فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨بِسْمِاللّٰهِالرَّحْمٰنِالرَّحیٖم✨
💜 💜 💜 1403/9/25
🌱 💜 🌱 💜 🌱
🌱 🌱
💜یک صبح زیبا
دلی پر از عشق و امید
💜سلامتی و برکت
دعای امروز من برای شما
💜یکشنبه تون بی نظیر ☕️
سلام صبحتون بخیر و سلامتی
http://eitaa.com/joinchat/898629634C9ee73304e1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 سلام بر امالبنین (سلام الله علیها)
http://eitaa.com/joinchat/895811586C49e74b8074
❤️🍃❤️
🆘هشت سنت غلط ازدواج از نگاه رهبر انقلاب
۲ . جهیزیه سنگین(الف)
من گمان میکنم اینکه در جهیزیهی حضرت زهرا (علیهاالسلام) این قدر سادگی رعایت شد...
این حد را حفظ کردند.
این یک جنبهی نمادین داشت.
برای اینکه بین مردم مبنا و پایهای باشد
برای عمل به آن
تا دچار این مشکلاتی که بر اثر زیادهرویها پیش میآید، نشوند.
خطبهی عقد ۱۳۷۷/۴/۱۸
@hamsardarry💕💕💕
❤️🍃❤️
⭕️گفتگوهای ممنوعه
بین همسران
قسمت چهارم
✍ گفتگو درباره دیگران
در ضمن همسران میتوانند
کلمه یا علامتی را میان خودشان به عنوان رمز قرار دهند
👈تا هرگاه یکی از آنها به طور اتفاقی
یا ناخواسته
گفتگو درباره دیگران را آغاز کرد
👌 دیگری رمز را بگوید
و مانع ادامه این گفتگو شود.
@hamsardarry💕💕💕
❤️🍃❤️
🟢 حرفهایخودمونی با همسران «۴»
⇠ واسه یک بانو
اینا اصلا کار سختی نیست. ☝️
♻️خدای مهربون همه اینها رو تو درون همه زنهای عالم گذاشته
⇠ این خود خانومه که
باید استعداد نهفته اش رو بیدار کنه.✌️👏
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#چالشها
📝 داستان کادوی ازدواج استاد فاطمی نیا
💠 زمانی كه ازدواج كردم كادوی ازدواجم تابلويی بود كه پدر با دست خود نوشته بودند به عربی با اين مضمون كه:
بپرهيز از ظلم به كسی كه ياوری جز خدا ندارد.
اين جملهای است كه اباعبدالله(ع) در لحظه آخر زندگی بر لب آوردند.
یکی از علما وقتی اين تابلو را ديدند، گفتند اين را حاج آقا به خاطر همسرشان نوشتهاند كه
هميشه در ذهنشان باشد
چون يك زن در منزل شوهر همه داشتهاش را میآورد
و بايد بدانيم جز خدا پناهي ندارد
و نبايد به اين زن بگوييم بالای چشمت ابروست
و اگرنه مستقيم وارد جنگ با خدا شدهايم.
خداوند در هيچ چيزی شتاب نمیكند مگر ياری به مظلومان.
@hamsardarry💕💕💕
❤️🍃❤️
#حریری_به_عطر_یاس_پارت_201
علیرضا کلافه زیر چشمی نگاهی به حسین آقا کرد ... حسین رو به او کرد و نالید :
- باورم نمیشه !
هنوز از اصل ماجرا خبری نداشت
و حتی دلیل سیلی حسین آقا را هم نمی فهمید
به همین دلیل آرام گفت:
- نمی دونم از چی دارید حرف می زنید؟
زری خشمگین به طرفش برگشت و غرید:
@hamsardarry 💕💕💕
👇👇
-د همین دیگه ...می گم خری و نمی فهمی واسه همین روزاته ...
مثل کبک سر تو کردی تو برف ...
چه قدر گفتم این دختر لایق تو نیست ..
چرا این کار رو کردی که حالا زبون منم جلوی اینا کوتاه باشه ...
چشم های علیرضا گرد شد و گفت:
-چی کار کردم مگه؟
زری کولی وار اندامش را تکانی داد و گفت:
- خدایا خودت کمکم کن ...
***
(پست سی و هفت)
لبه ی پنجره ی اتاقش نشسته بود و به سیاهی آسمان چشم دوخته بود ..
آسمان آن شب هم مثل آسمان دلش
نه ماه داشت و نه ستاره ای! ...
تاریک بود و ظلمات ....
سر خورده و غمگین سرش را به شیشه چسباند و انگشت اشاره اش را روی آن لغزاند..
نام حریر با خط خوشش روی شیشه نقش بست ...
چرا نمی توانست این دختر را با تمام اشتباهاتش فراموش کند؟ ..
امروز دقایقی دلش آن چنان رنگ نفرت گرفته بود که
فکر نمی کرد هیچ وقت حریر را ببخشد
اما هر لحظه که می گذشت، هر لحظه که از آن لحظات تلخ و اسفبار دور می گشت
@hamsardarry💕💕💕