#اینک_شوکران
#قسمت_34
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت ســے و چـهـارم
روزﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ از ﺑﯿﻤﺎرﺳﺘﺎن ﻣﯽ آﻣﺪﯾﻢ ،روزﻫﺎي ﺧﻮش زﻧﺪﮔﯿﻢ ﺑﻮد. ﻫﻤﻪ از روﺣﯿﻪ ام ﺗﻌﺠﺐ ﻣﯽ ﮐﺮدﻧﺪ. نمی ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺟﻠﻮي ﺧﻨﺪهﻫﺎم را ﺑﮕﯿﺮم. ﺑﺎ ﺟﻤﺸﯿﺪ زﯾﺮ ﺑﻐﻠﺶ را ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ ﺗﺎ دم آﺳﺎﻧﺴﻮر. ﮔﻔﺖ: "ﻣﯿﺨﻮاﻫﻢ ﺧﻮدم راه ﺑﺮوم. ﺟﻤﺸﯿﺪ رﻓﺖ ﺟﻠﻮي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ، رﺳﻮل ﺳﻤﺖ راﺳﺘﺶ، ﺑﺮادر دﯾﮕﺮش،ﺑﻬﺮوز، ﺳﻤﺖ ﭼﭙﺶ و ﻣﻦ ﭘﺸﺖ ﺳﺮش ﮐﻪ اﮔﺮ ﺧﻮاﺳﺖ ﺑﯿﻔﺘﺪ ﻧﮕﻬﺶ دارﯾﻢ. ﺳﻪ ﺗﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ آﻣﺪه ﺑﻮدﻧﺪ دﻧﺒﺎﻟﻤﺎن. دم ﺧﺎﻧﻪ ﺟﻠﻮي ﭘﺎي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﮐﺸﺘﻨﺪ. ﻣﺎدرش ﺷﺮﺑﺖ ﻣﯽ داد. ﻋﻠﯽ و ﻫُﺪي ﺧﺎﻧﻪ را ﻣﺮﺗﺐ ﮐﺮده ﺑﻮدﻧﺪ. از دم در ﺗﺎ ﭘﺎي ﺗﺨﺖ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺷﺎﺧﻪ ﻫﺎي ﮔﻞ ﭼﯿﺪه ﺑﻮدﻧﺪ و ﯾﮏ ﮔﻠﺪان ﭘﺮ از ﮔﻞ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ ﺑﺎﻻي ﺗﺨﺘﺶ. ﺟﻮاب آزﻣﺎﯾﺶ ﮐﻪ آﻣﺪ،
دﮐﺘﺮ ﮔﻔﺖ: "ﺑﺎﯾﺪ زودﺗﺮ ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﺷﻮد."
ﺑﺎ ﻫﺮ ﻧﺴﺨﻪي دﮐﺘﺮ ﮐﻤﺮم ﻣﯽ ﻟﺮزﯾﺪ ﮐﻪ اﮔﺮ داروﻫﺎ ﮔﯿﺮ ﻧﯿﺎﯾﺪ ﭼﯽ؟ دﻧﺒﺎل ﺑﻌﻀﯽ داروﻫﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﻮي ﻧﺎﺻﺮﺧﺴﺮو ﻣﯽ ﮔﺸﺘﯿﻢ.ﺻﻒﻫﺎي ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻪي ﻫﻼل اﺣﻤﺮ و ﺳﯿﺰده آﺑﺎن و داروﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎي ﺗﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﭼﯿﺰي ﻧﺒﻮد. دوﺳﺘﺎن ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﭘﺮوﻧﺪه ﻫﺎش را ﺑﯿﺮون ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ و ﮐﺎرت ﺟﺎﻧﺒﺎزي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را از ﺑﻨﯿﺎد ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. اﻣﺎ ﻃﻮل ﮐﺸﯿﺪ اﯾﻦ ﮐﺎرﻫﺎ. ﺑﺮاي ﺧﺮج دوا و دﮐﺘﺮ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎن را ﻓﺮوﺧﺘﯿﻢ و اﺟﺎره ﻧﺸﯿﻦ ﺷﺪﯾﻢ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻣﺎﻫﯽ ﺳﻪ روز ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﺪ. داروﻫﺎ را ﮐﻪ ﻣﯽ زدﻧﺪ ﮔُﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ.
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: "اﻧﮕﺎر ﻣﻦ را ﮐﺮده اﻧﺪ ﺗﻮي ﮐﻮره بدنم داغ ﻣﯽ ﺷﻮد."
ﺗﺎ ﭼﻨﺪ روز ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻬﻮع داﺷﺖ. ده روز دﻫﺎن و ﺣﻠﻘﺶ زﺧﻢ ﻣﯽ ﺷﺪ. آب دﻫﺎﻧﺶ را ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻗﻮرت ﻣﯽ داد. ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﻣﻮﻫﺎش رﯾﺨﺖ.
{ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﭼﺸﻤﻬﺎش را روي ﻫﻢ ﮔﺬاﺷﺖ و ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻣﻮﻫﺎي ﺳﺮش را ﺑﺎ ﺗﯿﻎ زد. ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺮده ﺑﻮدش ﺣﻤﺎم، ﻣﻮﻫﺎش ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﻣﯽ رﯾﺨﺖ. ﻣﻮﻫﺎي رﯾﺰي ﮐﻪ ﻣﺎﻧﺪه ﺑﻮد ﺗﻮي ﺳﺮش ﻓﺮو ﻣﯽ رﻓﺖ و اذﯾﺘﺶ ﻣﯽ ﮐﺮد.
ﮔﻔﺖ: "ﺑﺎ ﺗ ﯿﻎ ﺑﺰﻧﺪﺷﺎن. ﺣﺘﯽ رﯾﺶ ﻫﺎش را ﮐﻪ ﺗﻨﮏ ﺷﺪه ﺑﻮد. ﯾﮏ رﯾﺰ ﺣﺮف ﻣﯿﺰد. ﮔﺎﻫﯽ وﻗﺖ ﻫﺎ ﺣﺮف زدن ﺳﺨﺖ اﺳﺖ اﻣﺎ ﺳﮑﻮت ﺳﻨﮕﯿﻦ ﺗﺮ و ﺗﻠﺦ ﺗﺮ. آﯾﯿﻨﻪ را ﺑﺮداﺷﺖ و ﺟﻠﻮي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ اﯾﺴﺘﺎد.«ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮش ﺗﯿﭗ ﺷﺪه اي. ﻋﯿﻦ یولﺑﺮاﯾﻨﺮ. ﺧﻮدت را ﺑﺒﯿﻦ.» ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﻫﻤﺎﻧﻄﻮر ﮐﻪ ﭼﺸﻤﻬﺎش را ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮد، ﺑﻪ ﺻﻮرت و ﭼﺎﻧﻪ اش دﺳﺖ ﮐﺸﯿﺪ و روي ﺗﺨﺖ دراز ﮐﺸﯿﺪ.
ادامه دارد...
@hamsaranah
#اینک_شوکران
#قسمت_35
✍ مــریـم بـرادران
🌹قسـمـت ســے و پـنـجـم
ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ را ﺑﺎ ﺧﻮدش ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﻣﯽ ﮐﺮدم. روز ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ دﺳﺘﻢ را ﻣﯽ ﺑﺮدم ﻻي ﻣﻮﻫﺎش و از ﺳﺮ ﺑﺪﺟﻨﺴﯽ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪﻣﺸﺎن. و ﺣﺎﻻ ﮐﻪ دﯾﮕﺮ ﻣﮋه ﻫﺎش ﻫﻢ رﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮد. ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﻓﺮق ﻧﺪاﺷﺖ. ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻮد. ﮐﻨﺎرﻣﺎن ﺑﻮد. ﻧﻔﺲ ﻣﯽ ﮐﺸﯿﺪ. ﻫﻤﻪي زﻧﺪﮔﯿﻢ ﺷﺪه ﺑﻮد ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ و ﻣﺮاﻗﺒﺖ از او. آﻧﻘﺪر ﮐﻪ ﯾﺎدم رﻓﺘﻪ ﺑﻮد اﺳﻢ ﻋﻠﯽ و ﻫُﺪي را در ﻣﺪرﺳﻪ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ. ﻋﻠﯽ ﮐﻼس اول راﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﻣﯽ رﻓﺖ و ﻫُﺪي اول دﺑﺴﺘﺎن. ﺟﺎﯾﻢ ﮐﻨﺎر ﺗﺨﺘﺶ ﺑﻮد. ﺷﺐ ﻫﺎ ﻫﻤﺎن ﺟﺎ ﻣﯽ ﺧﻮاﺑﯿﺪم، ﭘﺎي ﺗﺨﺖ. ﯾﮏ ﺷﺐ از «ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦ» ﮔﻔﺘﻨﺶ ﺑﯿﺪار ﺷﺪم. ﺧﻮاب دﯾﺪه ﺑﻮد. ﺧﯿﺲ ﻋﺮق ﺷﺪه ﺑﻮد. ﺧﻮاب دﯾﺪه ﺑﻮد ﭼﻞ ﭼﺮاغ ﻣﺤﻞ را ﺑﻠﻨﺪ ﮐﺮده.
- چل چراغ سنگین بود. استخوانهام می شکست. صدای شکستنشان را می شنیدم. همهی دندانهام ریخت توی دهانم. -
آﺷﻔﺘﻪ ﺑﻮد.ﺧﻮاﺑﺶ را ﺑﺮاي ﯾﮑﯽ از دوﺳﺘﺎﻧﺶ ﮐﻪ آﻣﺪه ﺑﻮد ﻣﻼﻗﺎﺗﺶ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮد. او ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ: " تعبیرش این است که شما از راﻫﺘﺎن ﺑﺮﮔﺸﺘﻪ اﯾﺪ. ﭘﺸﺖ ﮐﺮده اﯾﺪ ﺑﻪ اﻋﺘﻘﺎداﺗﺘﺎن."
آن روزﻫﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻣﺎ اﯾﺮاد ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ. ﺣﺘﯽ ﺗﻬﻤﺖ ﻣﯽ زدﻧﺪ. ﭼﻮن رﯾﺶ ﻫﺎي ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﯿﻤ ﯽ درﻣﺎﻧﯽ رﯾﺨﺘﻪ ﺑﻮد و ﻣﻦ ﺑﺮاي اﯾﻨﮑﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻢ زﯾﺮ ﺑﻐﻞ ﻫﺎﯾﺶ را ﺑﮕﯿﺮم و راه ﺑﺮود، ﭼﺎدر را ﻣﯽ ﮔﺬاﺷﺘﻢ ﮐﻨﺎر. ﻧﻤﯽ ﺗﻮاﻧﺴﺘﻢ ﺑﺒﯿﻨﻢ اﯾﻦ ﻃﻮري زﺟﺮ ﺑﮑﺸﺪ. ﺗﻠﻔﻦ زدم ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺗﻌﺒﯿﺮ ﺧﻮاب ﻣﯽ داﻧﺴﺖ. ﺧﻮاب را ﮐﻪ ﺷﻨﯿﺪ دﮔﺮﮔﻮن ﺷﺪ. ﺑﻪ ﺷﻬﺎدت ﺗﻌﺒﯿﺮش ﮐﺮد، ﺷﻬﺎدﺗﯽ ﮐﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎي زﯾﺎدي دارد. ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺧﻮش ﺣﺎل ﺑﻮدﯾﻢ ﻣﻨﻮﭼﻬﺮ ﺧﻮب ﺷﺪه. ﺳﺮ ﺣﺎل ﺑﻮد. ﺑﻌﺪ از ﻇﻬﺮ ﻫﺎ ﻣﯽ رﻓﺖ ﺑﯿﺮون ﻗﺪم ﻣﯿﺰد. روز ﻫﺎ ي اول ﭘﺸﺖ ﺳﺮش راه
ﯽ اﻓﺘﺎدم. دورادور ﻣﺮاﻗﺐ ﺑﻮدم زﻣﯿﻦ ﻧﺨﻮرد. ﻣﯽ داﻧﺴﺘﻢ ﺣﺴﺎس اﺳﺖ.
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: "از ﺗﻮﺟﻪت ﻟﺬت ﻣﯽ ﺑﺮم ﺗﺎ وﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺗﻮي ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺗﺮﺣﻢ ﻧﯿﺴﺖ." ﻧﮕﺬاﺷﺘﻪ ﺑﻮدﯾﻢ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﺷﯿﻤﯽ درﻣﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮد.ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدﯾﻢ ﭘﺮوﺗﺌﯿﻦ درﻣﺎﻧﯽ اﺳﺖ.
اﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪ. رﻓﺘﻪ ﺑﻮد ﺳﯿﻨﻤﺎ، ﻓﯿﻠﻢ از ﮐﺮﺧﻪ ﺗﺎ ارﯾﻦ را دﯾﺪه ﺑﻮد. ﻏﺮوب ﮐﻪ آﻣﺪ دل ﺧﻮر ﺑﻮد. ﺑﺎور ﻧﻤﯽ ﮐﺮد ﺑﻪش دروغ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ. ﺧﻮدش را ﺳﺮزﻧﺶ ﻣﯽ ﮐﺮد ﮐﻪ«ﺣﺘﻤﺎ ﺟﻮري رﻓﺘﺎر ﮐﺮده ام ﮐﻪ ﺗﺮﺳﻮ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ آﻣﺪه ام.»
ادامه دارد...
@hamsaranah
هدایت شده از علیرضا پناهیان
6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ازدواجهای خیالی!
🔻چرا بعد از ازدواج دیگه همسرم عاشقم نیست؟
➕نگاه جالب علیرضا پناهیان به فیلم تایتانیک!
#تصویری
@Panahian_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطور شوهرمان را تحریک کنیم؟!
🔅استاد دهنوی
🍃❤️ @hamsaranah
موقع درخواست از شوهرت از احتیاج خودت صحبت کن
نه از بی توجهی هایش!
بگو من به فلان چیز نیاز دارم
نگو تو نسبت به من بی تفاوت شدی!
@hamsaranah
🌺بهتره شکایت هاتون را به درخواست تبدیل کنید!
🌺مثلا اول جملههاتون رو با
«دوست دارم وقتی ....»
«خیلی خوشحال میشم وقتی که....»
شروع کنید!
@hamsaranah
💫اگر دیده شد یک دعا چند بار تکرار گردید و مستجاب نشد، نباید مأیوس شد
🔻رهبرانقلاب: وقتی که دعا استمرار پیدا کند، حتماً اقبال استجابت در این دعا بیشتر است. اگر دیده شد یک دعا چند بار تکرار گردید و مستجاب نشد، نباید مأیوس شد؛ بخصوص در مسائل بزرگ و مسائل مربوط به سرنوشت انسان و سرنوشت کشور و ملتها؛ چون گاهی طبیعت کارهای بزرگ چنین است که تحقّقش زمان میطلبد.
۱۳۷۷/۱۰/۰۴
@khamenei_ir