⁉️ #پرسش_و_پاسخ
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#سوال
با سلام
من 3ماه هست که عقد کردم همسرم مرد بسیار مهربانی هستتند ولی مشکلی که وجود داره این هست که ایشون بابت مسئولیت هاشون خیلی با موبایلشون کار می کنند حتی موقع غذا خوردن این مسئله منو خیلی ناراحت میکنه مسئله بعدی اینکه ایشون حساب دخل و خرجشون رو ندارند به طوری که بعضی وقتا مجبور به قرض کردن می شوند.
لطفا منو راهنمایی کنید
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@hamsardarry 💕💕💕
http://eitaa.com/joinchat/5636108Ce03add5e68
⁉️ #پرسش_و_پاسخ
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#پاسخ
دوست خوبم سلام
این یک موهبت بزرگ در زندگی شما و همسرت هست که نسبت به هم علاقه مند هستید و می توانید ابراز علاقه کنید شما می توانید از این فضای عاطفی حاکم بر رابطه تان استفاده کنید و خواسته هایتان و نگرانی هایتان را به صورت واضح و صریح در یک موقعیت مناسب بیان کنید.
شما و همسرتان برای یک زندگی موفق نیازمند یک سری مهارتهایی هستید از جمله مهارت گفتگو،مهارت نه گفتن که می توانید با راهنمایی یک مشاور و روانشناس این مهارتها را فرا بگیرید و در زندگیتان به کار ببرید تا یک زندگی لذت بخش و آرام بخش داشته باشید.
لطفا کتــــ📚ـاب #حال_خوب با هم بودن را مطالعه کنید
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@hamsardarry 💕💕💕
http://eitaa.com/joinchat/5636108Ce03add5e68
❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️
(قسمت13)
ماشین سرخیابون ایستاد،رو بہ بنیامین گفتم:ممنون خدافظے!
دستم رو گرفت،عادت ڪردہ بودم!
_فردا بیام دنبالت باهم بریم دانشگاہ؟
بے حس دستم رو از دستش ڪشیدم بیرون.
_با،بابا میرم باے!
مثل بچہ ها گفت:دلم تنگ میشہ خب!
حسے بهش نداشتم منتظر فرصت بودم تا باهاش بهم بزنم!
بہ لبخند ڪم رنگے اڪتفا ڪردم و پیادہ شدم!
بوق زد،نفسم رو با حرص دادم بیرون،برگشتم سمتش و براش دست تڪون دادم،با لبخند دستش رو برد بالا و رفت!
آخیشے گفتم،با دستمال ڪاغذے برق لبم رو پاڪ ڪردم و راہ افتادم سمت خونہ،جدے رو بہ روم،رو نگاہ میڪردم و محڪم قدم برمیداشتم!
مریم همونطور ڪہ داشت چادرش رو مرتب میڪرد بہ سمتم مے اومد،نگاهم ڪرد،با لبخند گفت:سلام هانیہ خوبے؟
دستم رو بہ سمتش دراز ڪردم و گفتم:سلام ممنون تو خوبے؟
همونطور ڪہ دستم رو میگرفت گفت:قوربونت.
سرڪوچہ رو نگاہ ڪرد و گفت:امین اومد من برم!
دیگہ برام مهم نبود،دیدن مریم و امین زیاد اذیتم نمے ڪرد،فقط رد زخم حماقتم بودن،ازش خداحافظے ڪردم و وارد خونہ شدم،مادرم داشت حیاط رو میشست آروم سلام ڪردم و وارد پذیرایے شدم!
مادرم پشت سرم اومد داخل
_هانیہ!
برگشتم سمتش.
_بلہ مامان!
نشست روی مبل،بہ مبل ڪناریش اشارہ ڪرد.
_بیا بشین!
بے حرف ڪنارش نشستم.
با غصہ نگاهم ڪرد.
_قرارہ برات خواستگار بیاد!
پام رو انداختم رو پام.
_مامان جان من تازہ هیجدہ سال رو تموم ڪردم،تازہ دارم میرم دانشگاہ رو دستتون موندم؟
با اخم نگاهم ڪرد:نہ خیر!ولے بسہ این حالت!شدے عین یہ تیڪہ یخ،دوسالہ فقط ازت سلام،صبح بہ خیر،شب بہ خیر،خستہ نباشے،خداحافظ میشنویم!هانیہ چرا این ڪار رو با خودت میڪنے؟
بے حوصلہ گفتم:نمیدونم!روانشناس هایے ڪہ میرے پیششون میگن شوڪہ!
با عصبانیت نگاهم ڪرد:بس نیست این شوڪ؟!هانیہ یادت بیارم ڪہ سال سوم همہ درس ها رو بہ زور قبول شدے؟یادت بیارم بہ زور ڪنڪور قبول شدے ڪجا؟!دانشگاہ آزاد قم رشتہ حسابدارے،خانم مهندس!بہ خودت بیا!
از رو مبل بلند شدم.
_چشم بہ خودم میام،بہ در و دیوار ڪہ نمیام!
همونطور ڪہ میرفتم سمت اتاقم گفتم:خواستگار بیاد فقط سنگ رو یخ میشید من از این اتاق تڪون نمیخورم!
_شهریار چرا باید پاے تو بسوزہ؟!
با تعجب برگشتم سمتش!
_مگہ شهریار رو چے ڪار ڪردم؟!
جدے نگاهم ڪرد.
_شهریار عاطفہ رو دوست دارہ بخاطرہ تو....
نذاشتم ادامہ بدہ سریع اما با خونسردے گفتم:میدونم مامان جان اما لطفا ڪسے براے من فداڪارے نڪنہ!نگران نباشید عاطفہ رو ترور نمیڪنم،قرار خواستگارے رو بذار!
در اتاق رو بستم،بدون اینڪہ لباس هام رو عوض ڪنم نشستم روے تختم و بہلا حیاطمون خیرہ شدم،دوسال پیش اولین ڪارے ڪہ ڪردم اتاقم رو با شهریار عوض ڪردم!
http://eitaa.com/joinchat/5636108Ce03add5e68
@hamsardarry 💕💕💕
✨﷽✨
خدایا🙏
در این دوشنبه تابستانی 🌹🍃
دوستانم را یاری کن
دستی به زندگیشان بکش🙏
و لطف بیشمارت روزی بی حساب
آرامش توام با آسایش ، سلامتی و شادی
را از درگاه لطفت تمنا دارم 🌹🙏
#سلام_روزتون_بخیر 🌹🍃🌹
http://eitaa.com/joinchat/5636108Ce03add5e68
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#هردوبدانیم
فردى نمیتوانست با همسر خود کنار بیاید و هر روز با همسرش جرّوبحث داشت. نزد داروسازی قدیمی رفت و از او خواست سمّی بدهد تا بتواند با آن همسر خود را بکشد. داروساز گفت اگر سمّی قوی به تو بدهم که همسرت فوراً کشته شود همه به تو شک میکنند پس سمّ ضعیفی میدهم که هر روز در خوراک او بریزی و کم کم او را از پای درآورى.
و توصیه کرد برای اینکه بعد از مرگش کسی به تو شک نکند در مدتی که به او سمّ میدهی تا میتوانی به همسرت مهربانی کن! این فرد، معجون را گرفت و به توصیههای داروساز عمل کرد.
هفتهها گذشت و مهربانی او کار خود را کرد و اخلاق همسر را تغییر داد تا آنجا که او نزد داروساز رفت و گفت من او را به قدر مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمیخواهد او بمیرد دارویی بده تا سمّ را از بدن او خارج کند! داروساز لبخندی زد و گفت آنچه به تو دادم سمّ نبود!
👈سمّ در ذهن خود تو بود و حالا با مهر و محبّت، آن سمّ از ذهنت بیرون رفته است. مهربانی قویترین معجونیست که به صورت تضمینی، نفرت، کینه و خشم را نابود میکند!
http://eitaa.com/joinchat/5636108Ce03add5e68
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#خانمهابخوانند
👈آقایان ایما و اشاره و کنایه های خانم ها را نمی توانند به خوبی درک کنند
🔻آقایان ممکن است سیگنال هایی مانند لحن حرف زدن یا ایما و اشاره های شما را متوجه نشوند.
‼️به خصوص این که آنها از روی #چهره شما نمی توانند غمگین بودنتان را تشخیص دهند.
👈اگر می خواهید پیام خود را به او برسانید، باید #مستقیما در مورد پیامی که می خواهید بدهید، حرف بزنید.
http://eitaa.com/joinchat/5636108Ce03add5e68
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#ایده_تجربه
✅ ادامه تجربه قبلی 👇
🌺 مطالعه وتفریح وورزش فراموش نشه🤩
🌺 شرایط آقاتونو درک کنین من مهمونیهای شبانه رو بخاطر آقامون حذف کردم چون صبح زود سرکار میرن نمیخوام اذیت بشن و اگه خیلی ضروری باشه زود میریم و برمیگردیم تا عشقم استراحت لازمو بکننو پرانرژی سرکارحاضربشن ❤️😊
🌺 خانمای ناز حتما سعی کنین هنر بیشتر و لطافت زنونتونو حفظ کنین من توی مناسبتها همیشه خودم با آشپزی جورباجور و آماده کردن دسر و شیرینی و کیکای جدید و تزیینش خونوادمو خوشحال میکنم و فقط گاهی کادو میگیرم😋🤗
🌺 نکته ی مهم اینکه توی بیرونه خونه و کنار بچه ها مودب و باشخصیت و گاهی محکم و باثباتم😎 💪
ولی دراتاق خواب یه زن بی حیا و شیطون و بازیگوش و بی پروام 😉🙃
جوری که آقامون همیشه میگه تو فرشته ی بهشتی منی ..😄❤️😍
🌺 همیشه در همه حال هوای شوهرتونو داشته باشین و اونو تو اولویت قرار بدین بارها اتفاق افتاده کاملا حاضرشدم برای مراسم عروسی یا مهمونی دم رفتن حس کردم آقامون دلش شیطونی و سکس میخواد (چون گرم مزاجن) و من با کمال میل با چشمکی یواشکی پذیرفتم😉و با بچه ها رفتم مراسم و به بهونه ی جا گذاشتن وسایل یا به بهونه ی کار واجب برگشتم و... 🙈😅
بعدا دوتایی بعده حموم و شیطونی رفتیم مهمونی یا عروسی و چقدرآقامون شارژ شده چقدرم خاطره ی خوبی شده برای دوتامون 😜🙈😉
🌺 هروقت پول تو جیبی یا مخارج خونه اضافه اومده پسانداز کردم و سر فرصتی که پول لازم باشه براش برگردوندم و چقدر خوشحال شده و بارها دستمو بوسیده ☺️
🌺 ولی با اینحال اگه پریود باشم یا کسالت داشته باشم تا دوسه روز فقط استراحت میکنم و خودمو برا آقام حسابی لوس میکنم اونم همه جوره هوامو داره 😍😉 فقط که نباید ما عشق بدیم باید یکمی هم مهلت بدیم آقامونم تلاش کنن دیگه😁😄😉
بازم از ایده هام براتون میگم ممنونم از همگی❤️😊
✍ بهترین زوج ، زوجی هستن که در هنگام سکس ، برده و کنیز باشند و غیر سکس پادشاه و ملکه باشند .
http://eitaa.com/joinchat/5636108Ce03add5e68
@hamsardarry 💕💕💕
❤🍃❤️
#هردوبدانیم
#تفاوت_های_شخصیتی؛
👱♂مردان آناناســـــ🥝ــــی
👩زنان هلویـــ🍑ــــــی!
👈شباهت رفتار مردان به
آنانــــ🥝ــــاس!
شخصیت خانمها شبیه
هــــ🍑ـــلو است!
🌷 ظاهری نرم و لطیف، اما در عوض، هستهای محـــ💪ــــکم دارند.
👈‼️برعکس آن چه عموم مردم فکر میکنند، معمولا خانمها به لحاظ روانی تاب و تحمل بیشتری دارند.
👈آقایان به لحاظ شخصیتی کمی تا قسمتی شبیه آنانــ🥝ـــاس هستند!
👈 از این نظر که برعکس ظاهر خشن و بی احساسشان
باطنی نــــــ🌷ــــــرم دارند
ادامه دارد...
@hamsardarry 💕💕💕
http://eitaa.com/joinchat/5636108Ce03add5e68
❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️
(قسمت14)
وارد ڪافے شاپ شدم،بنیامین از دور برام دست تڪون داد،هم ڪلاسے دانشگاهم حدود چهارماہ بود باهم در ارتباط بودیم،رفتم سمتش،بلند شد ایستاد.
_سلام خانم خانما!
دستش رو بہ سمتم دراز ڪرد،باهاش دست دادم و نشستم.
_چے میخورے؟
نگاہ سرسرے بہ منو انداختم و گفتم:فعلا هیچے!
_چہ عجب حرف زدے!
بے حوصلہ گفتم:ڪش ندہ باید زود برم!
بدون توجہ بہ من رو بہ گارسون گفت:دوتا قهوہ ترڪ لطفا!
دوبارہ برگشت سمتم،دستم رو گرفت هے دستم رو فشار میداد!
دستم رو از تو دستش ڪشیدم بیرون.
_صد دفعہ نگفتم خوشم نمیاد اینطورے نڪن؟!
_نخوردمت ڪہ!
با عصبانیت گفتم:نہ بیا بخور!
لبخند دندون نمایے زد و گفت:اتفاقا مامان و بابام چند روز خونہ نیستن!
پوزخند زدم و بلند شدم.
_دیگہ بہ من زنگ نزن!
سریع بلند شد!
_هانیہ!خب توام شوخے ڪردم.
ڪیفم رو انداختم روے دوشم.
_برو این شوخے ها رو با عمہ ت ڪن!
با اخم نگاهم ڪرد.
_گفتم شوخے ڪردم دیگہ ڪش ندہ!
همونطور ڪہ میرفتم سمت خروجے گفتم:برو بابا دیگہ دور و بر من نباش!
_حرف آخرتہ دیگہ؟!
_حرف اول و آخر!
با لبخند بدے نگاهم ڪرد
_باشہ ببینم بابا و داداشت چے میگن!
آب دهنم رو قورت دادم ولے حرڪتے از خودم نشون ندادم ڪہ بفهمہ ترسیدم!دوبارہ حرڪت ڪردم سمت خروجے،دو تا از دخترهاے مذهبے ڪلاس داشتن نگاهم میڪردن و حرف میزدن! با خودم گفتم ڪارت بہ حراست نڪشہ! از ڪافے شاپ خارج شدم،حضور ڪسے رو پشت سرم احساسم ڪردم،برگشتم،بنیامین بود.
_شنیدے چے گفتم؟!
بیخیال گفتم:آرہ،ڪر ڪہ نیستم!
دخترهاے ڪلاس از ڪافے شاپ اومدن بیرون یڪے شون گفت:خانم هدایتے مشڪلے پیش اومدہ؟
بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم،با شڪ راہ افتادن سمت دانشگاہ،خواستم برم ڪہ بنیامین بازم رو ڪشید با عصبانیت گفتم:چتہ وحشے؟!برو تا ملتو سرت نریختم!
انگشت اشارہ ش رو بہ نشونہ تهدید سمتم گرفت:ببین من دست بردار نیستم.
نگاہ چندش آورے بهم انداخت و گفت:چیزے ڪہ ازت بهم نرسید!
دیگہ نتونستم طاقت بیارم محڪم بهش سیلے زدم خواست ڪارے ڪنہ ڪہ پشیمون شد!
چندتا از طلبہ هاے دانشگاہ ڪہ بہ معرفے استادها براے واحدهاے دینے مے اومدن،بہ سمتمون اومدن،حتما ڪار دخترها بود!یڪے شون با لحن ملایمے گفت:سلام اتفاقے افتادہ؟
بنیامین با عصبانیت گفت:بہ تو چہ ریشو؟!
با لبخند زل زد بہ بنیامین:چہ دل پرے از ریش من دارے!
سریع گفتم:این آقا مزاحمم شدہ!
پسر بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ گفت:شما بفرمایید ما حلش میڪنیم!
توقع داشتم اخم ڪنہ و با عصبانیت بتوپہ بہ بنیامین بہ من هم بگہ خواهرم چادرت ڪو؟!
با تعجب راہ افتادم سمت دانشگاہ،پشت سرم رو نگاہ ڪردم،داشت با لبخند با بنیامین حرف میزد!
@hamsardarry 💕💕💕
http://eitaa.com/joinchat/5636108Ce03add5e68
✨﷽✨
🌸در این سه شنبه زیبا
🌱برایتان دو آرزو دارم
🌸اول سلامتی و
🌱کانونی گرم از عشق و محبت
🌸دوم آرامش و دل خوش
🌱روزتون پراز خیر و برکت
#سلام_صبحتون_بخیر 🌸
http://eitaa.com/joinchat/5636108Ce03add5e68