eitaa logo
منبر سوزان
297 دنبال‌کننده
266 عکس
55 ویدیو
1 فایل
در تمام حیات خود مبتلا به پسرخالگی؛ اونجا که می‌گفت خب چیه عیده دیگه. ‌ صوبتی اگر بود، اگر هست، اگر خواهد بود : https://daigo.ir/secret/21083926538
مشاهده در ایتا
دانلود
سر جلسه‌ٔ امتحان زبان یجوری مغزم ارور داده بود که برای پاراگراف نویسی نوشتم از کتاب‌های حافظ می‌توان به بوستان و گلستان نیز اشاره کرد(:
می‌دونی وقتی می‌خوان به یه شهری بگن حرفات بی‌نمکه می‌گن چی؟ می‌گن نطنز.
سلام به امام رضایی که با سرود بابا رضاش من دهن خودمو مورد عنایت قرار دادم. تولدت مبارک بابا رضا☁️💙
آخرین باری که مشهد بودیم توی زیارت اول علی رغم نشاط و شوقی که به دیدار امام رضا داشتم خیلی ناراحت بودم. و غصه بود که کیلو کیلو تناول می‌شد. چه می‌دونم. احساس هربار عهد بستن برای خوب بودن و باز خراب کردن. احساس بچه بد بودن برای امام رضا. احساس گناهکار و شقی‌ترین از آحاد بشر و قص علی هذا. توی همین حالتی که گوشه ورودی درب سمت راست صحن انقلاب خلوت کرده بودم با امام رضا، به لطف امام رضا و گناه‌های خودم فکر می‌کردم که هردو خیلی زیاد بودن و شرمندم می‌کردن؛ می‌گفتم تو همیشه به درد من خوردی امام رضا. ولی من هیچوقت به دردت نخوردم. برات درد هم بودم. توی همین حال و هوایی که اشک امان نمی‌داد و می‌گفتم به‌درد نخورم، یه خانومی که ایرانی به نظر نمی‌رسید اومد نزدیکم و گفت کَن یو، تِیک فُتو آف می؟ اما من چون هنوز تو حال زیارتنامه خوندن و حالا معنوی و متون عربی بودم، عربی جوابشو دادم و با این حرکت پر همه‌ی کبوترهای امام رضا ریخت. و هم خودم هم امام رضا هم خانومه فهمیدن واقعا آدم به درد نخوری هستم.
اونی که می‌خوابه.
باورش سخته که نه تنها آدم و حوا، بلکه همه ما اون مسیر بهشت به زمین رو طی کردیم. با این میزان گشنگی مفرط و سلیطگی احساس می‌کنم من اون سیبو خوردم پوستشو انداختم جلو خونه آقای آدم که شر بیوفته گردن اونا.
1.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اوحدی من به جات بودم تلفنو بوس می‌کردم (:
بابام ازم پرسید رقص سماع چیه؟ و من جوری توضیح دادم که کاش توضیح نمی‌دادم.
چقد گروه فامیلی‌تون خوبه. آخرین باری که من گروه فامیلی‌مون بودم پسرخاله‌ی ١١ساله‌ام ادمین بود و داییم که ادمین قبلی بود رو از تخت ادمینی به زمین رسونده بود. یکی از خاله‌هام داشت به پسرخاله‌م می‌گفت باید احترام دایی‌ت که بزرگتره رو نگه داری و اون ادمین باشه. پسرخاله‌م هم گفت نه من ادمینم و هیشکی هق نداره ترک کنه. آخرشم پیام داد: ترک گروه برای همه ممنوع❌❌❌❌. بعدشم قابلیت ارسال پیام رو از همه اعضا گرفت. اونجا که نوشتم هق به این خاطره که پسرخاله‌م نوشته بود هق.
یه روز همه‌ی تلاشمو می‌کنم و کلی تحقیق می‌کنم تا بدونم چرا وقتی با کمترین صدای ممکن مامانمو صدا می‌کنم هراسان از خواب بیدار می‌شه.
دوستان ویفر نخورید. اگه می‌خورید توی تخت نخورید. من از وقتی توی تختم ویفر خوردم قلمروی تخت به دست لشکریان مورچه‌ افتاده.
از این دخترایی که میگن آجی فاصله بگیرین بچه‌ها، قرار نیست با اینا بهتون خوش بگذره.