ولی من غالب اوقاتی که یک مسیر طولانی رو کمربند نبستم به خاطر این بوده که اول مسیر یادم نبوده بعد که از شهر بیرون اومدیم یادم اومده و گفتم تا الان که چیزی نشد باقیشم حالشو ندارم، مسیر زیادی هم نمونده.
(مسیر باقیمانده حداقل ٨٠km)
اون نمازی که بلافاصله بعدش قراره درس بخونم به لحاظ مدت زمان با عبادات علما و عرفا در رقابته، به لحاظ کیفیت با شیرهای مثلثی آبکی که مدرسه میداد.
هدایت شده از ناشناسواینحرفا
📪 پیام جدید
چرا پاک میکنی. چرا چرا چرا واقعا. بذار بیایم تو طول روز بخونیم بازم بخندیم و لذت ببریم. چنلای بزرگ تلگرامم پاک نمیکنن ناشناس هارو ب خدا. همین الان دوباره داشتم میخوندمشون و میخندیدم. چه اشکالی داره بمونن مگه . پاک نکن دیگهههه
#دایگو
مامان بزرگم صبح زنگ زده که دیشب خوابتو دیدم. میگم چی دیدی حالا؟
میگه اومده بودی پیشم خیلی هم گشنهت بود منم داشتم نگاه میکردم ببینم تخممرغ دارم برات بپزم یا نه.
یعنی نه تنها مامانبزرگا توی عالم مثالشون هم فکر خورد و خوراک نوههاشونن بلکه من هم اونجا گشنه بودم.
وقتی داشتی فکر میکردی چی برام بپزی با خودت نگفتی این همه راه پا شده اومده خواب من حالا زشت نيست براش تخم مرغ بپزم؟