eitaa logo
همسران موفقِ فاطمی❤💍
11.6هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
62 فایل
💕هدف ما #نجات جامعه از #فقردانش_جنسی رواج #همسرداری_فاطمی و #پیوندبهتربین همسران است💕 ⛔کپی‌مطالب فقط باذکرمنبع ولینک جایزاست❤ 🙏آیدی #فـقـط جهت ارسال‌ایده‌هاوتجارب @Banoo9669 🎀 #تبلیغ‌کانال‌شما👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چونکه صبح آمد وچشمم باز شد خلقـتم بـا خـالقم همـراز شد غرق رحمت میشود آنروز که صبحش با نام "تو" آغــاز شد 🌺 بسم الله الرحمن الرحیم🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهے ....✨ فطرمان را فاطر، ❣️ ایمانمان را فاخر،✨ و روحمان را طاهر بفرما ...❣️ و امام زمانمان را ظاهر بگردان(آمین)✨ طاعات و عبادات همـہ بزرگواران قبول درگاـہ حق و استشمام رايحـہ معطر فطر بر فطرت پاڪتان مبارڪ باد.✨
❤️🍃❤️ احساسات خود را پنهان نکنید!!‼️ ✍محبت در زوجین برای شعله‌ور شدن نیاز به هیزم عشق دارد. محبتی که در قلبتان احتکار شود و بخواهید با عمل و در طول زمان به همسرتان نشان دهید، نمی‌تواند به شعله‌ور شدن این آتش کمک کند. بهتر است به او بگویید که چقدر برایتان مهم است. معجزه کلمات را فراموش نکنید. ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
👌 😍 سلام برای ایجاد خاطره کردن؛ یکی از خاطره هایی ک ایجاد کردم براش😂 موقع هندونه خوردن همیشه سر قلای وسط هندونه دعوامون میشه حدود یکساعتی باهم کلنجار میریم تا قل خوشمزه هاشو از هم بقاپیم اونقدری برامون خاطره سازی شده ک هرجا اسم هندونه بیاد غش میکنیم از خنده😂😂😂 ❣ @hamsar_ane❣ 💜 🌸💜 💜🌸💜
روز سی ام 💜➰💜 عروس خانوم های گل زیاد خوشحال نشین هاااا 🔴حالا فردا باشماها خیلی کار دارم!!! مینویسم واست! 🔴اگه بدونی چه حس خوبیه ادم عاشق مادر شوهرش باشهههه!! به همه روزهای از دست رفته خودت حسرت میخوری!!!!! 🔴 امروز حتما مطالب رو دنبال کن 🙏🙏
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :8⃣5⃣ نمی توانستم بگویم مثلاً این از آن یکی بهتر است. گفتم: «همه شان قشنگ است. دستت درد نکند.» اصرار کرد. گفت: «نه... جان قدم بگو. بگو از کدامشان بیشتر خوشت می آید.» دوباره همه را نگاه کردم. انصافاً پارچه های شلواری توخانه ای که برایم خریده بود، چیز دیگری بود. گفتم: «این ها از همه قشنگ ترند.» از خوشحالی از جا بلند شد و گفت: «اگر بدانی چه حالی داشتم وقتی این پارچه ها را خریدم! آن روز خیلی دلم برایت تنگ شده بود. این ها را با یک عشق و علاقه دیگری خریدم. آن روز آن قدر دلتنگت بودم که می خواستم کارم را ول کنم و بی خیال همه چیز شوم و بیایم پیشت.» بعد سرش را پایین انداخت تا چشم های سرخ و آب انداخته اش را نبینم. از همان شب، مهمانی هایی که به خاطر برگشتن صمد بر پا شده بود، شروع شد. فامیل که خبردار شده بودند صمد برگشته، دعوتمان می کردند. خواهرشوهرم شهلا، شیرین جان، خواهرها و زن برادرها. صمد با روی باز همه دعوت ها را می پذیرفت. شب ها تا دیروقت می نشستیم خانه این فامیل و آن آشنا و تعریف می کردیم. می گفتیم و می خندیدیم. ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/1912668160Cb98d13f3dc