🙏🏼 نماز شب چهاردهم ماه رمضان
قال امیرُالمؤمنین علیه السلام: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ أَرْبَعَ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ سِتَّ رَكَعَاتٍ، يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ مَرَّةً وَ إِذَا زُلْزِلَتْ ثَلَاثِينَ مَرَّةً، هَوَّنَ اللَّهُ عَلَيْهِ سَكَرَاتِ الْمَوْتِ وَ مُنْكَراً وَ نَكِيراً. (بحارالأنوار، ج97، ص383 به نقل از اربعین شهید)
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هرکس در شب چهاردهم ماه رمضان 6 رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک حمد و سی بار سوره زلزال، خداوند سکرات موت و حضور نکیر و منکر را بر او آسان می سازد.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
🙏🏼🗣 دعای شب چهاردهم ماه رمضان منقول از رسول خدا صلّی الله علیه و آله
دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله در شب چهاردهم ماه رمضان عبارت است از:
يَا أَوَّلَ الْأَوَّلِينَ وَ آخِرَ الْآخِرِينَ، وَ يَا جَبَّارَ الْجَبَابِرَةِ وَ يَا إلَهَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ، أَنْتَ خَلَقْتَنِي وَ لَمْ أَكُ شَيْئاً مَذْكُوراً، وَ أَنْتَ أَمَرْتَنِي بِالطَّاعَةِ فَأَطَعْتُ سَيِّدِي جُهْدِي، وَ إنْ كُنْتُ تَوَانَيْتُ أَوْ أَخْطَأْتُ أَوْ نَسِيتُ، فَتَفَضَّلْ عَلَيَّ يَا سَيِّدِي، وَ لَا تَقْطَعْ رَجَائِي، وَ امْنُنْ عَلَيَّ بِالْجَنَّةِ، وَ اجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ صلّی الله علیه وآله وَ اغْفِرْ لِي إنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ. (بحارالأنوار، ج98، ص77 به نقل از البلدالامین)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
*آرزوهای_غلط_در_میدان_جهاد*
💠 اگر از فردی که دارد در میدان مبارزه با دشمنان خدا و در رکاب امام زمانش نبرد و #جهاد میکند سوال شود در دنیا چه آرزویی داری و او در جواب بگوید: "آرزو دارم #مدرک تحصیلی دکترا بگیرم یا بگوید آرزو دارم حافظ قرآن شوم و یا فلان شغل را داشتم و یا بگوید کاش درآمد خوب و #ثروت زیادی داشتم!" حتماً به او خواهیم گفت چه ارزشی بالاتر از جهاد در راه خدا چه گوهری نابتر از همین کاری که داری انجام میدهی؟ و اگر بخواهد از موقعیّت خود گلایه کند که چرا به جایی نرسیدهام مورد #سرزنش عقلا قرار میگیرد.
💠 گاه در زندگی مشترک جنس گلایهی زن یا مرد این است که چرا مشغلهی من در زندگی بابت همسرداری، فرزندداری و خانهداری مانع رشد و پیشرفت من شده و نتوانستم از لحاظ تحصیلی، معنوی، شغل و درآمدزایی به جایی برسم.
💠 ریشهی اینگونه توقّعات، ملاک #غلط ما در معنای پیشرفت است و فکر میکنیم #پیشرفت یعنی شغل، درآمد، ثروت، مدرک تحصیلی و جایگاه اجتماعی ویژه در حالیکه ملاک پیشرفت و ارزش در دین (که در روز قیامت نیز همان ملاک مورد بازخواست قرار میگیرد) چیزی جز انجام #تکلیفِ متناسب با شرایط فرد نیست.
💠 وقتی روایت داریم که "جهاد زن، خوب #شوهرداری کردن است" یعنی بالاترین ارزش و پیشرفتی که در نزد خدا برای یک زن خانهدار وجود دارد خوب همسرداری کردن است و ارزش و وظیفهای بالاتر از آن برای او وجود ندارد و مانند یک #مجاهدی است که دارد در وسط معرکه، مبارزه و نبرد میکند و در حال حاضر چیزی باارزشتر و بااولویتتر از این وجود ندارد تا در حسرت آن باشد.
13.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#رسوایی #قسمت_هفتم👈
🚫اعتراف عجیب پسرها به دخترها😳😱😢
«💕🍃دخترای ما خیلی چیزا نمیدونن...»
#حیا
#حجاب
--•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•--
☎تلفن☎
بابام و خيلی دوست دارم عزيز و دوست داشتنيه
برای ما کار می کنه صورت اون ديدنيه
توی محل کار اون
دستگاههای عجيبيه
سيمهای جور وا جور داره
حال و روز غريبيه
سيمهای رنگ به رنگ اون با تلفن کار می کنه
صدای زنگ تلفن آ د م و بيدار می کنه
تا تلفن زنگ می زنه
دلم براش پر می زنه
فکر می کنم که پشت در
بابا م داره در می زنه
4_5945147710272178385.mp3
11.49M
#دین_زیباست
#دفاع_از_حدیث
مخصوص نوجوانان 👉
مخصوص معلمین مدارس 👉
🔻در پاسخ به این سوال که : از کجا بدانیم احادیثی که به دست ما رسیده است از اهل بیت علیهم السلام رسیده و دروغین و جعلی نیست!
قسمت : 9
نوشتار سیاه بر کاغذ سپید
لطفا برسانید به دست آنکه میشناسید
4_6008071334800656301.mp3
10.9M
✦
#کارگاه_انصاف1️⃣4⃣
#استاد_شجاعی 🎤
▫️چگونه میتوانیم از مراتب مختلف ظلم در حقّ دیگران، دور شده ...
و به مقام اَمنِ انصاف برسیم؟
[همانجا که دیگران، در کنارمان، احساس امنیت کنند!]
حرم
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو #قسمت_بیست_و_پنج از روزی که مشغول کار شده بود، کمی آب زیر پوست زهرا و محم
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو
#قسمت_بیست_و_شش
گریه هایش که تمام شد، به زیارت رفت. حرم مثل همیشه شلوغ بود. حرم مثل همیشه آرام بود؛ حرم مثل همیشه آرامش بود. حرم مثل همیشه پر از حاجتمند بود... حرم مثل همیشه بود. مثل همیشه هایی که با پدرمی آمد. مثل همیشه هایی که ویلچر را با عشق هُل میداد!
مثل همیشه هایی که می آمد و میرفت. دلش زیارتنامه میخواست. دلش دو رکعت نماز زیارت میخواست. دلش سر بر شانه ی ضریح گذاشتن میخواست. دلش دو رکعت نماز بالاسر میخواست. زیارتنامه امین الله میخواست. دلش فقط امامش را میخواست. اینجا کسی تهمتش نمیزد! اینجا کسی از بالا نگاهش نمیکرد. اینجا همه یکرنگ میشدند. مثل لباس احرام مکه میشدند.
دلش که سبک شد. دلش سوی مادر پر میکشید! تنها بودن مادر برایش درناک بود... آمدم مادر! آمدم!
به خانه که رسید غذا درست کرد. دلش خواب میخواست. غذای مادر را که داد، سفره را پهن کرد و غذایشان را خوردند. رفت که بخوابد... فردا کلاس داشت. بعدش هم میرفت قنادی حاج یوسفی برای حسابداری!
دیروز حاج یوسفی گفته بود که برود پشت دخل، آخر صندوقدار قبلی را اخراج کرده بودند، گفته بود که بیمه اش میکند. گفته بود حقوق هر کاری که انجام میدهد را جداگانه میدهد؛ میگفت دیگر نمیشود راحت به کسی اعتماد کرد و مال و اموال را دستش سپرد. مریم که کیک های سفارشی را میپخت، حسابرسی سالانه میکرد، حالا صندوقدار هم بود.
حاج یوسفی مرد خوبی بود. زنش هم خانم خوبی بود، چقدر مریم دوستشان داشت!
روزها پشت هم میآمد و میرفت. مریم زیر نگاههای سنگین همسایه ها روزهایش را میگذراند. آنقدر درگیر روزهایش بود که خودش را از خاطر برده بود. به پدرش قول داده بود درس بخواند! به مادرش قول داده بود مواظب خواهر و برادرش باشد. این قولها بسیار سنگین بود روی
شانه های نحیفش!
پشت دخل نشسته بود... باران سختی میبارید. صبح که می آمد لباسهایش خیس شده بود و تا الان با همان لباسهای خیس نشسته بود
درون میلرزید، لرز کرده بود. حرارت بدنش بالا رفته بود. سرش سنگینی میکرد که صدایی آمد:
_ببخشید خانم! حاج یوسفی هستن؟
مریم نگاهش را به مرد روبه رویش دوخت:
_بله! کاری داشتین؟
مرد: اگه امکان داره میخوام ببینمشون، منو میشناسن! میشه بهشون اطلاع بدید؟
مریم سری تکان داد و آرام گفت:
_بفرمایید بشینید من بهشون اطلاع میدم!
مرد روی صندلی نشست و مریم بلند شد. سرش گیج رفت و دستش را روی میز گذاشت که زمین نخورد.
مرد: حالتون خوبه خانم؟
مریم دوباره سر تکان داد و به سمت یکی از کارکنان رفت و چیزی گفت.
چند دقیقه از رفتن آن کارگر و نشستن مریم روی صندلی اش نگذشته بود که حاج یوسفی آمد و سری در میان مشتریان گرداند و نگاهش خیره ی
مرد روی صندلی نشسته افتاد.
لبخند زد و رو به همان کارگر کرد و گفت:
_برو به حاج خانم بگو مهمون داریم!
نویسنده: #سنیه_منصوری
حرم
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو #قسمت_بیست_و_شش گریه هایش که تمام شد، به زیارت رفت. حرم مثل همیشه شلوغ بود
"رمان #شکسته_هایم_بعدتو
#قسمت_بیست_و_هفت
به سمت مرد جوان رفت و آغوش گشود:
_به به! ببین کی اینجاست؟! چطوری ارمیا خان؟
ارمیا در آغوش حاج یوسفی رفت و گفت:
_سلام مرد خدا!
حاج یوسفی خندید:
مرد خدا که تویی مومن، چه عجب از اینورا؟ باز هوای امام زد به سرت
و راهت اینوری افتاد؟
ارمیا: حاجت روا شدم و اومدم دستبوس آقا!
حاج یوسفی هیجان زده شد و دوباره ارمیا را در آغوش گرفت:
_مبارک باشه، واقعا تونستی راضیش کنی؟
ارمیا: من نه، کار خود سید مهدی بود!
حاج خانم که رسید لبخند روی لبانش نشست:
_خوش اومدی پسرم، ایندفعه عروس قشنگتو آوردی ببینیم یا هنوز باید صبر کنیم؟
ارمیا شرمگین سرش را به زیر انداخت:
_آوردمش با خودم حاج خانم، بالاخره تاج سرم شد!
حاج خانم: خب خدا رو شکر؛ مبارکه!مریم از حال رفت، از روی صندلی به زمین افتاد و صدای بلندی در فضاپیچید. حاج خانم به صورتش زد و به سمت او دوید. ارمیا تلفنش را درآورد و تماس گرفت. حاج یوسفی و کارکنان و چند مشتری دور مریم بودند که صدایی آمد: _برید کنار لطفا، راه رو باز کنید ببینم چی شده؛ آقا برو کنار، من دکترم!
َمرد گفت:
جمعیت کنار رفت و زن و مردی جلو آمدند. ارمیا رو به مرد گفت:
_بیا اینجا محمد، یکدفعه از حال رفت، حالش خوب نبود؛ انگار سرگیجه داشت، نمیتونست خوب حرف بزنه.
محمد جلو آمد و کیفش را باز کرد. دماسنج را در دهان دختر گذاشت. از
برافروختگی صورتش مشخص بود که تب دارد:
_لباساش خیسه، احتمالابا همین لباسا چند ساعت مونده و سرما خورده،
تبش رفته بالا!
فشارش را که گرفت رو به ارمیا کرد:
_براش نسخه مینویسم سریع برو بگیر بیار!
محمد مشغول نوشتن نسخه بود، دختری که همراهش وارد شده بود گفت:
_حالش خیلی بده محمد؟
محمد با لبخند به او نگاه کرد:
نه سایه جان، چیزی نیست؛ فشارش افتاده که با یه سرم خوب میشه، تبشم الان میاریم پایین؛ فقط خانوما کمک کنن ببریمش یه جای مناسب!
نویسنده: #سنیه_منصوری
حرم
20 روش دوستی با امام زمان (عج) : 🤝 16_ دستور امام صادق در آخر الزمان را رعایت کن.👇 مداومت بر خوان
20 روش دوستی با امام زمان (عج) : 🤝
18 _ حاجت خواستن مداااوم از امام زمان🌺
اصلا جزء #وظایف_هشتادگانه
درکتاب مکیال المکارم هست.
این حاجت خاستن تورو رفیق حضرت میکنه ،و اصرار و پافشاری کن برحاجت هات، هرچند که حاجت نگرفتی
خلاصه در خونه امام زمانو ول نکن و این دوستیه ما رو باحضرت مستحکم تر میکنه.
#روش_دوستی_با_امام_زمان
حرم
20 روش دوستی با امام زمان (عج) : 🤝 18 _ حاجت خواستن مداااوم از امام زمان🌺 اصلا جزء #وظایف_هشتادگان
20 روش دوستی با امام زمان (عج) : 🤝
19 _ مدافع امام زمان باش ،در مقابل دشمنان و شبهه افکنان و مدعیان دروغین
که البته این نیاز به دانش داره
وقتی شما پاسخ به شبهات میدی ومدافع امام هستی ،باعث میشه که با امام زمان رفیق بشی .♥️
20 _تو سختی ها و تو گرفتاریها وقتی که #صبر میکنی
بگو یا بقیت الله به خاطر تو صبر میکنم ✨🌸
امام زمان وقتی که صبرتو میبینه باهات رفیق میشه
باهات دوست میشه
میگه درسته که حاجت نگرفت ، درسته که اسباب ازدواجش الان فراهم نیست و مجرده
درسته که مسائل مالیش هنوز حل نشده
اما به خاطره من مهدی ، داره #صبر میکنه برگرفتاری هاش♥️
وکلاام آخر اینکه میتونی با انجام همه این موارد،رفیق چند جانبه حضرت باشی😍
🌺بر چهره دلگشای مهدی صلوات 🌺
#روش_دوستی_با_امام_زمان