در مورد شهادت چطور؟ در مورد شهادت حرفی میزد؟
بله، زمانی که برای مراسم عقدمان رفته بودیم، به من گفت:«زمان عقد، دعا برآورده میشود، من یک آرزو دارم که دعا کن برآورده شود» ولی آن موقع نگفت که دعایش چی هست و من هم با این که نمیدانستم آرزویش چیست، دعا کردم. بعد از تمام شدن خطبه عقد، پرسیدم چه آرزویی داری که گفت:«آرزویم این بود که شهید شوم.» من از این که همچین عقیدهای داشت، خوشحال شدم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
آخرین مرتبهای که با شما یا بچهها صحبت کرد را به خاطر دارید؟
سه شب قبل از این که به شهادت برسد، تماس گرفت. محدثه گوشی تلفن را برداشت و صحبت کرد و بعد از آن با زینب حرف زد که زینب گفت:«بابا زود بیا، همین الان بیا» که آقا عبدالله گفته بود:«10 تای دیگر میآیم» که 10 روز دیگر همان روز خاکسپاریاش بود. بعد از آن با من صحبت کرد، هر دفعه بیشتر از دو الی سه دقیقه حرف نمیزد، ولی این بار خیلی طولانی صحبت کرد و پرسید: «مامان، بابا اینجا هستند؟» که گفتم: «نه منزل خودشان هستند»، محدثه گوشی را برد پایین تا با پدر و مادرش هم صحبت کند و حال پسر برادرش را که به او «شازده» میگفت پرسیده بود. این دفعه دلم، خیلی بیقرار بود، هر بار که تماس میگرفت، همان 2 الی 3 دقیقه که صدایش را میشنیدم شارژ میشدم و انرژی میگرفتم و حداقل آن روز را با انرژی بودم. ولی این دفعه، خیلی بیقرار بودم. هم دلم نمیخواست گوشی را قطع کنم وهم این که انرژی نگرفته و ناراحت بودم. دوباره به محدثه گفته بود که:«گوشی را به مامانت بده» من هم دوست داشتم که دوباره صحبت کند، گفتم:«زینب، خیلی بی قراری میکند و دلمان برایت تنگ شده» که گفت: «الهی دورش بگردم، دل من هم خیلی تنگ شده، ان شاالله اینجا را آزاد میکنیم و با همدیگر برای زیارت به سوریه میآییم.» در مورد نامهها هم پرسیدم که گفت: «نامهها دستم رسیده» گفتم: «خواندهای؟» گفت: «بعدا جوابش را میگویم.»
شب تاسوعا به شهادت رسید/نگران بودیم که پیکرش دست دشمنان بیفتد
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
16.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#درددلها_و_حرفهای_زینب_باقری،
#نازدانه_شهید_مدافع_حرم
«#عبدالله_باقری»
که از دوست داشتن ها و دلتنگیهای خود گفته است این روزها که جریان دفاع از حریم اهل بیت(علیهم السلام) به حماسی ترین جریان تاریخ بدل شده است، شنیدنی است.😭😭😭
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیمج🇮🇷
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
11.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️گزارشی کوتاه از جریان تخریب قبور ائمه مظلوم بقیع.
✅إمام رضا علیه السلام:
براى هر امامى ، عهد و پيمانى بر گردن دوستان و پيروان اوست ، و از نشانه هاى وفاى كامل به اين عهد و پيمان ، زيارت قبور ایشان است .
📚 من لايحضره الفقيه
🗓 هشتم شوّال سالروز تخریب بارگاه
ائمۀ بقیع علیهم السلام توسط وهابیون
حادثه بسیار تأسف بار جنایت عظیم وهابیون
در تخریب بقعه و بارگاه ائمۀ بقیع علیهم السلام
در روز هشتم شوال سال ۱۳۴۴ هجری قمری
ثبت شده است
مهمترین دفن شدگان بقیع از دیدگاه شیعیان
چهار تن از امامان معصوم هستند
که در کنار یکدیگر به خاک سپرده شدهاند
🔹امام حسن مجتبی علیهالسلام
🔹امام سجاد علیهالسلام
🔹امام محمد باقر علیهالسلام
🔹امام صادق علیهالسلام
🔹قبر منسوب به حضرت فاطمه سلام الله علیها
🔹قبه بنات الرسول (رقیه، ام کلثوم و زینب)
🔹همسران رسول خدا
🔹مقبره ابراهیم فرزند پیامبر
🔹فاطمه بنت اسد و ....
🏴 قبرستان بقیع تا قبل از تسلط آل سعود قبههای متعددی داشت که بر روی
قبور خاصی ساخته شده بود
یک ضریح فلزّی داشت که هنرمندان اصفهانی
ساخته بودند و بر مرقد مطهّر این چهار امام
بزرگوار نصب شده بود و گنبد و بارگاهی داشت
که عکسهائی از آن باقی مانده است.
اما اکنون به صورت فضای باز و سادهای
در آمده است و قبرها جز نشانی ساده
به صورت سنگی که بالای سر آنها گذاشته شده
چیزی ندارد
🏴 وهابیون بار نخست در سال ۱۲۲۱ قمری
بخشی از بناهای قبرستان بقیع را ویران نموده
و سپس با تکمیل سلطه خود بر حجاز
در شوال سال ۱۳۴۴ هجری قمری
کلیه این بناها و گنبدها و آثار ویران شد
و آن ضریح به تاراج رفت
و مزار این چهار امام بزرگ💔
این چهار شخصیّت عظیم تاریخ خلقت
این چهار فرزند معصوم پیامبر خدا
و این چهار حجّت الهی به شکل
بسیار تأثّرانگیزی ویران شد
و مایه داغ و افسوس همۀ آزادگان
و مسلمانان راستین به ویژه شیعیان گشت
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
گروهان آرپی جی زن ها
#قسمت_هفتاد_و_یک_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
انگشت سبابه ی دست راستش را
به بیمارستان که رسیده بود امان نداده بود زخمش خوب شود بلافاصله برگشت منطقه، چهره اش شور و نشاط خاصی داشت. با خوشحالی می گفت: «خدا لطف کرد و دعای من مستجاب شد دیگه غیر از شهادت هیچ آرزویی
ندارم.»
سید کاظم حسینی
جوان رشیدی بود و اسمش« دادیر قال» موردش را نمی دانم ولی می دانم از گردان اخراجش کرده بودند. یک نامه دستش داده بودند و داشت می رفت دفتر قضایی
همان جا توی محوطه حاجی برونسی دیدش از طرز رفتن و حالت چهره اش فهمید باید مشکلی داشته باشد. رفت طرفش. گفت: «سلام.»
ایستاد جوابش را داد، حاجی پرسید:«: چی شده جوان؟»
آهسته گفت: «هیچی منو اخراج کردن دارم میرم دفتر قضایی»
حاجی نه برد و نه آورد، دستش را گرفت و باهاش رفت تو دفتر قضایی نامه اش را پس داد و گفت: «آقا من این رو
می خوام ببرم.»
گفتند این به درد شما نمی خوره آقای برونسی
گفت:«شما چکار دارین؟ من می خوام ببرمش».....
آوردش گردان
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
نسخه ی الهی
#قسمت_هفتاد_و_دو_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
مثل او چند تا نیروی دیگر هم .داشتیم همه شان جوان بودند و از آن اخراجی ها از همان اول جذب حاجی می
شدند. حاجی هم حسابی روی فکر و روحشان کار می کرد
جوری که همه، دل بخواهی می رفتند تو گروهان ویژه یعنی گروهان آرپی چی زن ها همیشه سخت ترین قسمت عملیات با گروهان ویژه بود.
مدتی بعد همان «دادیرقال» شدفرمانده ی گروهان ویژه و مدتی بعد هم اسمش رفت تو لیست شهدا
یک روز به خاطر دارم حاجی به فرمانده ی قبلی «دادیرقال» می گفت:« شما این جوان ها رو نمی شناسین یک بار نمازش رو نمی خونه کم محلی می کنه یا یه کمی شوخی می کنه سریع اخراجش می کنید اینها رو باید با زبان بیارین تو راه اگه قرار باشه کسی برای ما کاربکنه همین جوان ها هستن.
مجید اخوان
قاسم از بچه های خوب و با معرفت بود آن وقت ها حاجی برونسی فرمانده ی گردان بود و قاسم هم دستیارش
یک روز آمد پیش حاجی و بی مقدمه گفت: «من دیگه نمی تونم کار کنم!»
«چرا؟»
نشست سرش را این طرف و آن طرف تکان داد انگار بخواهد گریه کند با ناراحتی گفت: «این قدر ذهنم مشغول شده که داره به کارم لطمه می خوره می ترسم اون جوری که باید،نتونم کار کنم از من ناراحت نشی حاجی،ازمن دلگیر نشی ها!»
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خاک های نرم کوشک
زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی
نسخه ی الهی
#قسمت_هفتاد_و_سه_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
شاید فقط من و حاجی می دانستیم مشکلات شدید خانوادگی گریبانش را گرفته بود باز شروع کرد به حرف زدن معلوم بود دل پردردی دارد حاجی برونسی همه ی هوش و حواسش به حرف های او بود.
از این موردها تو منطقه زیاد داشتیم حاجی حکم یک پدر را پیدا کرده بود همیشه بسیجی ها، حتی آنها که
سنشان از حاجی بالاتر بود می
آمدند پیش او و مشکلاتشان
را می گفتند حاجی هم هر کاری از دستش بر می آمد دریغ نمی کرد.حتی مسؤولین که می آمدند از منطقه خبر ،بگیرند مشکلات بعضی ها را واگذار می کرد به آنها، که وقتی برمی گشتنددنبالش را بگیرند.
حرف های قاسم هم که تمام شد حاجی از آیه های قرآن و احادیث استفاده کرد و چند تا «راه کار »پیش پاش گذاشت، همیشه تو اینطور موارد به بچه ها می گفت:« «اولاً من کی هستم که بخوام شما رو راهنمایی کنم؟ دوماً من
سوادی ندارم»
رو همین حساب نسخه هاش همیشه از قرآن و نهج البلاغه و احادیث بود. آن روز هم وقتی صحبتش تمام شد، قاسم آرامش خاصی پیدا کرده بود مثل غنچه ای که شکفته باشد از پیش ما رفت.
فردا تو مراسم صبحگاه گردان، حاجی برای بچه ها سخنرانی کرد تو صحبتش گریزی زد به قضیه ی دیروز، از قاسم تعریف کرد و با کنایه گفت: «بعضی ها باید از او یاد بگیرن وقتی که مشکلات داره نمی آد بگه منو ترخیص کن؛ ناراحتی اش از اینه که مبادا به کارش لطمه بخوره»...
بعد از آن چند بار دیگر هم
قاسم آمد پیش حاجی، به درد و دل کردن هر بار هم نسخه ی تازه ای می گرفت و می
رفت.
قاسم که شهید شد رفتیم مشهدخانه اش، پدر ،مادر برادر و همسرش تو همان خانه زندگی می کردند. وقتی صحبت از اخلاق قاسم شد، همسرش گفت:« من با قاسم مشکلات شدیدی داشتیم این
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷