرده بود.