✨﷽✨
🌸ســــــلام
🎋به این سه شنبه خوش آمدید
🎋یه روز خوب یه حس خوب
🌸یه تن سالم
🎋یه روح آرام و بزرگ
🌸آرزوی قلبی من براى شما
🌸 #سلام_صبحتـون_سرشـار_از_زیبـایی
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
@kodaknojavan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹رسول اكرم صلى الله عليه و آله:
اِنَّ البَيتَ اِذا كَثُرَ فيهِ تِلاوَةُ القُرآن
ِ كَثُرَ خَيرُهُ
وَ اتَّسَعَ اَهلُهُ
وَ اَضاءَ لاَهلِ السَّماءِ
كَما تُضى ءُ نُجومُ السَّماءِ لاَهلِ الدُّنيا؛
🌻خانه اى كه در آن قرآن فراوان خوانده شود
🌷خير آن بسيار گردد
🌷و به اهل آن وسعت داده شود
🌷 و براى آسمانيان بدرخشد
🌷چنان كه ستارگان آسمان براى زمينيان مى درخشند.
📚كافى(ط-الاسلامیه) ج2، ص610
http://eitaa.com/joinchat/896860162C815a5bd76b
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#خانمهابخوانند
‼️یکی از بزرگترین اشتباهات زنانه در زندگی مشترک
👈ایفای نقش مادرانه در قبال مرد است!
‼️اولین قربانی چنین سوءرفتاری ، عشق خواهد بود ...
⏪برای #شوهرانتان
⏪همســـــــــــ👩❤️👨ـــــــــری کنید
❌ نه مـــــــــ👩👦ــــــــــادری
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#اخلاق_همسرداری
❣مردی صبح از خواب بیدار شد و با همسرش صبحانه خورد و لباسش را پوشید و برای رفتن به کار آماده شد
هنگامی که وارد اتاقش شد تا کلیدهایش را بردارد گرد و غباری زیاد روی میز وصفحه تلویزیون دید.
به آرامی خارج شد وبه همسرش گفت: دلبندم ،کلیدهایم را از روی میز بیاور
زن وارد شد تا کلید ها را بیاورد دید همسرش با انگشتانش وسط غبارهای روی میز نوشته " یادت باشه دوستت دارم "
و خواست از اتاق خارج شود صفحه تلویزیون را دید که میان غبار نوشته شده بود " امشب شام مهمون من "
زن از اتاق خارج شد و کلید را به همسرش داد و به رویش لبخند زد
انگار خبر میداد که نامه اش به او رسیده
این همان همسر عاقلیست که اگر در زندگی مشکلی هم بود، مشکل را از ناراحتی و عصبانیت به خوشحالی و لبخند تبدیل میکند
❌هیچوقت با حالت دستوری با افراد خانواده تان صحبت نکنید
✍ #کپی_فقط_با_ذکرلینک
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#خانمهابخوانند
🤭"ای کاش #زن_زندگیام این #رازها را میدانست!"
5⃣ به خانوادهام احتـــ🙏ـــــرام بگذار.
👈 زمانی که #عصبانی میشوم،
✍سعی کن صبور باشی.
⛔️هرگز تصور نکن از قبل درباره هر حرفی که به تو میزنم فکر کردهام.
‼️ از این رو، مرا سرزنش نکن
❓ چرا حرفی زدهام که تو را عصبانی کرده است.
♨️ نزد خانواده خودم و خانواده خودت و دوستانم از من بد گویی نکن.
👈 بیشتر مسایلی که بین من و تو میگذرد
محـــــــ🤫ـــــــــرمانه است؛
‼️ قرار نیست دیگران از آن مطلع باشند.
✍ #کپی_فقط_با_ذکرلینک
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_22
دستم را از میان انگشتان گرم عثمان بیرون کشیدم و به سرعت به دنبال صوفی دویدم..
و صدای عثمان که میگفت (مراقب باش.. صبر کن خودم برمیگردونمش..)
اما نمیشد.. صوفی مثل من بود.. و این مسلمانِ ترسو ما را درک نمیکرد..
چقدر تند گام برمیداشت (صوفی.. صوفی.. وایستا.. ) دستش را کشیدم..
عصبی فریاد زد (چی میخواین از جون من.. دیگه چیزی ندارم.. نگام کن.. منم و این یه دست لباس..)
دلم به حالش سوخت.. مردن، دفن شدن در خاک نیست، همین که چیزی برای از دست دادن نداشته باشی، یعنی مردی.. صوفی چقدر شبیه من بود.. اسلام و خدایش، او را هم به غارت برد..و بیچاره چهل دزدِ بغداد که جورِ خدای مسلمانان را هم میکشیدند در بدنامی..
(صوفی.. وقتی داشتن خوشبختی رو تقسیم میکردن، خدای این مسلمونا منو سرگرم بازیش کرد..
منم عین تو با یه تلنگر پودر میشم.. میبینی؟! عین هم هستیم.. هر دو زخم خورده از یک چیز.. فقط بمون، خواهش میکنم..)
چقدر یخ داشت چشمانش( تو مگه مثه داداشت یا این مردک عثمان، مسلمون نیستی؟؟)
سر تکان دادم ( نه.. نیستم.. هیچ وقت نبودم.. من طوفانِ بدون خدا رو به آرامشِ با خدا ترجیح میدم..)
خندید، بلند.. ( چقدر مثله دانیال حرف میزنی.. خواهرو برادر خوب بلدین با کلمات، آدمو خام کنید..)
راست میگفت، دانیال خیلی ماهرانه کلمات را به بازی میگرفت، درست مثل زندگی من و صوفی..
پس واقعا او را دیده بود..
با هم برگشتیم به همان کافه ومیز..
عثمان سرش پایین و فکرش مشغول. این را از متوجه نشدنِ حضورم در کنارش فهمیدم.
هر دو روی صندلی های چوبی و قهوه ایمان نشستیم. و عثمان با تعجب سر بلند کرد..
عذرخواهی، از صوفی انتظارِ عجیب و دور از ذهنی بود.. پس بی حرف از جایش بلند شد و فنجان ها را جمع کرد (براتون قهوه میارم..)
نگاهش کردم. صورت جذابی داشت این مسلمانِ ترسو. چرا تا به حال متوجه نشده بودم؟ ذهنِ درگیرش را از چشمانش خواندم و او رفت.
صوفی صدایش را جمع کرد و به سمتم خم شد ( دوستت داره؟؟). و من ماندم حیران که درباره چه کسی حرف میزند..
( عثمانو میگم.. نگو نفهمیدی، چون باور نمیکنم..)
نگاهش کردم( خب من دوستشم..) اما من هیچ وقت دوستانم را دوست نداشتم.
صاف نشست و ابرویی بالا انداخت (هه.. به دانیال نمیخورد که خواهری به ساده گی تو داشته باشه.. فکر میکنی واسه چی منو از اونور دنیا کشونده اینجا.. فقط چون دوستشی؟؟)
او چه میگفت؟؟
ادامه دارد…
‼️ #کپی_فقط_با_ذکرلینک
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
خدایا 🙏
در این واپسین روزهای ماه مبارک رمضان 🌙
توانم ده تا دوست بدارم بی چشمداشت✨
و بفهمم دیگران را حتی اگر نفهمند مرا✨
هر کجا نفرتی هست، عشــــــق باشم💞
هر کجا زخمی هست، مــــرهم باشم😇
هر کجا تردیدی هست، ایمان باشم🙏
هر کجا ناامیدی هست، امیــد باشم🌹
#سلام_صبحتون_بخیر🌸🍃🌸
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
@kodaknojavan
#روایت_تربیتی
💠 امام على عليه السلام:
♥️بالإحْسانِ تُمْلَكُ القُلوبُ؛
❣با نيكى كردن، دلها تصرّف مىشود.
📚 غررالحكم حدیث ۴۳۳۹
http://eitaa.com/joinchat/897908738C30a1928237
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#سیاستهای_همسرداری
✍چیزی که یک #مرد میخواهد
یک "همـــــــــ👩❤️👨ـــــــــــدم" است.
✍و چیزی که یک #زن میخواهد
"امنیـــــــــ💪ــــــــــت بی پایان" است.
✍ #کپی_فقط_با_ذکرلینک
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#خانمهابخوانند
🤭"ای کاش #زن_زندگیام این #رازها را میدانست!"
6⃣ مرا در #تصمیم_گیریهایت دخالت بده.
✍وقتی #نظـــــــــــــــــــرم را میپــــــــــــــــــــرسی
#احســــــــــــــــــــــــــاس
#ارزنــــــــــــــــــــــــدگی میکنم.💪
👌سعی کن هر وقت به #وجـــــــــــــــــــــــــــودت_نیازداشتم
😍در دستــــــــــــــرس باشی...😍
✍خواستهها و روحیاتم را
💝 #درکـــــــــــــــــــــــــ_کن
💝 #درکـــــــــــــــــــــــــ_کن
💝 #درکـــــــــــــــــــــــــ_کن
✍ #کپی_فقط_با_ذکرلینک
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#ایده_تجربه
سلام خانوما..میخاستم تجربموبگم .من چندماهه عقدکردم وهنوزعروسی نکردم ..پدرمن آدم بشدت مهربون مودب وسالمیه ومنو که تک دخترشم خیلییی دوس داره ولی ب واسطه شغلش وخانواده پدریش ادم خشکیه وابراز احساس بلدنیس...چون من تک دختروبشدت بابایی بودم از بچگی خیلی این موضوع اذیتم میکرد..توزندگیم هم اثرگذاشت😥😥😥دوران عقدم هم خیلییی بهونه میگرفتم ازهمسرم البته خب اونم تازه ازدواج کرده بوداهل دوس دخترم نبود ونمیدونست اوایل باید چکارکنه.. وقتی بقیه روهم میدیدم ک توجمع همو باعشق صدامیکنن راااحت ابرازمیکنن بیشتر روم تاثیرمیزاشت گاهی منطفی میگفتم بهش ولی خیلییی اوقاتم بادعواو قهر که تو هیچی بلدنیستی انگارنه انگاردوران عقدمونه تازه ازدواج کردیم توجه نداری😳اونم واسه اینکه کم نیاره میگف اینالوس بازیه من همشسرکارم خستم مراعات منو نمیکنی وازین حرفا😔😔شوهرم خیلی پسرکاری ..سالم.. زحمت کشو بسیییاربارزشه برام خیلی سخت باهم ازدواج كردیم اینو میدونستم ..ولی زوددد عصبی میشدم حرف بی ربط میزدم وشوهرمم بعد مدتی دیگه اونم جوابمو مث خودم میداد..واین اواخراونم عصبی وتندخو شده بود.حس میکرد خوردشده شرایط خیلی بد میشد😓نمیتونستم بهش بگم ک این یه ترس تو وجودمه ک ازبچگی عقده بودبرام وچون خیلیی دوسش داشتم همش ناراحت میشدم😔😔دلم میخاست شوهرم توزندگیم باجون ودل عاشقم باشه...حتی یه جاخریدیامهمونی میرفتیم میدونستم قراره الان دوباره بایدبیایم خونه دعواکنیم واقعا خوش نمیگذشت بهمون..اماکانالتونو دیدم یه چیزخوب یادگرفتم ک هرچیزی میخای تو شوهرت ایجاد کنی خودت انجامش بده😊😊من خیلی وقته دیگه عصبی نمیشم💪 به شوهرم قول دادم دیگههیچ وقت حرف بد ندم اصلا تحت هیچ شرایطی 💪اگه بحثی شدمنطقی واروم حرف میزنم اگه قانع نشد سکوت میکنم تابعدا باهاش صحبت کنم😍😊خداروشکررر خیلییی بهترشده اوضاع اارامش داره برمیگرده❤اگه رفتاری ازش توقع دارم شبش وقتی تنهاییم خیلیمودبانه صداش میکنم وبهش میگم اگه اینکاروکنی من خیلی خوشحال میشم ..اونم وقتی میبینه بهش احترام میزارم کلیحس غرورمیکنه و گوشمیده❤خانوووماا🙋عصبانیت ممنوع🙋غر زدن ممنوع🙋بی احترامی ممنوع🙋.بازتابش به خودتون وشخصیت خودتونه
محبببتتت معجزسسسس..مردا مثل بچه ان همش دنبال اغوش اروم وبامحبت خانومشونن یادتون نره😏😘😘
💑ممنون ازکانال تون
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
🌺 عید سعید فطر مبارک😍
عیدتون مبارک ...
طاعات و عبادات قبول
🍃🌱💐❤️
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
@kodaknojavan
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_23
با انگشتانم روی میز ضرب گرفتم، نرم و آرام (اشتباه میکنی.. اگرم درست باشه اصلا برام مهم نیست. گفتی یه شب عروسیه دوتا از افراد داعش با هم.. خب منتظرم بقیه اشو بشنوم..)
دست به سینه به صندلیش تکیه داد. چند ثانیه ای نگاهم کردم.( میدونی چقدر التماسم کرد تا حاضر شدم از ترکیه بیام اینجا؟؟)
چقدر تماشای باران از پشت شیشه، حسِ ملسی داشت.
(خوب کاری میکنی.. هیچ وقت واسه علاقه یِ یه مسلمون ارزش قائل نشو.. عشقشون مثه کرم خاکی، زمین گیرت میکنه. اونا عروس شونو با دوستاشون شریک میشن.. عین دانیال که وجودمو با همرزماش تقسیم کرد..)
باز دانیال.. حریصانه نگاهش کردم (منتظرم تا بقیه ماجرا رو بشنوم..)
عثمان رسید، با یک سینی قهوه.. فنجانهای قهوه ایی رنگ را روی میز چید.. من، صوفی و خودش..
کاش حرفهای صوفی در مورد عثمان راست نباشد.. روی صندلی سوم نشست.. نگاه پر لبخندش را بی جواب رد کردم.
صوفی نفسش عمیق بود (با یه گروه از دخترها به یه منطقه ی جدید تو سوریه رفتیم.. تازه تصرفش کرده بودن.. به همین خاطر قرار شد مراسم عروسی دو تا از سربازا رو همونجا برگزار کنن..
میدونستم شب خوبی نداریم. چون اکثرا مست بودن و باید چند برابر شبهای قبل سرویس میدادیم.
مراسم شروع شد.. رقص و پایکوبی و انواع غذاها.. عروس و داماد رو یه مبل دونفره، درست رو خرابه های یه خونه نشستن. عاقد خطبه رو خوند. اما عروس برای گفتنِ بله، یه شرط داشت و اون بریدن سر یه شیعه بود. خیلی ترسیدم. این زن، عروسِ مرگ بود.
یه جوون ۲۱-۲۲ ساله رو آوردن. جلوی پای عروس به زانو درآوردنش و خواستن که به علی (ع) توهین کنه. اما خیلی کله شق و مغرور بود با صدای بلند داد زد (لبیک یا علی). خونِ همه به جوش اومد. اما من فقط لرزیدم. داماد بلند شد و چاقو رو گذاشت رو گردنش و مثه حیوون سرشو برید.
همه کف زدن، کِل کشیدن و عروس با وقاحت پا روی خونش گذاشت و بله رو گفت. نمیتونی حالمو درک کنی.. حسِ بدیه وقتی تو اوجِ وحشت، کسی رو نداشته باشی تا بغلت کنه..) و زیر لب نجوا کرد ( دانیالِ عوضی.. لعنتی..)
سرش را به سمت عثمان چرخاند، عصبی و هیستیریک ( وقتی داشتن سرِ اون پسر رو میبرین، خدات کجا بود؟ تو تیم داعش کف میزد و کِل میکشید؟؟ یا اینجا روبه روت نشسته بود و چایی میخورد؟؟؟..)
صدای ساییده شدنِ دندانهای عثمان را رو هم دیگر می شنیدم. از زیر میز دست مشت شده روی زانویش را فشردم. داغ بود..
نگاهم کرد. پلکهایش را بست.. صوفی باید می ماند.. و عثمان این را میدانست، پس ترسو وار ساکت ماند..
پیروزیِ پر شکست صوفی، گردنش را سمت من چرخاند ( شب وحشتناکی بود.. جهنم واقعی رو تجربه کردیم، من و بقیه دخترا.. بین مشتریهای اون شبم، یکیشون آشناترین نامرد زندگیم بود.. برادر تو.. دانیال...
ادامه دارد ....
‼️ #کپی_فقط_با_ذکرلینک
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
صبح آخر هفته تون بخیرو☀️
به زیبایی گلها🌸🍃
قلب تون به زلالی آب✨
و کارهای روزمره تون❤️
روان و جاری چون جویبار✨
#صبحتون_سرشاراز_شادی☺️
مثل گل شاداب باشید🍃
http://eitaa.com/joinchat/897908738C30a1928237
@kodaknojavan
🌺 کارت پستال ویژه عید سعید فطر تقدیم به شما:👇
https://digipostal.ir/c44c5ay
#عیدتون_مبارک🎉🎊
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#پذیرش_مسئولیت
"در زنـدگی مشتـرک #مسئولیتها را تقسیـم کنید"
🍃 اگر از همان ابتدای زندگی مشترک مسئولیتها و وظایفتان را تعیین و تقسیم نکنید، تا پایان عمر باید با آشفتگی، انتظارات برآورده نشده و تنش زندگی کنید.
👈 خیلی مهم است که از همان ابتدای زندگی مشترک، مشخص کنید که هر کدام از شما چه وظایفی در زندگی دارند، چطور باید به یکدیگر کمک کنند، درآمدهای خانم و آقا چطور در زندگی صرف یا پسانداز شود، مسئولیت رسیدگی به امور خانه چطور تقسیم شود و....
👈 تکلیفتان را با اینها مشخص کنید تا بعدها، احساس نکنید که یکی از شما بیش از حد مسئولیت به دوش گرفته و دیگری بیش از حد سرویس گیرنده است!
✅ این تقسیم #مسئولیت ، نه تنها در مقام
#حرف که در #عمل هم باید رعایت شود.
@hamsardarry 💕💕💕
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
❤️🍃❤️
#خانمهابخوانند
🤭"ای کاش #زن_زندگیام این #رازها را میدانست!"
7⃣ما مردها فقط خواهان رابطه جنسی نیستیم
❤️ بلکه خواهان #عشـــــــــــــق هستیم
👈 و تنها راهی که می توانیم #عشقمان را ابراز کنیم
❣ رابطه جنسی ❣است.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#ایده_زیبایی
❤️بعد از استحمام اسانس گل رز را
با بهار نارنجی که دم کرده اید
و صاف کرده اید مخلوط کنید,
وبعنوان لوسیون استفاده کنید.
❤️معطر شدن #بدن
❤️بالابردن #میل_جنسی
@hamsardarry 💕💕💕
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
❤️🍃❤️
#معجزه_همرنگی
💑شاید به نظرتون عجیب باشه که همسرتون
به دلیل اینکه اون رو توی علائق شخصیاش همراهی نمیکنید
از شما دلسرد و مایوس بشه.
اما حقیقت همینه.
او به همین سادگی راهش رو از شما جدا میکنه.
💑او فوتبال دوست داره؟
عاشق بازیهای رایانهایه؟
دوست داره هرشب فیلم ببینه؟
همراهی همسرتون برای شما کار سادهایه
🌹اما برای همسرتون بسیار با معنا و ارزشمنده.
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🍃❤️
#کلیپ
⁉️توجه به آراستگى ظاهر
چقدر در زندگى #زناشويى اهميت دارد ؟
#استاددهنوی
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
#فنجانی_چای_باخدا ✨🍮🍮
#قسمت_24
ماتِ لبهایش بودم. انگار ناگهان دنیا خاموش شد..
(چیه؟؟ چرا خشکت زده؟؟ تو فقط داری میشنوی.. اونم از مردی به اسم برادر؛ اما من تجربه کردم، از وجودی به نامِ شوهر.. یه زن هیچوقت نمیتونه برادر، پدر یا هر فرد دیگه ای رو مثه شوهرش دوست داشته باشه.. منظورم مقدار علاقه یا کم و زیادیش نیست. نوعِ احساس فرق داره.. رنگ و شکلش، طعمش.. تفاوتش از زمینه تا آسمون.. بذار اینجوری بهت بگم. اگه یه سارق بهت حمله کنه و اموالتو بدزده، واسه مجازات و محاکمه، سراغِ مردِ نانوا نمیری. مسلما یه راست میری پیشه پلیس، چون همه جوره بهش اعتماد داری و میدونی که فقط اون میتونه، واسه برگردوندن اموالت ومجازات دزدا، هر کاری از دستش بربیاد انجام میده.. حالا فکر کن بری سراغ پلیس و اون به جای کمک، تو رو دو دستی بسپاره دستِ همون سارقین و ته مونده ی دارایی تو هم به زور ازت بگیره.. اونوقت چه حالی داری؟؟ دوست دارم بشنوم..)
و من بی جواب؛ فقط نگاهش کردم..
(حق داری.. جوابی واسه گفتن وجود نداره.. چون اصلا نمیتونی تصورشم بکنی.. حالم تو اون روزها و شبها که فهمیدم چه بلایی داره سرم میاد و تموم بدبختی هام هدیه ی بزرگترین معتمدِ زندگیم یعنی شوهرمه، همین بود..
دانیال خیلی راحت از من گذشت و وجودمو با هم کیشهاش شریک شد..
اون هم منی که از تمام خوونوادم واسه داشتنش گذشتم.. بگذریم.. اون شب مثه بقیه ی اون همکیشای نجسش اومدم سراغم، مست و گیج.. اولش تو شوک بودم. گفتم لابد ازم خجالت میکشه یا حداقل یه معذرت خواهی کوچولو.. اما نه.. اولش که اصلا نشناخت، بعد از چند دقیقه که خوب نگام کرد یهو انگار چیزی یادش اومد.. اونوقت به یه صدای کش دار گفت که تا آخر عمرت مدیون منی، بهشت رو برات خریدم..)
خندید.. با صدای بلند. چقدر خنده هایش ترسناک بود.
دستمانم آرام و قرار نداشت. نمیتوانستم کنترلشان کنم.. ای کاش تمام این قصه ها، دروغی مضحک باشد.. عثمان فنجان قهوه ام را میان دو دستم مخفی کرد (بخورش.. گرمت میکنه..) مگر قهوه ام داغ بود؟؟ اصلا مگر دمایی جز سرما وجود داشت؟؟ سالهاست که دیگر نمیدانم گرما چه طعمی دارد..
صوفی تکیه داده به صندلی، در سکوت آنالیزمان میکرد (چقدر ساده ای تو دختر.. )
حرفش را خواندم، نباید ادامه میداد ( بقیه اش.. آنقدر منتظرم نذار.. چه اتفاقی افتاد؟؟ )
به سمتم خم شد، دستانش را در هم گره کرد و روی میز گذاشت، چشمانش، آهنگ عجیبی داشت ( کُشتمش.. فرستادمش بهشت…)
فنجانِ قهوه از دستم رها شد.. دنیا ایستاد.. ای کاش میشد، کیوسکی بود و تلفنی سکه ای، تا یک سکه از عمرم خرج میکردم و چند دقیقه با دنیا اختلاط.. آنوقت شاید میشد راضی شود به قرض دادنِ سازش.. تا برای دو روز هم که شده به میل خودم کوکش کنم..
دانیال .. دانیال.. دانیال..
ادامه دارد
‼️ #کپی_فقط_با_ذکرلینک
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
✨﷽✨
🌸ســـــــلام دوستان عزیز
🌾جمعه بـهاری تـون
🌸بـا طراوت
🌾و چون صدای بـاران
🌸گوش نـواز
🌾دلتـون خـالی ازغـصه
🌸زندگيتون شیرین تر از عسل
🌾دنیاتون غرق درشادی و آرامش
🌸روزتان به زیبـایی دلهای مهربونتون
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
@kodaknojavan