🔸از آرایشگاهها غافل نشید!
🔹 یه جایی خوندم در مورد گناهان جدید و خاصی که با سرعت در حال انتشار هست باید زودتر اقدام بشه و اون گناه خاص زودتر در نطفه خفه بشه...
🔹 راستش اگر به فعالیتهای جدید آرایشگاههای زنانه دقت کنید؛ فضای اسفناک این محیطها رو نمیتونید تحمل کنید!😞
خدمات کاشت ناخن و مژه و لیفتینگها که با چسب انجام میشه، اپیلاسیونها و پرسینگها و... که به سرعت نور در حال افزایش هستند...
🔹 مدیر اسبق شبکه ی فارسی وان میگه: برای نابودی خانواده، باید اول مادر خانواده رو به لجن کشید!!
🔹 آرایشگاههای ما الان دارن بین زن و طهارت و عبادت فاصله میاندازن...
دارن تو زمین دشمن بازی میکنن و البته کاسبی خوبی هم دارن...
چی به سرِ غسلها و وضوهای این خانمهای ناخن کاشته میاد؟
اگر نطفه ای در حالتی که غسل به گردنشون هست بسته بشه، چی به سرِ اون بچه میاد؟
تکلیف نمازهای قضا شده چی میشه؟
🔹 این واقعا درده...
اینکه آرایشگاههای کوچه پس کوچههای ما؛ دارن تندتند با پکیجهای آف خورده و تخفیفات زیاد، این خدمات رو میدن و افراد مختلف، گول فتواهای ساختگیای که به مراجع نسبت میدن رو میخورن و ...
🔸 من سعی کردم تو هر گروه یا کانال آرایشگاهی عضو هستم این نکته رو تذکر بدم.
بعضی جاها با این سوال که: آیا با این خدمات(کاشت ناخن و...) وضو و غسل درسته یا نه، سعی کردم اونا رو به چالش بکشونم.
خیلیهاشون در پاسخ از همون فتواهای ساختگی استفاده کردن! گفتن مراجع گفتن اشکالی نداره، به صورت جبیره وضو بگیرید!😳
و من هم فتوای درست همون مرجع رو براشون میفرستادم و میگفتم که: اینکه ناخن و مژه بکاریم به امید اینکه وضو و غسل جبیره ای انجام میدیم؛ درست نیست و هر طور شده باید مانع برداشته شود و اگر اصلا امکانش وجود نداشته باشد باید تا وقتی که برداشتن مانع ممکن شود وضو جبیره انجام شود و...
که یکی دوتاشون کلا پیام های منو از گروه حذف کردن!!
🔸 رفتم توی سایت دیوار که ماشاالله پر بود از آگهی کاشت ناخن و مژه...
به یکی دوتاشون تو چت دیوار پیام دادم که این کار حرامه و مصداق "تعاونوا علی الإثم و العدوان..." هست و پول این خدمات هم به گفته ی مراجع حرامه!! البته خیلی محترمانه و غیرمستقیمتر گفتم.👌
اما خانمه هر توهینی لایق خودش بود نصیبم کرد و گفت: خدای ما، مثل شما نیست، که بهخاطر این چیزا با ما برخورد کنه...
گفت: همه تون ....هستین و مملکت به خاطر شماها به گند کشیده شده...
🔷 همه این حرفا رو زدم که به عنوان یه کوچکتر ازتون بخوام از آرایشگاهها غافل نشید! تا میشه تو فضای مجازی(اعم از کانالها و سایت های مختلف) و فضای حقیقی اونا رو به چالش بکشید. فتوای درست مراجع رو تو گروهها پخش کنید و خلاصه سکوت نکنید.
#کاشت_ناخن
#فضای_مجازی
#تذکر_در_آرایشگاه
#تشرفات
نان و حلوای بهشتی
مرحوم حاج سیدمحمد کسایی بدون واسطه، از مرحوم آقا سیدکریم نقل می کند:
«یکی از روزهای سرد زمستان بود. چندین سانتیمتر برف روی زمین نشسته بود و کار و کاسبی به شدت کساد شده بود. آن روز از صبح تا غروب خبری از مشتری نبود؛ اما آقا سیدکریم پینه دوز به امید روزی حلال تا پاسی از شب در مغازه بسیار کوچکش به انتظار می نشیند.
کم کم ساعت از دوازده شب هم می گذرد. و ایشان دلش نمی آید دست خالی به خانه اش برود.
بچه ها تا این ساعت شب با شکمهای گرسنه خوابشان برده بود و خدا را خوش نمی آمد تا آنها صدای باز شدن در را بشنوند و با خوشحالی بیدار شوند، ولی دستهای آقا سیدکریم را خالی ببینند.
آقا سیدکریم مومنی بسیار ساده و بی آلایش بود؛ اما به اندازه همه ظرفیتش، خودش را به خدای سبحان تسلیم کرده بود؛ وظیفه اش را شناخته بود و بی هیچ کم و کاستی به وظایفش عمل می کرد او یاد گرفته بود که باید در هر شرایطی با خدا یکرنگ و یکدل باشد و لحظه به لحظه مراقب بود تا بر طبق معارف و آموزه های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در هر شرایطی آن گونه باشد که خدا می خواهد.
آقا سیدکریم مغازه اش را می بندد و به سوی خانه اش می رود.
سر کوچه، میان برفها و در تاریکی شب می ایستد تا صبح فرا رسد و سپس در را به صدا درآورد.
ایشان در آن حال مشغول ذکر و یاد خدا می شود که یکباره صدایی می شنود:
« آقا سیدکریم! آقا سیدکریم!»
آقایی جلیل القدر در مقابلش همراه با چندین نان تازه و داغ ایستاده بود.
بگیر آقا سیدکریم!
ایشان نانها را می گیرد در حالی که داغی نانها را در آن سرما و برف و یخبندان به حوبی احساس می کند، سرش را که بالا می آورد دیگر آن آقای بزرگوار را در مقابلش نمی بیند.
آقا سیدکریم با خوشحالی به خانه می رود و سر سفره با بچه ها می نشینند لای نانها را که باز می کنند مقداری حلوای داغ و تازه هم به چشم می خورد که عطر و بوی روح افزا و جان بخشی داشت.
خانواده ایشان نان و حلوای باقی مانده را در لای سفره گذاشتند. صبح وقتی بسوی سفره می روند؛ با صحنه ای بسیار عجیب روبرو می شوند، دوباره به همان اندازه نان و حلوایی که دیشب خورده بودند، در سفره بود؛ انگار که دیشب به آن نزده اند !
بچه سیدها دوباره مشغول خوردن نان و حلوا می شوند و به مقتضای سن و سالشان متوجه نمی شوند چه اتفاقی افتاده است.
آقا سیدکریم به خانمش گوشزد می کند که مواظب باشد کسی از این ماجرا بویی نبرد.
او می گفت: نفعشان فقط به این است که هیچ کس از این امر باخبر نشود!
پس از یک هفته، یکی از خانمهای همسایه که به عطر و بویی که گاه در فضای خانه آقا سیدکریم می پیچید مشکوک شده بود.
عاقبت موفق می شود که خانم آقا سید عبدالکریم را به حرف بکشد و کمی از آن نان و حلوا را برای شفای مریض درخواست کند.
هر دو خانم به سراغ سفره رفته و آنرا باز می کنند، اما دیگر هیچ اثری از آن نان و حلوای تازه باقی نمانده بود!
آقا سیدکریم پینه دوز خودش به مرحوم آقای حاج سید محمد کسایی تأکید کرده بود که آن نان و حلوای داغ و تازه به دست حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن العسکری (عج) به من مرحمت شد و اگر خانواده ما توانسته بود جلوی زبانش را بگیرد و رازداری کند، آن نان و حلوای تازه تا آخر عمر برای ما باقی می ماند!»
#تشرفات
نان و حلوای بهشتی
مرحوم حاج سیدمحمد کسایی بدون واسطه، از مرحوم آقا سیدکریم نقل می کند:
«یکی از روزهای سرد زمستان بود. چندین سانتیمتر برف روی زمین نشسته بود و کار و کاسبی به شدت کساد شده بود. آن روز از صبح تا غروب خبری از مشتری نبود؛ اما آقا سیدکریم پینه دوز به امید روزی حلال تا پاسی از شب در مغازه بسیار کوچکش به انتظار می نشیند.
کم کم ساعت از دوازده شب هم می گذرد. و ایشان دلش نمی آید دست خالی به خانه اش برود.
بچه ها تا این ساعت شب با شکمهای گرسنه خوابشان برده بود و خدا را خوش نمی آمد تا آنها صدای باز شدن در را بشنوند و با خوشحالی بیدار شوند، ولی دستهای آقا سیدکریم را خالی ببینند.
آقا سیدکریم مومنی بسیار ساده و بی آلایش بود؛ اما به اندازه همه ظرفیتش، خودش را به خدای سبحان تسلیم کرده بود؛ وظیفه اش را شناخته بود و بی هیچ کم و کاستی به وظایفش عمل می کرد او یاد گرفته بود که باید در هر شرایطی با خدا یکرنگ و یکدل باشد و لحظه به لحظه مراقب بود تا بر طبق معارف و آموزه های اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در هر شرایطی آن گونه باشد که خدا می خواهد.
آقا سیدکریم مغازه اش را می بندد و به سوی خانه اش می رود.
سر کوچه، میان برفها و در تاریکی شب می ایستد تا صبح فرا رسد و سپس در را به صدا درآورد.
ایشان در آن حال مشغول ذکر و یاد خدا می شود که یکباره صدایی می شنود:
« آقا سیدکریم! آقا سیدکریم!»
آقایی جلیل القدر در مقابلش همراه با چندین نان تازه و داغ ایستاده بود.
بگیر آقا سیدکریم!
ایشان نانها را می گیرد در حالی که داغی نانها را در آن سرما و برف و یخبندان به حوبی احساس می کند، سرش را که بالا می آورد دیگر آن آقای بزرگوار را در مقابلش نمی بیند.
آقا سیدکریم با خوشحالی به خانه می رود و سر سفره با بچه ها می نشینند لای نانها را که باز می کنند مقداری حلوای داغ و تازه هم به چشم می خورد که عطر و بوی روح افزا و جان بخشی داشت.
خانواده ایشان نان و حلوای باقی مانده را در لای سفره گذاشتند. صبح وقتی بسوی سفره می روند؛ با صحنه ای بسیار عجیب روبرو می شوند، دوباره به همان اندازه نان و حلوایی که دیشب خورده بودند، در سفره بود؛ انگار که دیشب به آن نزده اند !
بچه سیدها دوباره مشغول خوردن نان و حلوا می شوند و به مقتضای سن و سالشان متوجه نمی شوند چه اتفاقی افتاده است.
آقا سیدکریم به خانمش گوشزد می کند که مواظب باشد کسی از این ماجرا بویی نبرد.
او می گفت: نفعشان فقط به این است که هیچ کس از این امر باخبر نشود!
پس از یک هفته، یکی از خانمهای همسایه که به عطر و بویی که گاه در فضای خانه آقا سیدکریم می پیچید مشکوک شده بود.
عاقبت موفق می شود که خانم آقا سید عبدالکریم را به حرف بکشد و کمی از آن نان و حلوا را برای شفای مریض درخواست کند.
هر دو خانم به سراغ سفره رفته و آنرا باز می کنند، اما دیگر هیچ اثری از آن نان و حلوای تازه باقی نمانده بود!
آقا سیدکریم پینه دوز خودش به مرحوم آقای حاج سید محمد کسایی تأکید کرده بود که آن نان و حلوای داغ و تازه به دست حضرت بقیة الله الاعظم حجت ابن الحسن العسکری (عج) به من مرحمت شد و اگر خانواده ما توانسته بود جلوی زبانش را بگیرد و رازداری کند، آن نان و حلوای تازه تا آخر عمر برای ما باقی می ماند!»
#چراغ_قرمز_هفتم: از زنهای دیگر بدگویی نکنید!
برخی از خانمها گمان میکنند توجه همسرشان به زنهای دیگر، تقصیر آن زنهاست، در نتیجه میخواهند با بدگویی از آن زنها و تلاش برای تخریب چهره آنها، آن زنها را از چشم شوهرشان بیاندازند و به خیال خود، زندگی مشترک خود را نجات دهند. متاسفانه این زنها فکر میکنند، تحقیر خانمهای دیگر در مقابل همسرشان و برجسته نشان دادن عیبهای آنها میتواند تصور همسرشان را نسبت به زنهای دیگر تغییر دهد.
اما این جملات منفی، دقیقاً همان حرفهایی است که مردها از شنیدنشان بیزارند. در واقع مردها اهمیت نمیدهند که شما چه نظری در مورد خانمهای دیگر دارید. آنها دنیا را همانطور که خودشان میخواهند میبینند؛ پس با انتقال این قضاوتهای اغراق شده، توجهشان را به موضوعی که از آن هراس دارید، جلب نکنید. قضاوت شما نمیتواند وفاداری همسرتان را کم و زیاد کند. بنابراین اگر به محبت همسرتان شک دارید، یا گمان میکنید نظر او به سمت زن دیگری جلب شده است، بهجای تخریب و ابراز تنفر از آن زن، ریشه مشکل را پیدا کرده و ارتباط خود با همسرتان را بازسازی کنی
#خط_قرمزهای_همسرانه!
تمام زیبایی ها در سادگیست ، با حجاب زیباتر بودن را تجربه کن
در زمانی که شان و ارزش جز
به دماغ و لباس و ماشین نیست
توی چادری بمان و ثابت کن
ارزش واقعی زن این نیست...!!!
14.mp3
8.4M
🎙 عبادتهای اجباری➕نصیحت زیاد
🔴 #استاد_دهنوی
💠 پیشنهاد دانلود
🆔 @haram110
💎 فواید استفاده از کندر نر هنگام بارداری 💎
💫 امام رضا (علیهالسلام) می فرمایند:
🍃 أطعِمُوا حَبَالاکُم ذَکَرَ اللُّبَانِ، فَإِن یَکُ فَی بَطنِهَا غُلَامٌ، خَرَجَ ذَکِیَّ القَلبِ عَالِماً شُجَاعاً، وَ إِن تَکُ جَارِیَةٌ حَسُنَ خَلقُهَا وَ خُلُقُهَا، وَ عَظُمَت عَجِیزَتُهَا وَ حَظِیَت عِندَ زَوجِهَا.🍃
✍️ به زنان باردار کُندُر نَر بدهید،
💠 اگر در شکمش پسر باشد، این پسر تیزهوش و عالم و شجاع خواهد بود.
💠 و اگر دختر باشد، خوش اندام خواهد بود و نزد شوهرش خوش اقبال خواهد شد.
📚 منبع: الکافی ، کلینی ، ج 6 ، ص 23
🔴 پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم :
خربزه را گاز بزنید و با چاقو نبرید، زیرا میوه مبارک و خوشمزه ای است که دهان و قلب را پاک می کند و دندان ها را سفید می نماید.
📚 منبع: طب الائمه، ص۲۷
🥀🏴✨🥀🏴✨🥀🏴✨
#نماز_حضرت_ابوالفضل_(ع)
🖤 هركس دو ركعت نماز مانند نماز صبح در توسل به حضرت ابوالفضل (ع) بخواند و بعد از نماز 133 مرتبه این ذكر را بگوید :
🔅یا كاشِفَ الكَرب عَن وجهِ الحسین،
🔅اِكشِف كَربی بِحَقِّ اَخیكَ الحسین
و بعد از آن 133 مرتبه صلوات بفرستد. ان شاء الله به حاجت خود میرسد.
📚منبع: مفاتيح الجنان
🌱@haram110
🥀🏴✨🥀🏴✨🥀🏴✨🥀🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤یاابوفاضل مددی اقا....🖤
تربتِ عبّاس .. با خاک نجف آمیخته ...
تا قیامت پرچمش در کربلا آویخته ...
علقمه شایسته ی مشکِ ابوفاضل نبود
ساقی کوثر در آن شهد شهادت ریخته
یا ساقی العطاشیٰ ...💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤یاعباس مددی اقا🖤
راهی شده به سمتی و شد لشکری به خـط
یک دست مشک دارد و دستــــی علم فقـط
او نذر کرده تا بشـــــــــکافد به هر چه شـد
دستش اگر رســـــــد به گلوی پر آب شــط
😔😔😔😔
ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺳﻴﻢ
ﺁﻥ ﺩﻟﺒﺮ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻧﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎسیم
ﺩﺭ ﮐﺮﺑﺒﻠﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺖ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺯ پيكر
ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺳﻴﻢ
ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮐﺮﺑﺒﻠﺎ ﻭ ﺣﺮﻡ ﻋﺸﻖ
ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ ﻭ ﺩﻭﺍ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺳﻴﻢ
ﺩﻳﺮﻳﺴﺖ ﻗﻤﺮ ﺩﺭ ﻓﻠﮏ ﻋﺸﻖ ﺧﻤﻮﺵ ﺍﺳﺖ
ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺎﻩ ﺷﻬﺪﺍ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺳﻴﻢ
ﻋﻤﺮﻳﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻳﺎﺭ ﻗﺮﻳﻨﻴﻢ ﻭ ﻏﺮﻳﺒﻴﻢ
ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺁﻳﻴﻦ ﻭﻓﺎ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺳﻴﻢ
ﻧﺰﺩﻳﮑﺘﺮ ﺍﺯ ﻣﺎﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺳﺎﻗﯽ ﺧﻮﺑﺎﻥ
ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﺎﺳﻴﻢ
4_6012846625469236919.mp3
8.96M
🎙 حجت الاسلام حیدری
🎵 ماجرای نادرشاه افشار و حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام
◾️ 🌿 ◾️ 🌿 ◾️ 🌿 ◾️