▪️عالم پر از ماتم و رنج و محن است
▪️گرد غم بر سر هر محفل و هر انجمن است
▪️این چه شور است که بر پا شده در ارض و سماء
▪️این چه سوز است که در سینه هر مرد و زن است
▪️بانگ و فریاد به گوش آید از افلاک مگر
▪️رحلت ختم رسولان و عزای حسن است
روابط عمومی حوزه علمیه خواهران کردستان رحلت پیامبر اکرم (ص)وشهادت امام حسن مجتبی(ع) را بر همه کارکنان، اساتید و طلاب مدارس علمیه تسلیت عرض می نماید.
اَلـــلّهُمَّ ؏َجِلْ لــــِوَلیـــِکَـــ الْفـــَرَجْ
┄┅═✼✿✵💚✵✿✼┅┄
«السلام علیکم یا اهل بیت النبوة علیهم السلام»
بمناسبت فرارسیدن 28 صفر سالروز رحلت پیامبرآور مهر ورحمت حضرت محمد مصطفی (صلوات الله علیه) مرکز تخصصی الزهراءسلام الله علیها در نظر دارد ویژه برنامه ای باعنوان «غروب آفتاب نبوت»باسخنرانی استادبزرگوار حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا دوست محمدی برگزار نماید ،حضور شما مدیران، همکاران،اساتید،طلاب وفضلای حاضر در کانال همسنگران مزید امتنان است .
زمان:پنج شنبه 99/7/24 ساعت 21/30
آدرس:کانال همسنگران درایتا
https://eitaa.com/hoze_khaharan_kordestan
#معاونت فرهنگی
#مرکز تخصصی الزهراءسلام الله علیها
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
«سوره محمد »
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ
ای مؤمنان! اگر خدا را یاری کنید، خدا هم شما را یاری می کند و گام هایتان را محکم و استوار می سازد؛ (۷
وَالَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْسًا لَهُمْ وَأَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ ﴿٨﴾
و بر کافران هلاکت و نابودی باد و [خدا] اعمالشان را باطل و تباه ساخت. (۸
صلی الله علیک یارسول الله
حدیث اشک
یک عالم از داغ پیمبر اشک می ریخت
هفت آسمان ازغم سراسراشک می ریخت
درواپسین ساعات دیدارش زمین داشت
از خاک خود می ریخت برسر اشک می ریخت
بی او بهشت از خاک گویی رخت می بست
از این جدایی داشت کوثر اشک می ریخت
از روضه ی تنهایی دنیا وزهرا(س)
چشم پدرمی خواند ودختراشک می ریخت
گلهای باغش داشت پرپر می شد ازغم
بادیدن گلهای پرپر اشک می ریخت
زیرفشار غصه گلزار محمد(ص)
مثل گلاب ناب قمصر اشک می ریخت
می دید در یک گوشه ی خانه حسینش
برزانوی ماتم زده سر اشک می ریخت
آه جگر هر دم کلام مجتبی بود
با دیدن اشک برادر اشک می ریخت
با اشکهای چشم زهرا وپیمبر
درگوشه ای آرام حیدر اشک می ریخت
بابا به زهرایش نظر می کرد وآرام
از ماجرای آتش ودر اشک می ریخت
می دید افتاده ست روی خاک کوچه
با چادری افتاده از سر اشک می ریخت
ام ابیها پاره ی جان پدر داشت
حالا به جای چشم مادر اشک می ریخت
خودکار دیگر از نوشتن ماند وقتی
برصفحه ی خود داشت دفتراشک می ریخت
احمدرفیعی وردنجانی