animation.gif
148.9K
#شب
آرزو می کنم
کلبه ی
دلاتون همیشه باشه "اروم"😌
شـادی 😍
واستون بباره از آسمون؛
مثل "برف و بارون"🌨🌧
اموراتتون بر
وفق مراد مثل چرخ وفلک؛
بشه "گردون"😁
شبتون خوش😴
یا علی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺗﺸﮑﺮ
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺩﯼ ﺗﻔﮑﺮ
ﺑﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﮔﺮﻓﺘﯽ ﺗﺬﮐﺮ
ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﻧﻌﻤﺖ
ﻧﺪﺍﺩﻩ ﺍﺕ ﺣﮑﻤﺖ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺕ ﻋﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ ﯾﺎ ﺭﺏ ﺁﻧﭽﻪ ﺧﯿﺮ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﻣﺎ قرار ده آمین
صبحتون بخیر 🌹
🔴 #شیوه_ارتباط_تلفنی
💠 در تماس تلفنیهاتون وقتی همسرتون حالتونو میپرسه؛ هیچوقت نگویید: بد نیستم. به جای کلمات منفی، از کلمات مثبت استفاده کنید:
بگویید 👈 خوبم ممنون
💠 حتی در این مورد نیز #تنوعکلامی داشته باشید!
بگویید:👇
💟 با تو همیشه خوبم!
💟 با داشتن همسری مثل تو خوبم!
💟 به لطف و دعای تو خوبم!
💟 تو خوب باشی منم خوبم!
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 2⃣6⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
کمی بعد آمدم توی اتاق. دیدم صمد یک آینه دستش گرفته و روبه روی آینه توی هال ایستاده و با سنجاق دارد زخم پشتش را می شکافد. ابروهایش درهم بود و لبش را می گزید. معلوم بود درد می کشد. یک دفعه ناله ای کرد و گفت: «فکر کنم درآمد. قدم! بیا ببین.»
خون از زخم پایین می چکید. چرک و عفونت دور زخم را گرفته بود. یک سیاهی کوچک زده بود بیرون. دستمال را از دستش گرفتم و آن را برداشتم. گفتم: «ایناهاش.»
گفت: «خودش است. لعنتی!»
دلم ریش ریش شد. آب جوش درست کردم و با آن دور زخم را خوب تمیز کردم. اما دلم نیامد به زخم نگاه کنم. چشم هایم را بسته بودم و گاهی یکی از چشم هایم را نیمه باز می کردم، تا اطراف زخم را تمیز کنم. جای ترکش اندازه یک پنج تومانی گود شده و فرو رفته بود و از آن خون می آمد. دیدم این طوری نمی شود. رفتم ساولن آوردم و زخم را شستم. فقط آن موقع بود که صمد ناله ای کرد و از درد از جایش بلند شد. زخم را بستم. دست هایم می لرزید. نگاهم کرد و گفت: «چرا رنگ و رویت پریده؟!»
بلوزش را پایین کشیدم. خندید و گفت: «خانم ما را ببین. من درد می کشم، او ضعف می کند.»
کمکش کردم بخوابد. یک وری روی دست راستش خوابید.
ادامه دارد...✒️
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 3⃣6⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
بچه ها توی اتاق آمده بودند و با سر و صدا بازی می کردند. مهدی از خواب بیدار شده بود و گریه می کرد. انگار گرسنه بود. به صمد نگاه کردم. به همین زودی خوابش برده بود؛ راحت و آسوده. انگار صد سال است نخوابیده.
مجروحیت صمد طوری بود که تا ده روز نتوانست از خانه بیرون برود. بعد از آن هم تا مدتی با عصا از این طرف به آن طرف می رفت. عصرها دوست هایش می آمدند سراغش و برای سرکشی به خانواده شهدا به دیدن آن ها می رفتند. گاهی هم به مساجد و مدارس می رفت و برای مردم و دانش آموزان سخنرانی می کرد. وضعیت جبهه ها را برای آن ها بازگو می کرد و آن ها را تشویق می کرد به جبهه بروند. اول از همه از خانواده خودش شروع کرده بود. چند ماهی می شد برادرش، ستار، را به منطقه برده بود. همیشه و همه جا کنار هم بودند. آقا ستار مدتی بود ازدواج کرده بود. اما با این حال دست از جبهه برنمی داشت.
نزدیک بیست روزی از مجروحیت صمد می گذشت. یک روز صبح دیدم یونیفرمش را پوشید. ساکش را برداشت. گفتم: «کجا؟!»
گفت: «منطقه.»
از تعجب دهانم باز مانده بود. باورم نمی شد. دکتر حداقل برایش سه ماه استراحت نوشته بود.
گفتم: «با این اوضاع و احوال؟!»
خندید و گفت: «مگر چطوری ام؟! شَل شدم یا چلاق. امروز حالم از همیشه بهتر است.»
گفتم: «تو که حالت خوب نشده.»
لنگان لنگان رفت بالای سر بچه ها نشست. هر سه شان خواب بودند.
ادامه دارد...✒️
مداحی آنلاین - حالا که میروی از پیش بچه ها - جواد مقدم.mp3
5.11M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴حالا که میروی از پیش بچهها
🌴ویرانه میکنی کاشانهی مرا
🔰 #جواد_مقدم
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 3⃣6⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
بچه ها توی اتاق آمده بودند و با سر و صدا بازی می کردند. مهدی از خواب بیدار شده بود و گریه می کرد. انگار گرسنه بود. به صمد نگاه کردم. به همین زودی خوابش برده بود؛ راحت و آسوده. انگار صد سال است نخوابیده.
مجروحیت صمد طوری بود که تا ده روز نتوانست از خانه بیرون برود. بعد از آن هم تا مدتی با عصا از این طرف به آن طرف می رفت. عصرها دوست هایش می آمدند سراغش و برای سرکشی به خانواده شهدا به دیدن آن ها می رفتند. گاهی هم به مساجد و مدارس می رفت و برای مردم و دانش آموزان سخنرانی می کرد. وضعیت جبهه ها را برای آن ها بازگو می کرد و آن ها را تشویق می کرد به جبهه بروند. اول از همه از خانواده خودش شروع کرده بود. چند ماهی می شد برادرش، ستار، را به منطقه برده بود. همیشه و همه جا کنار هم بودند. آقا ستار مدتی بود ازدواج کرده بود. اما با این حال دست از جبهه برنمی داشت.
نزدیک بیست روزی از مجروحیت صمد می گذشت. یک روز صبح دیدم یونیفرمش را پوشید. ساکش را برداشت. گفتم: «کجا؟!»
گفت: «منطقه.»
از تعجب دهانم باز مانده بود. باورم نمی شد. دکتر حداقل برایش سه ماه استراحت نوشته بود.
گفتم: «با این اوضاع و احوال؟!»
خندید و گفت: «مگر چطوری ام؟! شَل شدم یا چلاق. امروز حالم از همیشه بهتر است.»
گفتم: «تو که حالت خوب نشده.»
لنگان لنگان رفت بالای سر بچه ها نشست. هر سه شان خواب بودند.
ادامه دارد...✒️
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 4⃣6⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
خم شد و پیشانی شان را بوسید. بلند شد. عصایش را از کنار دیوار برداشت و گفت: «قدم جان! کاری نداری؟!»
زودتر از او دویدم جلوی در، دست هایم را باز کردم و روی چهارچوب در گذاشتم و گفتم: «نمی گذارم بروی.»
جلو آمد. سینه به سینه ام ایستاد و گفت: «این کارها چیه خجالت بکش.»
گفتم: «خجالت نمی کشم. محال است بگذارم بروی.»
ابروهایش در هم گره خورد: « چرا این طور می کنی؟! به گمانم شیطان توی جلدت رفته. تو که این طور نبودی.»
گریه ام گرفت، گفتم: «تا امروز هر چه کشیدم به خاطر تو بود؛ این همه سختی، زندگی توی این شهر بدون کمک و یار و همراه، با سه تا بچه قد و نیم قد. همه را به خاطر تو تحمل کردم. چون تو این طور می خواستی. چون تو این طوری راحت بودی. هر وقت رفتی، هر وقت آمدی، چیزی نگفتم. اما امروز جلویت می ایستم، نمی گذارم بروی. همیشه از حق خودم و بچه هایم گذشتم؛ اما این بار پای سلامتی خودت در میان است. نمی گذارم. از حق تو نمی گذرم. از حق بچه هایم نمی گذرم. بچه هایم بابا می خواهند. نمی گذارم سلامتی ات را به خطر بیندازی. اگر پایت عفونت کند، چه کار کنیم.»
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 6⃣6⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
گفتم: «نه، تو جبهه و امام را بیشتر از ما دوست داری.»
از دستم کلافه شده بود گفت: «قدم! امروز چرا این طوری شدی؟ چرا سربه سرم می گذاری؟!»
یک دفعه از دهانم پرید و گفتم: «چون دوستت دارم.»
این اولین باری بود که این حرف را می زدم..
دیدم سرش را گذاشت روی زانویش و های های گریه کرد. خودم هم حالم بد شد. رفتم آشپزخانه و نشستم گوشه ای و زارزار گریه کردم. کمی بعد لنگان لنگان آمد بالای سرم. دستش را گذاشت روی شانه ام. گفت: «یک عمر منتظر شنیدن این جمله بودم قدم جان. حالا چرا؟! کاش این دم آخر هم نگفته بودی. دلم را می لرزانی و می فرستی ام دم تیغ. من هم تو را دوست دارم. اما چه کنم؟! تکلیف چیز دیگری است.»
کمی مکث کرد. انگار داشت فکر می کرد. بین رفتن و نرفتن مانده بود. اما یک دفعه گفت: «برای دو سه ماهتان پول گذاشته ام روی طاقچه. کمتر غصه بخور. به بچه ها برس. مواظب مهدی باش. او مرد خانه است.»
گفت: «اگر واقعاً دوستم داری، نگذار حرفی که به امام زده ام و قولی که داده ام، پس بگیرم. کمکم کن تا آخرین لحظه سر حرفم باشم. اگر فقط یک ذره دوستم داری، قول بده کمکم کنی.»
ادامه دارد...✒️
✫⇠ #دختر_شینا
✫⇠قسمت : 7⃣6⃣1⃣
#فصل_پانزدهم
قول دادم و گفتم: «چشم.»
از سر راهش کنار رفتم و او با آن پای لنگ رفت. گفته بودم چشم؛ اما از درون داشتم نابود می شدم. نتوانستم تحمل کنم. قرآن جیبی کوچکی داشتیم، آن را برداشتم و دویدم توی کوچه. قرآن را توی جیب پیراهنش گذاشتم. زیر بغلش را گرفتم تا سر خیابان او را بردم. ماشینی برایش گرفتم. وقتی سوار ماشین شد، انگار خیابان و کوچه روی سرم خراب شد. تمام راهِ برگشت را گریه کردم.
این اولین باری بود که یک هفته بعد از رفتنش هنوز رشته زندگی دستم نیامده بود. دست و دلم به هیچ کاری نمی رفت. مدام با خودم می گفتم: «قدم! گفتی چشم و باید منتظرِ از این بدترش باشی.»
از این گوشه اتاق بلند می شدم و می رفتم آن گوشه می نشستم. فکر می کردم هفته پیش صمد اینجا نشسته بود. این وقت ها داشتیم با هم ناهار می خوردیم. این وقت ها بود فلان حرف را زد. خاطرات خوب لحظه هایی که کنارمان بود، یک آن تنهایم نمی گذاشت.
خانه حزن عجیبی گرفته بود. غم و غصه یک لحظه دست از سرم برنمی داشت. همان روزها بود که متوجه شدم باز حامله ام. انگار غصه بزرگ تری از راه رسیده بود. باید چه کار می کردم؛ چهار تا بچه. من فقط بیست و دو سالم بود.
ادامه دارد...
🔴 #تغییر_فضای_بیروح
💠 گاهی در زندگیِ زن و شوهری حال #خوشی نداریم. و انگیزهای برای تحرّک و تلاش وجود ندارد.
💠 یکیاز مهارتهایی که میتواند فضای بیروح خانه را #تغییر دهد شنیدن یا دیدن چیزی است که نقش آن ایجاد #تلنگر و #استارت زدن است.
💠 لذا گاهی در فضای خانه، پخش صدای زیبا و ملایم #قرآن، مناجات، روضهای #دلنشین یا کلیپی زیبا از #شهدا و یا سخنان کوتاه #اخلاقی، جرّقهای میشود تا فضای سرد خانه را گرم و با انگیزه کند.
💠 اتصال همسران به #معنویت عامل ازدیاد #آرامش و گرمابخش زندگی خواهد شد.
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یکی از عوامل مهم طلاق در سالهای اول ازدواج
🔴 #استاد_پناهیان
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
#جلسات_همسرداری
#جلسه5_قسمت11
جلسات همسرداری سرکار خانم پرتو_اعلم در مهرآباد جنوبی
👇👇👇👇👇
👃#طیبات_بویایی
1⃣ بو کردن گل نرگس در بارداری🌼
🌺🍎 گذاشتن سیب گلاب بالاسر اگر خواب های پریشانی دارید تو بارداری
❌ و گناهان تو روز اگه کم بشه تو خوابتون آرامش پیدا میکنید.
😴 آقای ماندگاری میگن معمولا بد حجاب ها خواب های خوبی ندارند. انقدر تو صبح نگاههای منفی رو جلب کردن، شب عالم روح اینارو اذیت میکنه خواب اینا رو بهم میریزه❌
3⃣ بو کردن گل محمدی
4⃣ عطر میوه ها
🍎🍐🍌🍇 هر میوه ای رو که میخواهید بخورید ، قبلش بو کنید بعد بخورید
👁 #طیبات_بینایی
👈 دیدن روی علما
👈رفتن به مکان های زیارتی و روضه های اهل بیت
✅ یعنی شما همین ایام که میرید روضه ی حسین بن علی، علیه السلام همین رفتن شما طیبات بینایی برای شما حساب میشه
👈دیدن دریا 👈عبادته
👈دیدن طبیعت، سبزی طبیعت
👈 پوشیدن رنگهای شاد
🖐 #طیبات_لامسه
👈لمس شکم
خانومی میپرسید خانوم من از #ترک_شکم میترسم من چیکار کنم قبل از اینکه شکمم در بیاد❓❓❓
ماه چهارم موقعی که داره شکم میاد بیرون، قشنگ لباس های زیر را در بیار تو خونه، ران هات و شکمت و سينه تو با روغن زيتون يا روغن نارگيل يا روغن بنفشه يا روغن بادام تلخ يا روغن سياهدانه ماساژ بديد.
👌اصلا ترک نميخورد.
❌ ولي خيلی ها هستند الان تو مهموني ميیان شير بدن به بچه لباسشونو که ميدن بالا، تمام شکم ترک ترک، يه خط زايمان هم اضافه شده به اين ترکها.
✅ وقتي شما اين کار رو انجام بدين و تو بارداري يه جوري بنشينين که انگار ميخواين دستشويي تونو نگه دارين، يعني ورزش لگنی، يه جوري که منقبض کنين اون قسمت رو، محاله ترک بزنه.
🌈 اگر ديگه ترک خورده، همين کرمهاي رژودرم هايی که اومده و گرنه که قبل از اون شما اين کارو بکنين محاله ترک بخوره
🌱 يا آلوئورا را بخرين گياه آلوئورا رو اينو خورد خورد، ده سانت ده سانت ببريد يا پنج سانت پنج سانت آلوئورا را بمالين اصلا ترکي تو بدن شما به وجود نمی یاد.
🍑 لوسيون هاي طبیعی که هم قابل خوراکي براي رابطه جنسي دهاني استفاده ميشه، هم اينکه نرم ميکنه پوستتون رو، هم بوي خوبي از شما به مشام مي آورد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 ثواب صحبت کردن و در کنار همسر بودن
🔴 #استاد_پناهیان
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
🔴 #چراغ_قرمز_شیرین
💠 وقتی پشت #چراغ_قرمز هستید به همسرتان #لبخند بزنید و سر به سرش بگذارید البته به دور از #تحقیر و تمسخر!😊
💠 بگویید خدا چراغ قرمزها رو سر راه من گذاشته تا فرصتی بشه حال عزیزمو بپرسم.😜
💠 اینگونه ابتکارات برای خانمتان بسیار #شیرین و به یادماندنی است.
و با تصور آنها مدتهای طولانی به #آرامش میرسد!
💠 پشت #چراغ قرمزهای زندگی، با چراغ #سبزِ محبت و عشق، لحظات خود و همسرتان را شیرین کنید.
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
•| #دلدادگی |•
•••
او را حانیه میخوانند...
چرا که خودش غریب بود
اما
برای تمام غریب ها مادری میکند!
•••
+حانیه:دلسوز فرزندان❤️🌱
#فاطمیه 🥀
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
🔴 #قدر_لحظات_در_کنار_هم_بودن
💠 #پیرزن هر شب از صدای خروپف پیرمرد شکایت داشت، پیرمرد هرگز نمیپذیرفت. شبی پیر زن صدای خروپف او را #ضبط کرد تا صبح حرفش را ثابت کند. اما صبح پیرمرد هرگز از #خواب بیدار نشد و آن صدای ضبط شده، #لالایی هر شب پیر زن شد.
💠 گاهی تصوّرِ اینکه، روزی من یا همسرم از دنیا میرویم و #دنیا با همهی خوبی و بدیهایش تمام میشود عاملی برای ندیدن بسیاری از #عیوب و نقصهای همسر میشود.
💠 قدر لحظات هر چند #سختِ در کنار هم بودن را بدانیم.
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
☘
"صـبور"ڪہ باشے⇣
⇤هم حڪمت را مےفهمے
⇤هم قسمت را مےچشے
⇤هم معجزه را مےبینے
﴿انّ الله مـع الصابرین﴾>(بقره،۱۵۳)؛
«همانا خدا با صابراטּ است»
دلـت را به خـــدا بسپار
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
#سیاستهای_همسرداری
✍اگر نامزد و یا همسر خود را مکرراً محسوس و نامحسوس کنترل میکنید و ناگزیر از پرسیدن سوالاتی چون؛
کجا بودی؟
کجا رفتی؟
کی کارت تمام شد؟
در پرواز کنار که نشستی؟ و...
👌توصیه میکنیم دست از این کار بردارید. بدترین چیزی که هر انسانی را فراری میدهد این است که فکر کند کسی آزادیاش را محدود میکند و باید بیگناهی خود را در محکمهای مکرر اثبات کند.
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
+همش دارم فڪر میڪنم
شهـدا تو فاطمیہ چه جور التماس
مادرڪردن ؟!
ڪه خریدشون وبردشون ....
ڪاش ماهم بلد بودیم♡:)
#ایامفاطمیہ🖤
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
✨﷽✨
✍یکی از دوستان شیخ رجبعلی خیاط سیدی بود که همسرش او را بسیار آزار داده بود. همسرش مرد. هنگام دفناش شیخ حضور داشت. گفت: این زن وقتی میمرد گفت: چیزی نشده و اتفاق خاصی نمیافتد. زمان دفناش دید اعمالاش به طور سگ سیاه درندهای درآمده و میخواهد با او وارد قبر شده و همراه او بماند و کنار او دفن شود. پس به تمنا و خواهش و التماس عجیبی افتاد. شیخ این صحنه را دید و از سید خواست او را ببخشد و چون سید بخشید، سگ درنده از او دور شد.
بهتر است بدانیم عذابهای برزخی که برای پاک کردن گناهان است، مانند عذاب جهنمی که بعد از قیامت میشود و آتش است، نیست، از آن سبکتر است. مانند عذابهایی چون حبس در انفرادی وتاریکی و همنشینی با سگ درنده.
💥اگر بخواهیم حالت و درد آن زن در قبر را تصور کنیم، بدانیم اگر در خواب سگ درنده سیاهی را ببینیم چه اندازه میترسیم و بعد از بیداری میترسیم؟!! بدانیم بعد از مرگ دیگر بیداری مانند دنیا و رها شدن از دست آن سگ سیاه نیست.
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
🌹
#همسرانه
✍«رک بودن» یعنی من در مورد مسائل مربوط به خودم با صراحت جواب بدم؛ مثلا: «این غذا رو دوس ندارم»، «مهمونی نمیام»، «حوصله ندارم» و...
«گستاخ بودن» یعنی من در مورد مسائل شخصی دیگران مانند: رنگ مو، چاق و لاغر بودن، سایز بینی، نوع پوشش و... اظهار نظر کنم.
💥در قالب «رک بودن» به دیگران توهین نکنیم!
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
✨﷽✨
#هر_دو_بدانیم
"وظايف يکديگر را انجام ندهيد!"
✍گاهی اوقات زن يا مرد، تمام وظايف يکديگر را انجام میدهند چون فکر میکنند طرف مقابلشان به درستی نمیتواند آن کار را انجام دهد.
معمولا اين نوع زندگیها به جابجايی نقشهای زن و شوهر منجر میشود. برای مثال، ممکن است مردی به زنش بگويد: «تو که کار میکنی، درآمد هم داری، بايد پرداخت اجاره خانه را تقبل کنی!»
❣ يکی از نکاتی که در ارتباط با مسئوليت طرفين بايد رعايت شود، اين است که مواظب باشيم کمک ما در ذهن همسرمان، جابجايی نقش تلقی نشود. اين مسئله خيلی مهم است و بايد از ابتدا به صورت شفاف آن را مطرح کنیم.
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
❣امام صادق(علیه السلام)فرمودند:
خداوند رحمت آورد بر بنده ای که روابط میان خود و زنش را نیکو کند، در این صورت خدای عزوجل زمام امور همسرش را در اختیار او قرار داده، او را سرپرست و اختیار دار زن میسازد
📚مکارم الأخلاق صفحه ۲۱۷
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜
#آرامش_الهی
شـبها آرامـشی دارند
از جنـس خـدا
پـروردگارت همـواره
با تـو همـراه است
امشـب از همـان شـبهائی ست
ڪه برایـت یک
شـب بخیـر خـدایی آرزو کردم
🍁شبتون سرشار از آرامـش🍁
🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸الـهـی که امـروزتـون
💕پرباشه از خبرای خوش
🌸پر باشه از پـیام های
💕زیبـای عشق و محبت
🌸الـهـی خـدا هر لحظه
💕حواسش بهتون باشه
✨﷽✨
توصیههایی برای همسران
چگونه همسر شادی باشیم؟
✍چند نکته مشترک به زنان و مردان اگر به همسر و میزان بالا بردن رضایت از زندگی علاقهمند هستید، نکات زیر رو رعایت کنید: اولین قدم برای خوشحال کردن همسرتون تولید شادی در درون خودتونه. اگر توانایی شاد کردن خودتون رو ندارید، نمیتونید همسرتون رو خوشحال کنید؛ پس، یاد بگیرید که چطور یک شخص شوخطبع، مثبت اندیش و فعال باشید.
💞 تمرکز و فکر کردن به خاطرات شیرین و تلخ گذشته شما رو به یک شخص افسرده تبدیل خواهد کرد.
💞 ناملایمات و ناراحتیهای کوچیک رو نادیده بگیرید. اگر قرار باشه سر هر مسئله کوچیک و پیشپاافتادهای دعوا و جنجال به پا کنید، واقعاً بعد از یک مدتی ازنظر روحی مریض میشید.
💞 اگر انقدر که خودتون رو درگیر مسائل جزئی میکنید، همون وقت رو صرف مسائل عاشقانه کنید، قطعاً زندگی شاد و پایداری خواهید داشت.
💞 گاهی بیاحترامی نسبت به خانواده یکدیگر، کنایه زدنها و کوتاه نیامدنها کمکم طرف مقابل رو برای ادامه زندگی سرد میکنه، مواظب رفتار و کلامتون باشید تا همیشه خوشبخت و شاد بمونید.
❣ @hamsar_ane❣
💜
🌸💜
💜🌸💜