eitaa logo
🌷هر روز با شهداء🌷
1.5هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
25 فایل
امام خامنه‌ای حفظه الله : گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. ۱۳۷۶/۰۲/۱۷ اللهم ارزقنا شهادة في سبيلك #شما_به_دعوت_شهداء_اینجایید_خوش_آمدید آدرس مدیر کانال برای انتقادات وپیشنهادات @s_m_najaf کپی با ذکر صلوات آزاد ♧
مشاهده در ایتا
دانلود
* شبی که پابرهنه به سرمان می‌زدیم شب شهادت حاج قاسم با دوستانم رفتیم قم. نمی‌دانم چه جشنی می‌خواستیم برای همسران شهدا بگیریم. دوستانم گفتند بیایید مکان مراسم را آذین ببندیم. دست و دلم نمی‌رفت. همه می‌گفتند خانم سعد، همیشه انرژی شما منفی هست. گفتم: نمی‌دانم چرا دست و دلم به آذین بستن نمی‌رود. برگشتیم خانه. ۱۳ دی وقتی شنیدم حاج قاسم شهید شده، دنیا دوباره روی سرم خراب شد. دوباره علی شهید شده بود. این بار نه تنها غم از دست دادن علی را داشتم، احساس می‌کردم پدرم را هم از دست داده‌ام. صبح که گوشی را روشن کردم و خبر را شنیدم و گفتم: این‌ها دیگر چه چرت و پرتی است منتشر می‌کنند؟ مطمئن که شدم، گریه کردم. بچه‌ها با حالت بدی از خواب بلند شدند و شروع کردند گریه کردن. معصومه بعد از آن تا مدت‌ها افسردگی گرفت و حالش بد بود. من و بچه‌هایم خودمان را به فرودگاه رساندیم تا به استقبال پیکر او برویم. پابرهنه به سرمان می‌زدیم در فرودگاه و می‌دویدیم. آنقدر جیغ زدم که آقایی گفت: «خانم! چه کار می‌کنید؟» گفتم: ما تازه جگرمان سوخته بود و دلمان آتش گرفته بود. تازه یکی دو ماه است رنگ خوشی را دیده‌ایم. حاج قاسم رفت و آرزوی دوباره دیدنش به دلمان ماند.❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
_._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada _._._._._🌷♡🌷_._._._._
ابلهانی که این حر‌ف‌ها را می‌زنند حاج قاسم گفت: «مرد، ستون و سقف خانه است. زنی که شوهرش را از دست می‌دهد، ستون خانه‌اش را از دست داده، پس باید آنقدر قوی باشد که که نگذارد باد و باران گزندی به بچه‌هایش برساند.» گفتم: «با زخم زبان‌‌ها چکار کنم؟» گفت: «آدم‌های ابلهی هستند که می‌گویند مدافعان حرم برای پول رفتند؛ در حالی که آنها برای وطن و ناموس رفتند.» بعد، ضرب‌المثلی زد که خیلی دوست داشتم. گفت: «آدم‌هایی که طبقه اول یک ساختمان هستند، مزاحمی به شیشه خانه‌شان سنگ بزند، هم سنگ شیشه را می‌شکند، اما خود مزاحم به راحتی قابل دیدن است، اما وقتی به طبقه سوم بروی، شاید سنگ به شیشه بخورد، اما مزاحم کمتر دیده می‌شود. به طبقه پنجم بروی دیگر سنگ به شیشه نمی‌رسد و مزاحم را کوچک‌تر می‌بینی. وارد طبقه بیستم شوی سنگ که هیچی، خود مزاحم هم دیده نمی‌شود.» پرسیدم: یعنی چی؟ معنی این حرف چیست؟ گفت: «یعنی باید آنقدر اوج بگیری و شعور اخلاقی‌ات را بالا ببری که حرف‌ها و آدم‌های این چنینی در اطرافت مثل پشه به نظر برسند. معرفتت را بالا ببر و به همان عهدی که با شهدا بستی بمان. ما هم باید به مقام آنها برسیم که این چیزها تکان مان ندهد.» حرف‌های حاج قاسم خیلی به دلم نشست. بعد پرسید: «بهتر شدی؟ الان آرامی؟» گفتم: «خیلی.»❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
حاج قاسم از من درخواست هدیه کرد روزی که حاج قاسم آمده بود خانه‌مان به بچه‌ها انگشتر هدیه داد. به من هم هدیه داد و گفت: «دخترم! می‌شود خواهش کنم تو هم به من یک هدیه بدهی؟» گفتم: «هر چی که بخواهید! من جانم را می‌دهم.» گفت: «بابا! می‌روی یکی از زیر پیراهنی‌های علی را برایم بیاوری؟» گفتم: «برای چی؟» گفت: «من فکر می‌کنم هنوز توفیق شهادت ندارم.» گفتم: «حاجی! تو را به خدا دیگر این حرف را نزنید، تمام امید بچه‌های شهید شما هستید. چرا این حرف را می‌زنید؟» گفت: «دخترم! شهادت آرزوی من است. همه این سال‌ها تلاش کردم، چرا نباید شهید شوم؟ می‌خواهم لباس شهید را بپوشم، شاید من هم شهید شوم.» من یک چفیه و یک زیرپوش علی را به او دادم و گفتم: «می‌دهم اما تو را به خدا به این نیت که گفتید استفاده نکنید.» گفت: «باشه.» *قولی که هیچ وقت عملی نشد یکی ـ دو شب قبل از شهادت حاج قاسم استرسی که قبل از شهادت علی پیدا کردم، همان استرس را برای شهادت حاج قاسم پیدا کردم. زنگ زدم به آقای پورجعفری گفتم: «می‌شود تلفن را به حاج قاسم بدهید؟» گفت: «حاجی دستش بند است.» گفتم: تو را به خدا چند دقیقه فقط کار دارم. شهید پورجعفری حاجی را صدا کرد و گفت: «نمی‌دانم چرا خانم سعد دارد گریه می‌کند.» حاجی تلفن را گرفت و گفت: «دختر غرغروی من! دوباره چی شده؟» گفتم: «حاجی کجا هستید؟ من دوباره بی‌قرار هستم. نکند جایی بروید. احساس می‌کنم همان اتفاقی که برای علی افتاد، ممکن است برایتان بیافتد. همان حس بد را از دیشب تا حالا نسبت به شما پیدا کردم.» گفت: «یعنی می‌خواهم شهید شوم؟» گفتم: «خدا نکند، دشمنت بمیرد.» گفت: «دارم کارهایم را جمع و جور می‌کنم. اینقدر هم غرغر نکن سر من. خیالت راحت من دارم می‌روم جایی، برمی‌گردم بعد می‌آیم همان قولی که دادم، ناهار می‌آیم خانه شما.»❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
* شبی که پابرهنه به سرمان می‌زدیم شب شهادت حاج قاسم با دوستانم رفتیم قم. نمی‌دانم چه جشنی می‌خواستیم برای همسران شهدا بگیریم. دوستانم گفتند بیایید مکان مراسم را آذین ببندیم. دست و دلم نمی‌رفت. همه می‌گفتند خانم سعد، همیشه انرژی شما منفی هست. گفتم: نمی‌دانم چرا دست و دلم به آذین بستن نمی‌رود. برگشتیم خانه. ۱۳ دی وقتی شنیدم حاج قاسم شهید شده، دنیا دوباره روی سرم خراب شد. دوباره علی شهید شده بود. این بار نه تنها غم از دست دادن علی را داشتم، احساس می‌کردم پدرم را هم از دست داده‌ام. صبح که گوشی را روشن کردم و خبر را شنیدم و گفتم: این‌ها دیگر چه چرت و پرتی است منتشر می‌کنند؟ مطمئن که شدم، گریه کردم. بچه‌ها با حالت بدی از خواب بلند شدند و شروع کردند گریه کردن. معصومه بعد از آن تا مدت‌ها افسردگی گرفت و حالش بد بود. من و بچه‌هایم خودمان را به فرودگاه رساندیم تا به استقبال پیکر او برویم. پابرهنه به سرمان می‌زدیم در فرودگاه و می‌دویدیم. آنقدر جیغ زدم که آقایی گفت: «خانم! چه کار می‌کنید؟» گفتم: ما تازه جگرمان سوخته بود و دلمان آتش گرفته بود. تازه یکی دو ماه است رنگ خوشی را دیده‌ایم. حاج قاسم رفت و آرزوی دوباره دیدنش به دلمان ماند.❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada _._._._._🌷♡🌷_._._._._
_._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada _._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 کارشان برمی گشتند. او راضی شده بود و ابراهیم شروع به برآوردن مخارج و نیازهایش کرد و پس از مدتی دوچرخه ای خرید تا رفت و آمد بين خانه و کار و دانشگاه را برایش راحت کند و از زحمت و خرجش صرفه جویی کند. استاندارد زندگی در سرزمینهای اشغالی به طور قابل توجهی شروع به توسعه کرد زیرا بلوکهای سیاسی و فکری در اتحادیه های حرفه ای مختلف شروع به برجسته شدن کردند در جامعه مهندسین سه. . گرایش اصلی در بلوکهای برجسته، به سمت فتح، جریان چپ و اسلام گرایان دسته بندی میشدند برادرم محمود یکی از فعالان فتح در جامعه بود و او و همکارانش کار خود را هماهنگ میکردند. بیشترین تعداد آرا را برای مهندسان در تلاش برای برنده شدن در انتخابات بدنه اداری ،انجمن درست مانند همتایان انجمن داکتران و کانون وکلا خود از هر دو ،گرایش به دست میآورد رقابت در این انجمنها و اتحادیه ها شدید بود، زیرا هر گروه تیم هایی از فعالان را تشکیل میداد که برای متقاعد کردن همکاران خود در خانه و محل کارشان ملاقات میکردند. با شرکت در انتخابات و انتخاب انحصاری ،آنها گاهی دو نیرو علیه نیروی سوم متحد میشدند تا بدنه را از آن بگیرند و چون چپ ها زودتر در کار صنفی بودند و بهتر میتوانستند خود را سازماندهی کنند فتح بارها با اسلام گراها متحد شده بود که برای غلبه بر چپ ها کار .کنند برجسته ترین تصویر در آن زمان در انتخابات جمعیت هلال احمر غزه ،بود زمانی که چپ در این جامعه قدرتمند و قویتر بود، که فتح و اسلام گرایان را مجبور به متحد کردن در تلاش برای پیروزی و شکست چپها کرد که بعدا به درگیری هایی تبدیل شد که اسلام گرایان برای آن جمعیت زیادی را در دانشگاه اسلامی در نوار جمع کردند و اخیراً به طرز چشمگیری افزایش یافت. برادرم محمود از فتح در انتخابات انجمن مهندسان شرکت کرد آنها قصد داشتند بیشترین تعداد مهندسان را شکست دهند تا در انتخابات پیروز شوند با هم جلسه دایر میکردند دو سه روزی نشستند و اسامی مهندسان و نتایج ارتباط با آنها را بررسی کردند و کار نیروهای مخالف را ارزیابی میکردند سپس برای قاطعیت بیشتر دست به کارشدند و به همین ترتیب ادامه دادند تا روز انتخابات فرا رسید. تعدادی از موترهای خود را برای انتقال برخی از مهندسانی که برای آمدن متردد بودند و همچنین در انجمن طبیان سندیکای مهندسان و سایر اتحادیههای حرفه ای راه اندازی کردند واضح بود که اسلام گرایان تلاش خود را معطوف به دانشجویان دانشگاه ها به طور خاص و دانش آموزان دوره ثانویه را به طور کلی معطوف کرده بودند تمامی دانشگاهها و موسسات سرزمینهای اشغالی در کرانه باختری دارای فعالیتهای فرهنگی ورزشی و اجتماعی باهدف جمع آوری جوانان بودند همچنان رهنمای آنها و بسیج فکری و عقیدتی در آن موسسات صورت میگرفت. شیخ احمد شخصاً بر فعالیتهای دانشجویی در غزه نظارت میکرد از تعدادی از دانشجویان فعال دانشگاه اسلامی دعوت کرد تا از شرایط دانشجویان مطلع شوند و هفته ای یکبار بیایند و از جوانان دیگری که نزدیکشان بودند دعوت میکردند که بیایند و با آنها در مورد مسائل اسلامی صحبت کنند کار در دانشگاه آمادگی برای انتخابات نحوه کار با جوانان عادی و روش های نزدیک شدن به آنها و به نفع اسلام گرایان تصمیم اتخاذ کردند. حتی اگر انتخابات برگزار میشد و پیروزی به دست میآمد آنها را به کار در دوره ثانویهها راهنمایی می کردند تا فضای بین دانش آموزانی که به دانشگاه اسلامی می آمدند یا به دانشگاههای دیگر میرفتند آماده شود تا آنها زیر پرچم آماده عضو بلوک های اسلامی شوند و بار کار دعوت را به دوش بکشند ابراهیم یکی از فعالان دانشگاه در آن زمان بود و شیخ احمد به او و تعدادی از دانشجویان بسیار تکیه میکرد و یکی از نامزدهای بلوک اسلامی برای انتخابات شورای صنفی دانشجویی بود که در این انتخابات پیروز شد. همیشه مشغول کار بود تا صبح پولی به دست آورد و بعد از ظهر درس میخواند و عصر به کارهای اسلامی خود مشغول بود، ابراهیم مظهر فعالیت و پیشرفت بود چون شب فرا میرسید و به خانه بر میگشت او شامش را می خورد و سپس می نشست و مشغول خواندن کتابهای مطالعه یا کتاب های دیگر میبود او به ندرت عادی می خوابید، بنابراین اغلب کتاب در دست اش می بود که خواب بر او غلبه می.کرد بنابراین می ایستادم تا کتاب را از سینه اش ،بردارم، آن را در کنارش قرار دهم. سپس او را با لحاف یا کمپل بپوشان و احترام و قدردانی من نسبت به او بیشتر میشد... و مصمم تر می شدم. ⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک از شهید یحیی السنوار 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕⚫️ و در سال سوم دوره ثانویه به تحصیل علاقه داشتم محمد پیشرفت بسیار خوبی در تحصیلات خود در دانشکده علوم در دانشگاه Birzeit .داشت زندگی در رام الله مناسب نبود، بنابراین او مشتاق بود که یک اقامتگاه جدید در خود Birzeit ترتیب دهد و به سختی آن اقامتگاه را با گروهی از مردان جوان از بلوک اسلامی در همان خانه زیر یکی از خانه های مجلل در طرف دیگر یافت کنار خیابان ،پشتی سه اتاقه محمد با پنج نفر از همکارانش آن زندگی می کرد این خانه با خانه ای که او در رام الله در آن زندگی می کرد کاملاً متفاوت بود. شرکای محمد در آن خانه همه جوانان مذهبی از بلوک اسلامی بودند این خانه از ابتدای سال تبدیل به نیمه ستادی برای بلوک و فعالیتهای آن شده بود که اکثریت فعالان این بلوک به آن مراجعه می کردند و در جلسات خود به آن تکیه می کردند و آنجا بعضی موضوعات را می.آموختند که شامل برنامههای آنها برای کار دانشجویی در دانشگاه بود. محمد نقش برجسته ای در رهبری کار داشت که او را بر خلاف میل خود ملزم به هماهنگی با دانشجویان دختر که حامی بلوک بودند می کرد. بعضی از دانشجویان دختر شروع به پوشیدن حجاب کردند که تقریباً یک تغییر استراتژیک در دانشگاه Birzeit بود چون برخی از دانش آموزان دختر با حجاب را دیدند و محجه .شدند. همیشه آنها را با هم دعوت میکردند و آنها دو سه تا می آمدند و در یکی از راهروهای دانشگاه می ایستادند و صحبت میکنند یا در حالی که در راه قدم می زنند یا در کافه تریا می نشستند. اما به آنها نگاه نمیکردند و توصیه شده بود که به دختران نگاه نکنید بنابراین آنها را راهنمایی می کنند که با دانشجویان کار کنند و نقش آنها در كار دانشگاه را برای آنها توضیح دهند. کار دانشجویی در دانشگاه ها محدود به چارچوب یک دانشگاه نمیماند و این سطح تمام گرایشها و چارچوبهای دانشجویی بود. هر بلوک دانشجویی در یک دانشگاه سعی میکرد به طور خودکار با همتای خود در دانشگاهها و مؤسسات دیگر ملاقات کنند. دانشجویان جنبش فتح در Birzeit با همکاران خود در دانشگاه An-Njah و جاهای دیگر ملاقات میکردند یا تماس گرفتند. می به همین ترتیب در رابطه با دانشجویان بلوک ،اسلامی اغلب میبینید که هیئتی از دانشگاه نجاح به دیدار همکاران خود در دانشگاه بیرزیت یا بالعکس به تبادل تجربیات یا مشاوره و هماهنگی فعالیتهای مشترک می.پرداختند. محمد که خود را در دانشگاه و کار دانشجویی محدود کرده بود نقش خود را در آن فعالیت به عهده گرفت و محمد و ابراهیم همیشه و گاهی مشترکا و بطور سازماندهی شده با هم ملاقات میکردند فعالان دانشگاه بيرزيت اغلب به دانشگاه ملی النجاح در شهر نابلس می رفتند در آنجا سطح باز بودن کمتر از دانشگاه بيرزيت بود اما دهها برابر بیشتر از وضعیت شهر غزه بود، که نسبت به وضعیت غیر عادی محافظه کارانه است. حتی قبل از گسترش فعالیت اسلامی شاید یکی از عوامل گسترش زیاد آن در این بخش که بهتر از سایر مناطق می بود، دانشگاه الخلیل بین نابلس و غزه قرار داشت و نسبت به غزه محافظه کارتر و از دانشگاه نجاح شدیدتر بود و حرکت این دانشجویان به دور از هرگونه نظارت آشکار یا آزار و اذیت سرویسهای اطلاعاتی اشغالگر میبود و اگر نظارتی وجود داشت. معلوم نبود این دانش آموزان به راحتی حرکت میکردند و فعالیتهای خود را بدون هیچ محدودیتی انجام می دادند، معمولاً محدود به عرصههای درگیری فکری و رقابت ها بودند. تضاد درونی بین چارچوبها و جهت گیریهای مختلف و این تأثیر روشنی بر اشغال نداشت در برخی مناسبتهای کشوری یا زمانی که حوادث خاصی رخ میداد و نیروهای اشغالگر اطلاعات یا ظن پیدا میکردند که حوادثی در دانشگاه ها رخ خواهد داد با گذاشتن موانع در جاده ها بازگشت دانشجویان یا محاصره دانشگاهها با نیروهای بزرگ و ممانعت از ورود دانشجویان به آنها جلوگیری می.کردند دانش آموزان از اینکه نیروهای اشغالگر آنجا را ترک کنند به سروصدا می پرداختند. دانش آموزان سنگ پرتاب میکردند و شعارها و شعارهای ملی سر میدادند و سربازان با گاز اشک آور یا گلوله بر روی سر و گاهی به پاها شلیک میکنند و گاهی اوقات با یورشها و دستگیری ها همراه می شود. برخی از دانش آموزان مدتی بازداشت میشدند برخی از آنها برای مدت کوتاهی زندانی میشدند و سپس زندگی به روال عادی خود ادامه دارد. ⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
11.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ متفاوت شب یلدا السلام علیک یا اباصالح المهدی ♥️ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
_._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._