eitaa logo
🌷هر روز با شهداء🌷
1.4هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
25 فایل
امام خامنه‌ای حفظه الله : گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. ۱۳۷۶/۰۲/۱۷ اللهم ارزقنا شهادة في سبيلك #شما_به_دعوت_شهداء_اینجایید_خوش_آمدید آدرس مدیر کانال برای انتقادات وپیشنهادات @s_m_najaf کپی با ذکر صلوات آزاد ♧
مشاهده در ایتا
دانلود
8.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا حالا این جملات را از آیت‌الله فاطمی‌نیا رضوان الله تعالی علیه شنیده بودین؟ 🌸چه توصیفات جالبی در مورد رهبری دارند 😍 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 می نوشیدند و در مورد مقاومت صحبت میکردند آنها میگفتند قدرتها نتوانستند در مقابل ارتش اسرائیل بایستند، پس چگونه گروه هایی از چریکها میتوانند با سلاحهای خود در مقابل آن بایستند؟ این حوادث همواره نشان دهنده عدم اعتقاد آن اقشار مردم به امکان سنجی مقاومت و امکان دستیابی به هر گونه منفعت عملی از آن بود که ممکن است ضررش بیشتر از فایده باشد و این مصلحت گرایی بزرگترین هدف آنها برای بالا بردن و ارتقای استاندارد ،زندگی سود اقتصادی و توسعه ثروت و قابلیتهای محدود آنها بود شوهر خاله ام جرأت نداشت علناً در نظراتشان مخالفت کند اما به حرف آنها گوش میداد و سعی میکرد کاملاً عینی و منطقی با آنها بحث کند و در نهایت مردم پس از یک یا چند ساعت نشستن متفرق می.شدند ساعتها چای می نوشیدند و یکی از اهالی جلسه را با گفتن : ما برای این چه داریم؟ مسئله خلق را باید به خالق بسپاریم و خداوند به آن لهجه ای که مردمان را متمایز میکند خوب پاسخ میدهد. مردم الخلیل را با لهجه خاص که حروف بیشتری را نسبت به دیگران در طول گفتگو بیشتر گسترش می دهند را بهتر میشود شناخت در این جلسات و محافل و روابط شوهر خاله ام با ابوعلی آشنا شد که به نظر می رسید بیشتر به ضرورت انجام کاری در مورد مقاومت معتقد بود و اگر مقاومت در سطح آزادی وطن و شکست دادن اثرگذار نبود هم، بدون شک با کمترین تعدیل وظیفه ملی اش را انجام می داد. ابوعلی در سفرهای شوهر خاله ام به الخلیل یا زمانی که ابوعلی به دیدار شوهر خاله ام میآمد اغلب در خیابان های الخلیل قدم می زدند و در مورد شغل لزوم مقاومت در برابر آن و ضرورت آن صحبت میکردند نپذیرفتن عمل انجام شده، یا مشغول شدن فقط به پول درآوردن توسعه ثروت و ساختن خانه چون عقایدشان شبیه هم بود دوستیشان خیلی قوی تر شد، روزی ابوعلی شوهر خاله ام صریحاً :گفت من بدون انجام حداقل وظیفه اینطور بیکار نمی مانم، شوهر خاله ام از او پرسید چه می توانی انجام دهی؟ آیا به دنبال یک اسلحه میگردی و با آن به یک گشت اشغالی حمله میکنی سپس فرار میکنی تا با افراد تحت تعقیب مانند ابو شرار و سایر چریکهای مجاهد زندگی کنی؟ او پاسخ داد نه من میخواهم مقاومت را سازماندهی کنیم تا آن را به یک پدیده تبدیل کنیم به جنبشی به سمت سازمانی شدن، بنابراین شوهر خاله ام از او پرسید: چگونه؟ او پاسخ داد من به اردن سفر میکنم و ایده خود را در آنجا به فتح ارائه میکنم و میدانید که فتح بعد از الکرامه جایگاه خود را پیدا کرده است و آنها باید از ایده من خوشحال شوند و در این امر به من کمک کنند. شوهر خاله ام این ایده را ستود و تاکید کرد که ابوعلی باید نهایت احتیاط را انجام دهد و به او اطمینان داد که می تواند او را در تمام مراحلش شریک کامل .بداند آنها توافق کردند که ابو علی به تنهایی سفر کند و یک پوشش تجاری در سفر برای او ترتیب دهد تا توجه او را جلب نکند اردن در این دوره پس از پیروزی عزت تماماً در دست مقاومت بود و اردوگاه های آوارگان مملو از جشنهای پیروزی بود همه شروع کردند به تشویق جان چریکها و خواندن و دعا برای فلسطین نهضت آزادی ملی نامی که پشت آن پیروزی بود. برای شخصی مانند ابو علی دشوار نبود که فوراً فرماندهی عملیات چریکی را در آنجا شناسایی کند و با آنها برای سازماندهی هسته های نظامی فتح در تمام مناطق کرانه باختری موافقت کند و برای تکمیل آن پول و سلاح در اختیار او قرار گیرد. تا برای شروع مقاومت مسلحانه این سلولها را ایجاد کرده و آموزش و مسلح کردن آنها را آغاز .کند. او پس از دیدار با برخی از بستگان به اطراف اردن سفر کرد تا معاملات تجاری انجام دهد تا بتواند ماموریت رسمی خود را پوشش دهد. او آنها را در صفوف جنبش فتح سازماندهی میکند و از هر یک از آنها میخواهد که با او دو یا سه نفر از دوستان مورد اعتماد خود را که آماده عملیات مسلحانه علیه اشغالگران هستند در هر شهری از شمال کرانه باختری تا الخلیل سازماندهی کنند. حتی در برخی از روستاها و شهرها هرگاه کسی را که می شناسد و مورد اعتمادش میبیند موضوع را به او ارائه می دهد و مورد قبول و تایید قرار میگیرد از او میخواست تا یک سلول تشکیل دهد او موافقت میکند که به زودی با او تماس میگیرد. 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 فصل ششم خاله ام فتحیه در روستای صوریف در منطقه الخلیل زندگی میکرد این روستا مانند تمام روستاهای کشور در سال 1967 تحت اشغال قرار گرفت این روستا به عنوان مجازات نقش خود در مقاومت در مقابل اشغال پیش از این سهم خود را از تبعید و تخريب متحمل شد و در نبردهای قبل از 1948 همچنان روستاهای مرزی به خط سبز بین سرزمین های اشغال تقسیم شدند. از سال 1948 زمینهایی که تا زمان اشغال آنها در سال 1967 تحت حاکمیت اردن باقی مانده بودند. اندکی پس از اشغال، گشت های اشغالگر به روستا نزدیک شده و وارد آن شدند تا مانند اکثر روستاهای فلسطینی در سراسر کرانه باختری در آن تردد کنند. مردم آنجا در خانه های سنگی کوچک و فقیرانه و زیبا در میان درختان زیتون و انجیر و انگور و بادام زندگی میکنند و به پرورش دام و طیور میپردازند و امرار معاش میکنند و خداوند را به خاطر نعمتهای بیشمارش شکر می کنند. مردان روستا به جوانمردی و مردانگی شهرت دارند و لباس روستایی سنتی فلسطینی میپوشند یکی از آنها را میبینید که با عصای خود در حال چرانیدن گوسفندانش در قله کوها هستند و زنان آنجا متواضع رفتار اند و لباس، پوشش سر خود را به رخ میکشند. خاله ام بعد از نقل مکان از غزه به صوريف تفاوت چندانی احساس نکرد فقط تفاوت در فضای روستایی و کشاورزی بود. گویش محلی کمی متفاوت است اما تفاوت فاحشی ندارد و او به سرعت به زندگی در آنجا عادت کرد. شوهرش عبدالفتاح، تحصیلات دور ثانویه خود را در مدرسه طارق بن زیاد در شهر الخلیل به پایان رسانید هیچ مدرسه ثانویه در صوریف و یا در تمام روستاهای اطراف شهر مانند آن نبود هر که بخواهد تحصیلات متوسطه خود را به پایان برساند مجبور است در الخليل درس بخواند و تحصیل شوهر خاله من در الخليل باعث شده تا او با شهر و آنچه در آن می گذرد آشنا شود. دوستان زیادی از شهر و مردم روستاهای دیگر که در آن مدرسه با آنها درس خوانده بود داشت. خاله ام پسری به دنیا آورد که نامش را عبدالرحیم .گذاشت مادرم نمیتوانست برای تبریک تولد خاله ام به الخلیل سفر کند، به همین دلیل او راضی شد که به خانه مامایم رفت و به وی تبریک گفت و از او خواست که وقتی نزد فتحیه رفت، از طرف مادرم هم تبریک و صلوات بفرستد و از او عذرخواهی کنند چون او وضعیت مالی ما را می دانست. شوهر خاله ام عبد الفتاح در حال آماده شدن برای سفر به دانشگاه ،اردن دانشکده شریعت بود اما بیماری شدید پدرش او را مجبور کرد که آن را به تعویق بیندازد سپس مرگ پدرش باعث شد که از این فکر منصرف شود. در حال تحصیل در دانشگاه او تصمیم گرفت که علاوه بر زمینهایی که مالک آنها بود، کار پدرش را در تجارت منسوجات نیز به عهده بگیرد و با تسهیل این امر برای برادرش عبدالرحمن که در سال دوم راهنمایی تحصیل میکرد از تکمیل تحصیلات خود در مدرسه طارق بن زیاد در الخلیل دلجوئی کند. عبدالفتاح اغلب بر پشت بام خانه آنها می ایستاد و به خاله ام به سمت غرب شهر مخروبه (عليين) اشاره می کرد، جایی که مردان جهاد مقدس قبل از اشغال سال 1967 اردو زده بودند که اهالی منطقه تمام نیازهایشان را تامین می کردند و یکی از اهالی صوریف به نام محمد عبدالوهاب قاضی روزی در منطقه ای نزدیک به نام (سناهین) (گوسفندان خود را می چراند. کاروانی از یهودیان که از سمت بیت شمش به سوی اتزیون می آمدند را دید مجاهدین را در جریان قرار دادند مجاهدین به سرعت در منطقه ای به نام ظهر الحجه برای آنها کمین کردند و وقتی به آنجا رسیدند به آنها حمله کردند و همه را کشتند. که تعداد افسران سربازان و داکتران تمامشان (35) نفر بودند. قلب یهودیان مملو از نفرت نسبت به شهر سوریف شد. زمانی که اشغال در سال 1967 اتفاق افتاد یهودیان شهر سوریف را با توپخانه بمباران کردند و خانه های بسیاری را ویران کردند بخاطر انتقام آنچه در گذشته اتفاق افتاده بود. از طریق کار شوهر خاله ام و ارتباطات او در شهر الخلیل او شبکه بزرگی از روابط را با بازرگانان و کارفرمایان آن ایجاد کرده بود و در جلسات و ملاقات های خود با آنها، گفتگوهای طولانی و مفصل بین آنها در مورد همه چیز انجام می شد. هنگامیکه در یکی از آن فروشگاه ها می نشست همه دور بخاری جمع می شدند و اخگرها در آن می درخشیدند و چای 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
✨بســــــم الّله‌ ‌ الرّحمن الرّحــــــیم✨ ❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز می‌کنیـم 🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَ‌مُوسَـی‌اَلرِضَـا اَلمُرتَضـی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ 🌴اللّـــهُـم‌َّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪ‌َ_اَلْفَــــــــــرَجْ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘ اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
❣سلام امام زمانم❣ 🍃السَّلامُ عَلَيْكَ يا عَديلَ الْخَيْرِ...✋ 💢سلام بر تو ای مولایی که هرکس تو را یافت به تمام خیر و خوبی ها رسیده. سلام بر تو و بر روزی که با آمدنت، زمین از خیر و خوبی لبریز خواهد شد. صبح یعنی ... تپشِ قلبِ زمان ، درهوسِ دیدنِ تــو کہ بیایی و زمین، گلشنِ اسرار شود سلام آرزویِ زمین و زمان❤️   ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
❤️ شهید عبدالرسول زرین یکی از شهدای کهگیلویه و بویراحمد است که سال ۱۳۲۰ در یکی از روستاهای توابع استان کهگیلویه و بویراحمد متولد شد. در چهار سالگی پدر و در ۶ سالگی مادرش را از دست داد و پس از مرگ آن دو، سرپرستی اش را دایی‌او بر عهده گرفتنوجوانی بیش نبود که تصمیم به هجرت از دیارش گرفت. او در سن ۱۵ سالگی بعد از طی طریق کوه و دشت تنها به اصفهان رسید و بعد از مدتی کار و تلاش تشکیل خانواده داد و در سن ۲۷ سالگی اقوامش را که در کودکی از آنها جدا شده بود، پیدا کرد.در شهر اصفهان منزل و مغازه‌ای با شغل لباس فروشی در حوالی مسجد باباعلی عسگر تهیه کرد. در تظاهرات ضدطاغوت شرکت می‌کرد و مزاحمت‌ و تهدیدهای ساواک بر اراده محکم و مومنانه‌اش برای تحقق فرامین امام خمینی (ره) کوچکترین خللی ایجاد نکردعبدالرسول زرین که افتخار عضویت در سپاه اصفهان را داشت به غرب کشور اعزام شد و مردانه و هوشیارانه به سرکوب ضد انقلاب پرداخت. سرانجام شهید زرین در عملیات غرور آمیز خیبر حماسه سرایی کرد و در نهایت در اسفند ماه ۱۳۶۲ بر اثر اصابت ترکش خمپاره دشمن به شهادت رسید و بعداز سالها مجاهدت مزد جهادش را گرفت. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
شهید خرازی: بعد از خدا و چهارده معصوم چشمم به دست «زرین» است سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر ۲۵ کربلا در دوران دفاع مقدس تعریف می‌کند که شهید زرین یک نیروی نابغه عملیاتی محسوب می‌شد و حاج حسین خرازی خیلی به او اعتماد داشت، بازوی عملیاتی حاج حسین بود و من ۲ بار از زبان شهید خرازی شنیدم که می‌گفت من صبح عملیات، بعد از خدا و کمک چهارده معصوم(ع) چشمم به دست «زرین» است. این رشادت‌ها و ابهتی که در میان بعثی‌ها داشت وقتی کنار خاکی بودن و تواضعش مقابل همرزمان قرار می‌گرفت همان «أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» را یادآور می‌شد تا رهروی شایسته‌ای باشد برای پیام‌آورش محمد(ص). علی‌اصغر، یادگار عبدالرسول که زمان شهادت پدر ۸ سال بیشتر نداشت و حالا دندانپزشک ماهری در اصفهان شده راجع به مهارت تیراندازی پدر تعریف می‌کند: «این مهارت و توانایی یک‌شبه حاصل نشده بود، پدر از سال‌ها قبل یک تفنگ ساچمه‌ای داشته و تأکید می‌کرده که باید بنا بر سفارش پیامبر(ص) تیراندازی یاد بگیریم، دوستان و اقوام می‌گویند خودش هر خالی را می‌توانست بزند. دو ریالی را می‌انداخت بالا و به‌راحتی در هوا می‌زد. علاوه بر استعداد ذاتی در تیراندازی و تمرین زیاد، کوهنورد حاذقی هم بود و همیشه دوست داشته از این هنرش درجهت خدمت به مردم استفاده کند.» ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
هزار شلیک موفقش را دفترچه ثبت کرد سردار سیداحمد موسوی فرمانده اطلاعات عملیات و گردان غواصان یونس لشکر امام حسین(ع) در دوران مقدس در خاطره‌ای از شهید زرین می‌گوید: «چند ماه قبل از شهادتش و قبل از عملیات والفجر ۴ از او پرسیدم، تعداد شلیک‌های موفق شما تا کنون چقدر بوده است و تا حالا چند نفر از دشمنان ما را به هلاکت رسانده‌ای؟ اول نمی‌خواست بگوید ولی وقتی اصرار کردم (حدود ۶ تا ۷ ماه قبل از عروجش بود) ایشان گفت که تا الان بالای ۲ هزار نفر در ذهنم هست و در دفترچه‌ام ثبت کرده‌ام، که این تعداد قطعاً در چند ماه بعد و در عملیات‌های بعدی و بین عملیات‌ها در سنگرهای کمین و تا لحظه شهادت ایشان بیشتر هم شده بود». بله درست شنیدیم، او دفترچه‌ای داشت و دقت و حساسیت صیاد خمینی آنچنان بالا بود که هر بار شلیک موفقی که داشت را در دفترچه خود ثبت می‌کرد و دفترچه‌ پر شده بود از نام نیروهای موثر جبهه دشمن تا این عملکرد لرزه بیندازد بر تن بعثی‌های متجاوز.❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
_._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._