یگان ۸۲۰۰ رژیم صهیونیستی یک نهاد بسیار سرّی جاسوسی-اطلاعاتیه که وظیفهشون ترویج تفکرات صهیونیسم، نفوذ بین مسلمونها و مسموم کردن اعتقادات اونها و ضربه زدن به ارزشهای اخلاقی، انسانی و اعتقادیه.
در واقع یک ارتش سایبری هستند در فضای مجازی
بخشی از براندازها از همین یگان هستند.
┈┄┅═✾• #جهاد_تبیین
حضور پر شور نونهالان ، نوجوانان و جوانان در نماز پرشکوه جمعه ۱۷آذرماه ۴۰۲
پایگاه شهید رجایی
حوزه شهید چمران شهرستان تکاب
#خبرگزاری_بسیج_تکاب
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈
☕️ چای کهنه دم #روحانی
🔹 آقای روحانی شما تپه هایی رو فتح کردی که حالا حالا ها مونده تا کشف بشه
🔺 مثل #کرسنت ، مثل گم شدن ۱۸ تن طلا و ...
🔸 #رئیسی فقط ۲ سال رئیس #قوه_قضائیه بود اون موقع داشت به #فساد پیچیده برادرتون ( #حسین_فریدون ) رسیدگی می کرد ..
ماجرای پاساژ امام جمعه اردبیل
🔺آیت الله سید حسن عاملی امام جمعه اردبیل:
🔹 این هفته مراجعه جالبی به اینجانب شد یک خانم محترمی با من تماس گرفت و اظهار داشت میخواهم در طبقه دوم فلان پاساژ مغازه بخرم به من گفتند کل این طبقه مال شماست و حالا برای خرید به شما مراجعه کردهام
🔹در جواب ایشان عرض کردم شماره کارت ملی خودم را در اختیار شما قرار میدهم تا با مراجعه به سازمان ثبت اسناد استکشاف و استسفار کنید اگر یک منزل یا یک مغازه در کل ایران به نام حقیر بود حتماً آن را به نام شما خواهم کرد.
🔹طرح این موضوع برای خیرخواهی به ملت عزیز است دشمنان غدّار این کشور از طریق مختلف وارد مدارس نامرئی شده و با شایعات و حرفهای بیاساس هم به کشور صدمه میزنند و هم دین و ایمان مردم را مورد غارت و تاراج قرار میدهند
🔹بارها این گونه تهمتها توسط فتا پی گیری شده و سر ریسمان به آلبانی و به منافقین رسیده است بارها و بارها به پسر اینجانب نسبتهای بسیار سنگین متوجه کرده اند در حالی که اینجانب اصلاً اولاد پسر ندارم.
🔅 برای دوستان خود ارسال کنید و در افزایش سواد رسانهای جامعه سهیم باشید.
📚 داستان کوتاه
💢شب اول قبر
همسـر ملانصـرالدین از او پرسید:«پس از مـرگ چه بلایی به سـرمان می آورنـد؟»
ملا پاسخ داد:«هنوز نمـرده ام و از آن دنیـا بیخـبر هستـم ؛ ولی امشب برایـت خـبر میآورم.»
یک راست رفت سمت قبـرستـان. در یکی از قبرهای آخـر قبرستان خـوابید. خواب داشت بر چشم های ملا غلبه میـکرد؛ولی خـبری از نکـیر و منـکر نبود.
چند نفـری با اسب و قاطـر به سمت روستا میآمدند.
با صـدای پای قاطـرها ، ملا از خواب پرید و گمان کرد که نکیـر و منکـر دارنـد میآیند.
وحشت زده از قـبر بیـرون پـرید.
بیرون پـریدن او همان و رم کردن اسب هـا و قاطـر ها همان!!
قاطر سواران که به زمین خورده بودنـد تا چشمشان به ملا افتـاد،او را به باد کتک گرفتند.
ملا با سرو صورت زخمی به خانه بـرگشت...
خانمش پرسیـد:
«از عــالـم قـبر چـه خبـر؟!»
گفت:
«خـبری نبـود ؛ ولی این را فهمـیدم که اگــر قاطــر کـسی را رم نـدهـی ، کاری با تـو نـدارند!!
واقعیت همین است .
اگـر نان کـسی را نبـریده باشیـم ،
اگـر آب در شیر نکـرده باشیـم ،
اگـر با آبروی دیگران بـازی نکـرده باشـیم ،
اگر به زیردستـان خود ستـم نکـرده باشیـم ،
هیـچ دلیـلی بـرای ترس از مـرگ وجود ندارد !
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─