eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.6هزار ویدیو
636 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
📌📎 بعد از شهادت، پیکر ایشان را در شکم حمار مرده‌ای گذاشتند و سوزاندند!! محل شهادت ایشان در مصر در محلی به نام "کوم شریک" بوده است؛ و قبر منسوب به ایشان از مابقی بدن سوخته آن بزرگوار است؛ دشمنان اهل بیت علیهم السلام هنگامی که کنار قبر این بزرگوار می‌روند پشت به قبر می‌کنند و برای ابوبکر زندیق فاتحه می‌خوانند!!! (به نقل از بحار ۵۳۳/۳۳ وفیض العلام ص۲۴۹) ⭕اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج⭕
"رمان همه دور سفره نشسته بودند و مشغول غذا خوردن و تعریف از دستپخت زهره بودند. صغری دست از غذا خوردن کشید و با صدای بلندی که نگاه همه را به سمت سمانه کشاند گفت: ــ سمانه سمانه لیوان دوغ را برداشت و قبل از اینکه بنوشد گفت: ــ جانم ــ اینی که ازت بازجویی کرد،چطوری شکنجه ات کرد ،حتما آدم بی رحمی بود. دوغ در گلوی سمانه پرید و شروع کرد به سرفه کردن،سمیه محکم بر کمر سمانه میزد ،محمد که خنده اش گرفته بودبه داد سمانه رسید. ــ سمیه خواهر جان ول کن دخترو کمرش داغون شد. سمانه که بهتر شده بود ،نفس عمیقی کشید و نگاهی به کمیلی که سعی می کرد خنده اش را جمع کند،انداخت. ــ چی میگی صغری،مگه ساواک گرفته بودم؟ صغری بیخیال شانه ای بالا انداخت و گفت: ــ از کجا میدونم،یه چیزایی شنیده بودم ــ از تو دیگه بعیده،هر چیزی که میشنوی باید باور کنی اینبار سمیه خانم لب به اعتراض گشود؛ ــ بگم خدا چیکارشون کنه،خاله جان یه نگاه به خودت بنداز رنگ و رو نمونده برات،معلومه چه آدمایی بودن خدا به خاک سیاه بنشونتشون سمانه که خنده اش گرفته بود"خدا نکنه ای "آرام گفت. ــ خاله باور کن اینجوری که شما فکر میکنید نیست محمد به داد سمانه و کمیل رسید و با صدای بلندی گفت: ــ میزارید غذا بخوریم یانه؟؟خانمم این همه زحمت کشیده ها قدر نمیدونید چرا؟ زهره با عتراض محمدی زیر لب گفت وخجالت زده سرش را پایین انداخت دیگر کسی حرفی نزد،سمانه نگاهی به قیافه ی سرخ از عصبانیت کمیل انداخت و ریز خندید ،کمیل سر را بلند کرد و با سمانه چشم در چشم شد ،خودش هم خنده اش گرفت،بیچاره مادرش نمی دانست دارد پسرش را نفرین می کند. سمانه که خنده ی کمیل را دید هر دو خندیدند ،همه با تعجب به آن ها نگاه می کردند،اما آن ها سر به زیر میخندیدند. ــ به چی می خندید مادر؟ کمیل با اخمی روبه مادرش گفت: ــ هیچی مادر ،شما به نفرین کردنتون برسید سمانه اینبار نتونست نخندد برای همین اینبار برنج در گلویش پرید،که یاسین لب به اعتراض باز کرد: ــ ای بابا،بزارید این دختر غذاشو بخوره سمانه با دست اشاره کرد که چیزی نیست ،کمیل لیوان آبی را جلویش گرفت که با تشکر از او گرفت. دیگر کسی حرف نزد کم کم همه قصد رفتن کردند،در عرض ربع ساعت خانه سید محمود که از صبح غلغله بود در سکوت فرو رفت،سمانه نگاهی به خانه و آشپزخانه انداخت همه جا مرتب و ظرف ها شسته شده بودند ،حدسش زیاد سخت نبود می دانست کار زهره و ثریا و مژگان است. به اتاقش رفت،دلش برای گوشه گوشه ی اتاق و تک تک وسایل این اتاق تنگ شده بود،روی تختش نشست و دستی بر روتختی نرم کشید،به عکس بزرگ دو نفره ی خودش و صغری خیره شد ،این عکس را در شلمچه گرفته بودند،محو چشمان سرخ از گریه شان شده بود،این عکس را یاسین بعد از دعای عرفه از آن ها گرفته بود،به یاد آن روز لبخندی بر لبش نقش بست. تقه ای بر در اتاق خورد،سمانه نگاهش را از عکس گرفت و "بفرمایید"ای گفت ،حدس می زد مادرش باشد اما با باز شدن در آقا محمود وارد اتاق شد.
به سمت دخترش رفت و کنارش نشست! ــ چیه فکر میکردی مادرته؟ ــ آره ــ میخواست بیاد ولی نزاشتمش بهش گفتم اینجوری اذیت میشی ،تا خوابید من اومدم پیشت سمانه ریز خندید ــ مامانو منع میکنی بعد خودت قانون شکنی میکنی سید جان اقا محمود خیره به صورت خندان دخترکش ماند،سمانه می دانست ان ها نگران بودند با لبخندیگ دلنشینی دستان پدرش را در دست گرفت و گفت: ــ بابا،باور کن حالم خوبه،اونجا اصلا جای بدی نبود،چندتا سوال پرسیدن،والا هیچ چیز دیگه ای نبود ــ میدونم بابا،وزارت اطلاعاته ساواک که نیست،میدونم کاری به کارت نداشتن ،اما نگرانم این اتفاق تو روحیه ات تاثیر بزاره یا نمیدونم سمانه اجازه نداد پدرش ادامه دهد، ــ به نظرتون الان من با سمانه قبلی فرقی میکنم،یا باید یکم اتیش بسوزونم یا زنتو حرص بدم تا باور کنید با دیدن لبخند پدرش بوسه ای بر دستانش گذاشت و ارام زمزمه کرد: ــ باور کنید مسئول پروندم خیلی آدم خوبی بود،خیلی کمکم کرد اگه نبود شاید اینجا نبودم ــ خدا خیرش بده،من چیزی از قضیه نمیپرسم چون هم داییت برام تعریف کرد و اینکه نمیخوام دوباره ذهنتو مشغول کنم ــ ممنون بابا ــ بخواب دیگه،شبت بخیر ــ شب بخیر محمود آقا بوسه ای بر سر دخترکش نشاند و از اتاق بیرون رفت،سمانه روبه روی پنجره ایستاد،باران نم نم می بارید ،پنجره را باز کرد و دستش را بیرون برد،از برخورد قطرات باران بر دستش لبخندی عمیقی زد، دلش برای خانه شان اتاقش و این پنجره تنگ شده بود،این دلتنگی را الان احساس می کرد،خودش هم نمی دانست چرا درز این چند روز دلتنگی را احساس نمیکرد،شاید چون کمیل همیشه کنارش و تکیه گاه اش بوده، کمیل دیگر برایش آن کمیل قدیمی نبود،او الان کمیل واقعی را شناخت،او کم کم داشت با شخصیت کمیل آشنا می شد ،شخصیتی که کمیل از همه پنهان کرده بود. با یادآوردی بحث سر سفره،نفرینوهای خاله سمیه و حرص خوردنای کمیل آرام خندید. نفس عمیقی کشید که بوی باران و خاک تمام وجودش را پرکرد،آرام زیر لب زمزمه کرد: ــ خدایا شکرت... ادامه دارد... نویسنده :
✴️ چهارشنبه 👈 31 شهریور / سنبله 1400 👈 15 صفر 1443 👈 22 سپتامبر 2021 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . 😢 ابتدای بیماری پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم . 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی . ❇️ امروز روز شایسته ای است برای امور زیر : ✅ صید و شکار و دام گذاری . ✅ نو پوشیدن و نو بریدن . ✅ دیدار بزرگان و علماء و روساء . ✅ آغاز نویسندگی . ✅ و نگارش کتاب و مقاله و پایان نامه نیک است . 👶 زایمان خوب نیست . 🚘مسافرت : خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام نجوم . 🌗 امروز قمر در برج حمل و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است : ✳️ آغاز معالجه و درمان . ✳️ مراسم ختنه و نام گذاری نوزاد . ✳️ ارسال کالاهای تجاری به خارج . ✳️ کودک به مهد گذاشتن . ✳️ آغاز کار و شغل . ✳️ و دیدار روسا خوب است . 👩‍❤️‍👨 حکم مباشرت امشب ( شب پنج شنبه ) ، فرزند امشب حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان خواهد شد .ان شاءالله 💉💉 حجامت خون دادن فصد سبب قولنج می شود . 💇‍♂💇 اصلاح سر وصورت باعث سرور و شادی می شود . 😴🙄 تعبیر خواب خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 16سوره مبارکه " نحل " است . و علامات و بالنجم هم یهتدون ..... و مفهوم آن این است که برای خواب بیننده حالتی غیر از آن حالتی که داشت روی دهد و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت و بزرگی برسد . ان شاءالله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ✂️ ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد . 🌸زندگیتون مهدوی ان شاالله🌸
: با اوضاع ، به برویم ؟ : ⬆️
هدایت شده از حرم
🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊 (ع)📜 🌹 💛 💛 🌱 او از رجال شیعه و از معدود دلیران بنام و حافظ حدیث از امیرالمؤمنین (ع)بود، و مجلس حدیث داشت كه شیعیان نزد او آمده و اخذ حدیث مى‏ كردند. با عابس بن ابى شبیب از كوفه به مكه آمد و نزد امام علیه ‏السلام ماند تا روز عاشورا، و چون جنگ آغاز شد به مبارزه پرداخت. عابس او را طلب كرد و از تصمیم او مبنى بر یارى امام و شهادت در راه او سؤال كرد و او عزم خود را بر شهادت ابراز نمود و همانند دلیران به مبارزه پرداخت تا به رسید. ..... 📕ابصار العین، 76. 🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊●●🕊
هدایت شده از حرم
❤️❤️❤️❤️امیرالمومنین ❤️❤️❤️❤️ از رسول خدا صلی الله علیه وآله روایت شده: هرکس فضیلتی از علی بن ابیطالب علیهماسلام الله ذکرکند و اقرار به آن فضیلت داشته باشد، خداوند متعال گناهان متقدم ومتاخرش رامیآمرزد و لو به اندازه ی گناه جن وانس باشد. بحار ج38 ص197📚📒📗📕 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هدایت شده از حرم
به خودت بیا ...🌷 لیاقتِ تو بیشتر از این هاست ڪه توقف ڪنے و خودت را براے افرادِ حقیرے ڪه تو را بی‌بهانه قضاوت مے ڪنند توضیح دهے ... اینها اگر قرار بود بفهمند ڪه قضاوت نمے ڪردند !! هےچ ڪس به اندازهٔ خودت به مسائل و دغدغه هایت اِشراف ندارد ... این تو هستے ڪه باید درست را از نادرست تشخیص بدهے و گام بردارے ... منطق هم همین را میگوید؛ این ڪه در زندگیِ هر ڪسے ، تصمیم گیرنده و قاضے ، خودش است و خدایش... ، "نه مردم" ! قضاوتت ڪه ڪردند ، خودت را به نشنیدن بزن و با بیخیالیِ تمام ، راهت را ادامه بده ،ڪاری ڪه تمامِ انسانهایِ موفقِ تاریخ ڪرده اند !!
هدایت شده از حرم
... شماره ۴ هیچ کس به من نگفت: که گناه، خانه قلب را تیره می‌سازد و شما که نورانی ترین هستی، در خانه سیاه نمی‌مانی.😔 آن وقت خانه دل ما، سوت و کور می‌شود مثل خرابه ها، مگر اینکه با توبه، آن تیره‌گیها را از بین ببریم و دوباره مهیای پذیرایی از شما شویم.☘ قلب من در نوجوانی، آماده کاشتن بذر عشق بود، اما هر چه انتظار کشیدم کسی نگفت که باید عاشق برترین شد تا قلب آباد شود، به من نگفتند که مواظب باش قلبت را به هر کس و ناکسی نسپاری 😞 که صاحب اصلی آن، کسی است که وقتی قلبت پاک شود می‌آید.❤️ و به ما نگفتند که جای شما در قلب ماست نه در جزیره خضرا و مثلث برمودا. به ما نگفتند که مواظب باشیم تا شما را از مهمانی قلبمان بیرون نکنیم.😭 وقتی از آیت الله بهجت پرسیدند که شما کجایی؟ ایشان جواب داد که: « آقا در قلب شماست مواظب باشید بیرونش نکنید».❤️❤️ کاش، قلبم را در نوجوانی به تو می‌سپردم و هر دم یادت را از قلبم به زبان جاری می‌ساختم.😢 آقا هنوزم وقت دارم میشه دوباره به قلبم برگردی؟😔 ☘آن دل که به یاد تو نباشد دل نیست قلبی که به عشقت نتپد جز گِل نیست 📗برگرفته از کتاب هیچکس بمن نگفت ✍نویسنده حسن محمودی
هدایت شده از حرم
یا صاحب الزمان (عج)🌹 دست وپاگیرترین منتظرت من هستم بخورد توی سرم ناله ی یا بن الحسنم... 😔😔😔
هدایت شده از حرم
❀°🌸°❀°‌🌸°❀° °🌸°❀° °❀° همسرمان را چگونه صدا کنیم در بعضی خانه ها اسم زن ((ببین)) است بعضی خانمها یا اقایان اسم را کامل نمیگویند یاد بگیریم اینگونه در خانه همدیگر را صدا کنیم👇👇 حضرت امیر وقتی میخواستند حضرت زهرا را صداکنند میفرمودند: جان علی به فدایت, حبیبتی زهرا, بنت رسول الله و زهراجان. و جوابی که از حضرت زهرا میشنیدند: روحم به فدایت علی, ابوتراب, ابالحسن و علی جان. زیبا صداکردن زن و مرد, بهترین شیوه برای ابراز محبت است و نوعی شخصیت دادن به طرف مقابل است. @haram110
هدایت شده از حرم
❣️رابطه ی یکی از زیباترین بخش های ازدواج است که در دین مبین اسلام و در احادیث و روایات بسیاری بر چگونگی رابطه ی صحیح جنسی تاکید شده است. در این سری از مطالب ،مجموعه احادیث گرد آوری شده از ائمه اطهار و پیامبر اسلام ( ص) در مورد را برای شما گردآوری کرده ایم .امیدواریم راهگشای شما باشد . 1️⃣همان گونه که در امور جنسی زیاده روی نارواست، کم گذاردن و سستی کردن نیز ناشایست است، روا نیست مرد بیش از ۴ ماه، آمیزش جنسی با همسر جوان خود را ترک کند، حتی اگر مصیبت دیده باشد. 📕(امام رضا(ع)، همان، ۱۸۸) 2️⃣مراقب باشید، «رو به قبله» و «پشت به قبله» با همسر خویش هم بستر شدن، زشت و ناپسند است. حرمت کعبه را نگه دارید و خدا و فرشتگان را از خویش ناخرسند نسازید. 📕(امام صادق(ع)، همان ص۱۴) 3️⃣در اول شب(چه زمستان و چه تابستان)، آمیزش نکنید، زیرا معده و رگها پر است و موجب بیماری نقرس، سنگ مثانه، ضعف چشم و چکیدن ادرار می‌‌گردد. 📕(پیامبر اکرم(ص)، همان ص۹۱) °•کپی با ذکر آزاد است•° 🍃🌸🍃 🍃 @haram110
هدایت شده از حرم
۝۞﷽۞۝: ─┅─═♡ঊ❣️ঊ❣️ঈ ♡═─┅─‌‏ 🌧 بئْرٌ مُعَطَّلَةٌ 🌧 🔹«وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِيدٍ»؛ 📕سوره حج-45 «و چه بسيار چاه پرآب بی صاحب ماند، و چه بسيار قصرهای محكم و مرتفع». 🌺حضرت امير المؤمنين عليه السلام در مورد اين آيه فرموند: ➿«همانا مراد از قصر، محمّد است ➿وچاه معطل مانده، ولايت من است كه آن را معطل گذاشته و انكار كردند. ➿هر كه به ولايت من اقرار نكند اقرار به نبوّت برای او نفعی ندارد». 📚بحارالانوار-ج26ص3 📚حدیث معرفت امیرالمومنین"ع" @haram110 ╔═┅═ঊঈ🎀ঊঈ═┅═╗ ─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅─
هدایت شده از حرم
قال الإمام الکاظم عليه السلام: لَوْ اَنَّ النّاسَ قَصَدُوا فِى الطَّعامِ لاَسْتـَقـامَتْ اَبـْدانـُهُمْ. امام کاظم علیه السلام می فرمایند: اگر مردم در خوراك، ميانه روى داشته باشند، بدنهـايشان اسـتوار و سـلامت مى شود. محاسن برقى، ص 439.
هدایت شده از حرم
توصیه امام جعفر صادق صلوات الله علیه به گفتن لعن در مسیر پیاده روی اربعین❗ صفوان جمال گفت: از حضرت صادق علیه السلام اذن گرفتم به زیارت مولایمان حسین بن علی علیه السلام بروم، و از ایشان درخواست کردم آنچه را باید در این مسیر انجام دهم، بیان فرمایند. ... آن حضرت فرمود: و العن على من قتله و البراءة ممن أسس ذلك عليه‏ در این مسیر، زیاد از کسانی که اساس قتل حسین بن علی علیه السلام را بنیان نهادند، برائت بجو! 📚 مصباح المتهجد، جلد‏۲، صفحه ۷۱۹ اللَّهُمَ‏ الْعَنْ‏ أَوَّلَ‏ ظَالِمٍ‏ ظَلَمَ‏ حَقَ‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِك‏. اللهم عجل لولیک الفرج
هدایت شده از حرم
⇩⇩⇩ داسـتـــ📚ــــان⇩⇩⇩ °❀°▪️°❀°▪️°❀°▪️°❀° روزى امام حسن مجتبى عليه‌السلام در يكى از باغستانهاى شهر مدينه قدم می‌زد كه ناگاه چشمش به يك غلام سياه چهره افتاد كه نانى در دست دارد و يك لقمه خودش می‌خورد و يك لقمه هم به سگى كه كنارش بود می‌داد تا آنكه نان تمام شد. حضرت با ديدن چنين صحنه‌اى، به غلام خطاب كرد و فرمود: چرا نان را به سگ دادى و مقدارى از آن را براى خود ذخيره نكردى؟ غلام به حضرت پاسخ داد: زيرا چشم‌هاى من از چشم‌هاى ملتمسانه سگ خجالت كشيد و من حيا كردم، اينكه من نان بخورم و آن سگ گرسنه بماند. امام حسن عليه‌السلام فرمود: ارباب تو كيست؟ پاسخ گفت: مولاى من ابان بن عثمان است حضرت فرمود: اين باغ مال چه كسى است؟ غلام جواب داد: اين باغ مال ارباب و مولايم می‌باشد. پس از آن حضرت اظهار داشت تو را به خدا سوگند می‌دهم كه از جايت برنخيزى تا من باز گردم سپس حضرت حركت نمود و به سمت ارباب غلام رفت و ضمن گفتگوهايى با ابان بن عثمان، غلام و همچنين باغ را از او خريدارى نمود و سپس به جانب غلام بازگشت و به او فرمود: اى غلام! من تو را از مولايت خريدم پس ناگاه غلام از جاى خود برخاست و محترمانه ايستاد، سپس حضرت در ادامه سخنان خود اظهار نمود: اين باغ را هم خريدارى كردم و هم اكنون تو را در راه خداوند متعال آزاد نموده و اين باغ را نيز به تو بخشيدم. ✍ منابع: 📗تاريخ ابن عساكر ترجمة الامام الحسن عليه‌السلام، صفحه۱۴۸، حدیث۲۴۹ 📓احقاق الحقّ، جلد۱۱، صفحه۱۴۶ ‌〰❁🍃❁🌸❁🍃❁〰
هدایت شده از حرم
خـ♡ـدایـا... ڪمڪ ڪن یـادم باشـد فـردا را جور دیگـر باشم بد نگویم بہ هـوا، آب، زمیـن مهـربان باشم با مـردم شهـر و فرامـوش کنم هر چه گذشـت امشـب افـکارت را روی اندیشه‌های زیبـا متمرکز کن به خواسته هایت نگاهی دوباره بیانداز ببین اگر هنوز برایت مهـم‌ هستند آنگاه عاشقـانه از خـدا طلب کن 🌙شبتـون آروم و پر ستـاره بـه امیـد فـردایـی روشـن🌟
هدایت شده از حرم
🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃 هر روز معرفی یکی از 30 نفر از ملعون ترین و خبیث ترین نفراتی که در واقعه کربلا بیشترین ظلم را به امام حسین علیه السلام و یاران و اهل بیتش وارد کردند👇👇 لعنت الله علیه نام پدرش را حریه، یحیی و حویه، نیز گفته اند. جنایات: روز عاشورا، پس از شهادت حسین بن علی علیه السلام، لشگر عمر بن سعد به جهت غارت لباس های او بر جسد مقدسش حمله کردند. اسحاق بن حیوه، اقدام به برهنه کردن امام حسین علیه السلام نمود او تنها پیراهن امام را سرقت کرد و پوشید، در حالی که در آن پیراهن بیشتر از 110 سوراخ از تیر و نیزه و شمشیر بود. اگر چه این عدد را به اختلاف ذکر کرده اند. وقتی امام حسین علیه السلام شهید شد، عمر بن سعد لعنة الله علیه در بین یارانش فریاد زد که: چه کسی داوطلب می شود که بر بدن حسین علیه السلام با اسب بتازد؟ او، (اسحاق حضرمی) با چند نفر دیگر حاضر بر این کار شدند. آمد و با اسب خویش بر بدن امام علیه السلام تاخت، چندان که پشت و سینه آن حضرت درهم شکست؛ و بعد هم به اتفاق دیگر جانیان، نزد عبیدالله بن زیاد رفتند و جایزه اندکی از او گرفتند. ابوعمر زاهد می گوید: در نسب آنها دیدیم که همگی حرام زاده بودند. ملاحظات: اسحاق بعد از پوشیدن لباس امام به مرض پیسی مبتلا شد و موی سر و ریشش ریخت. سرنوشت او: مختار ثقفی در زمان خونخواهی شهداء کربلا، او و دوستانش را گرفت و دست و پایشان را به بندهای آهنین بست و دستور داد آن قدر اسب بر بدن آنها تاختند تا هلاک شدند. بر تا قیامت لعنت بر تا قیامت لعنت بر تا قیامت لعنت بر نخعی تا قیامت لعنت بر تا قیامت لعنت 📚نفس‌المهموم 📚ترجمه کامل ابن اثیر 📚تاریخ طبری 📚منتهی‌الامال 📚ابصار العین 📚موسوعه الامام الحسین به نقل از: عمادالدین طبری، نفس المهموم، کامل بهائی، لهوف، ارشاد و بسیاری منابع دیگر ✨یا علی✨
هدایت شده از حرم
Life is so much simpler when you stop explaning yourself to people and just do what works for you. زندگی وقتی خیلی ساده تر می شه که دیگر خود را برای مردم توضیح ندهید و فقط آنچه را که برای شما مفید است انجام دهید.
هدایت شده از حرم
Happiness is a choice, not a result. Nothing will make you happy until you choose to be happy. No person will make you happy unless you decide to be happy. Your happiness will not come to you. It can only come from you. شادی یک انتخاب است، نه یک نتیجه. تا زمانی که شادی را انتخاب نکنید هیچ چیز و هیچ کس شما را خوشحال نمی کند. مگر اینکه تصمیم بگیرید که شاد باشید. خوشحالی به سمت شما نخواهد آمد، بلکه از خودتان نشئت میگیرد...
هدایت شده از حرم
علیه السلام 📢 تأکیدِ امام صادق علیه السلام بر اینکه امام حسین علیه السلام «مظلوم» بود و تأکید بر اینکه هرکس شوق زیارت دارد و اهل بیت علیهم‌السلام را دوست دارد، به کربلا برود تا برکاتی که ذکر می‌شود شاملش شود. ❌ قابل توجه آنانکه می‌گویند: «امام حسین علیه السلام را مظلوم نشان ندهید؛ و تا خودسازی نکردید و به معرفت نرسیدید به زیارت نروید.» و با این بهانه‌ها مردم را از زیارت محروم می‌کنند. ▪️بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام وَ [أَوْ] أَبَاجَعْفَرٍ (عليه السلام) يَقُولُ مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ مَسْكَنُهُ الْجَنَّةَ وَ مَأْوَاهُ الْجَنَّةَ فَلَا يَدَعْ زِيَارَةَ الْمَظْلُومِ قُلْتُ مَنْ هُوَ قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ صَاحِبُ كَرْبَلَاءَ مَنْ أَتَاهُ شَوْقاً إِلَيْهِ وَ حُبّاً لِرَسُولِ اللَّهِ وَ حُبّاً لِفَاطِمَةَ وَ حُبّاً لِأَمِيرِ الْمُوءْمِنِينَ (صلي الله عليه و آله) أَقْعَدَهُ اللَّهُ عَلَى مَوَائِدِ الْجَنَّةِ يَأْكُلُ مَعَهُمْ وَ النَّاسُ فِي الْحِسَابِ. ✍🏻 ابابصیر گوید: امام صادق یا امام باقر علیه السلام فرمودند: كسى كه دوست دارد محل سُكنا و منزلش بهشت باشد، پس زيارت مظلوم را ترك نكند. عرض كردم: مظلوم كيست؟ حضرت فرمودند: مظلوم حسين بن على عليهم السّلام است كه صاحب كربلا مى‌باشد؛ كسى كه بخاطر شوق به آن حضرت و محبّت به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و فاطمه سلام اللّه عليها و حبّ به اميرالمؤمنين صلوات اللّه علیه حضرتش را زيارت كند خداوند او را با سفره‌هاى بهشتى نشانده كه با آن سروران هم غذا باشد در حالى كه مردم در حساب مى‌باشند. 📓کامل الزیارات، باب ۵۲، حدیث ۲ ✅ آیا باید مقابلِ این مردمی که بطرف کربلا می‌روند را بگیریم و بگوییم ابتدا معرفت کسب کنید بعد بیائید؟ آیا این جمعیت شوق و حُب ندارند؟ امام فرمود به صِرفِ حُب و شوق بروید کربلا، هرچند آدابی هم برایش معین نمودند که پیشتر بیان شد. الهی ‌بِحَقِ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج
هدایت شده از حرم
🌴 بســـم ربـــ الــحــیــدر🌴﷽ ❌ آیا اگر امام حسین علیه السلام را مظلوم و تشنه و ستمدیده و غریب خطاب کنیم، موجب ذلت و کسرِشأن آن امام است؟ ✍🏻 حقیر تا بحال نفهمیدم چرا برخی بنام روشن‌گری و تحلیلِ فاجعهٔ کربلا اصرار دارند که امام حسین علیه السلام را طوری معرفی کنند که گویا ایشان هیچ ظلم و بلایی در کربلا متحمل نشده و تشنهٔ آب نبوده! لذا می‌گویند به آن امام نگویید مظلوم و تشنه و ستمدیده و...؛ زیرا این تعابیر مناسبِ مقامِ امام نیست! این دسته از افراد اگر نگاهی اجمالی به روایات و زیارتنامه‌ها می‌انداختند، نه تنها این تعابیر، بلکه تعابیر بالاتر و عمیق‌تری را نیز می‌دیدند. ▪️امام رضا علیه السلام اینگونه تعبیر کرده‌اند: «أذَل عَزیزنا بأرضِ کَربَلا.» یعنی روز عاشورا در کربلا، عزیزان ما را خوار کردند! 📓أمالی،صدوق (ره)، مجلس ٢٧، حدیث ۲ ▪️امام صادق علیه السلام در ده‌ها مورد از مظلومیت و غربت و عطشِ آن امام مظلوم یاد کرده و اینگونه تعبیر نموده‌اند: «إِنَّ الْحُسَيْنَ (عليه السلام) قُتِلَ مَظْلُوماً مُضْطَهَداً نَفْسُهُ عَطْشَاناً هُوَ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ وَ أَصْحَابُهُ.» امام حسین علیه السلام مظلوم بود. روح و جسمش مقهور و مورد ستم قرار گرفته بود و خود و اهل‌بيت و اصحابش علیهم‌السلام تشنه بودند. 📓کامل الزیارات، باب ٦٢، حدیث ٦ و در جای دیگر فرمودند: «إِنَّ الْحُسَيْنَ قُتِلَ حَزِيناً مَكْرُوباً شَعِثاً مُغْبَرّاً جَائِعاً عَطْشَاناً.» امام حسین علیه السلام كشته شدند در حالی‌كه غمگين و گرفتار و غبارآلود و ژوليده و گرسنه و تشنه بودند! 📓کامل الزیارات، باب ٤٨، حدیث ۳ ▪️امام عصر عجل الله فرجه در زیارت ناحیه اینگونه به مظلومیت و غربت و عطشِ جد غریبشان اشاره می‌کنند: «أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاة الذّابِلاتِ، أَلسَّلامُ عَلى غَریبِ الْغُرَبآءِ، أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَدآءِ، أَلسَّلامُ عَلى قَتیلِ الاَْدْعِیآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْقَتیلِ الْمَظْلُومِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِر.» 🔻همچنین از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه‌السلام روایات زیادی در این‌باره وارد شده است که حتی مخالفین شیعه هم در کتبشان نقل کرده‌اند و از حوصلهٔ این نوشتار خارج است. 💥اهل بیت علیهم السلام روی مظلومیت و غربت و عطش و مصائب امام حسین علیه السلام تأکید کرده و حَساس بودند، لذا هرکس سعی در تکذیب و تضعیفِ این موارد داشته و دارد، عمداً یا سهواً دشمنی می‌کند. الهی ‌بِحَقِ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج
16.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ضریح امام حسن علیه السلام در مسیر پیاده روی به سمت کربلا.. این کجا و آن کجا..!؟ آه یا غریب..🖤😓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اقايون مسئول اين آه عشاق ميتونه دامن همتون بگيره راه رو به روی زوار سيدالشهدا باز كنيد.
25.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرق میان دولت حال و دولت سابق در بیانات شنیدنی جناب آقای دارستانی هیچ وقت فکر نمی‌کردیم ؛یک روزی مطالبه عمومی مردم ما زیارت اربعین باشد و نتیجه دیپلماسی دو کشوری که حاکمیتش به دست شیعیان است ،محرومیت و محدودیت زوار برای زیارت اربعین باشد.🙂🏴. شاید اگر حاکمیت دست صدام ملعون و متوکل عباسی خبیث بود اینقدر غصه نمیخوردیم ،دشمن کارش دشمنی است اما توقعی که از یک دوست میرود چیز دیگری هست ... *من از بیگانگان هرگز ننالم* *که هر چه کرد، با من آشنا کرد*🏴 الان هم که راه پیاده روی مشهد مقدس رو بستن و غربت آقا امام رضا علیه السلام رو بیشتر کردند ....😓 *تا جایی که می دونم قرار بود ،امام حسینی باشیم و حرمت شکنی نکنیم* *اما بدجور* *خیلی بدجور حرمت و هتک کردیم و باز هم داریم ادامه میدیم*🏴 ای کاش بیدار بشیم ...
"رمان ــ یعنی چی مامان؟ فرحناز خانم دیگ را روی اجاق گاز گذاشت و با عصبانیت روبه سمانه گفت: ــ همینی که گفتم،چادرتو از روی سرت دربیار،بیا پیشم بشین ــ مامان میخوام برم کار دارم ــ کار بی کار ،پاتو بیرون از این خونه نمی زاری سمانه کیف را روی میز کوبیدو گفت: ــ کارم مهمه باید برم ــ حق نداری پاتو بیرون از خونه بزاری،فهمیدی؟؟ ــ اما کارام.. ــ بس کن کدوم کارا؟ها، همین کارات بود پاتو کشوندن تو اون خراب شده سمانه با صداب معترضی گفتت: ــ اِ مامان،اونجا وزارت اطلاعاته خراب شده چیه دیگه؟بعدشم چیکارم کردن اونجا مگه؟؟چندتا سوال پرسیدن همین. فرحناز خانم روی صندلی نشست و سرش را بین دستانش گرفتوگ و زیر لب زمزمه کرد: ــ تا فردا هم بشینی از اونا دفاع کنی من نظرم عوض نمیشه،الانم برو تو اتاقت سمانه دیگر حرفی نزد ،می دانست بیشتر طولش دهد سردرد مادرش بدتر می شود،برای همین بدون حرف دیگری به اتاقش رفت. به در و دیوار اتاق نگاهی انداخت،احساس زندانی را داشت،آن چند روز برایش کافی بود،و نمی توانست دوباره ماندن در چهار دیواری را تحمل کند. گوشیش را از کیف دراورد،نمی دانست به چه کسی زنگ بزند ،روی اسم صغری را لمس کرد،اما سریع قطع کرد،صغری که از چیزی خبر نداشت،به پدرش هم بگوید حتما مادرش را همراهی می کرد ،فکری به ذهنش رسید،سریع شماره کمیل را گرفت،بعد از چند بوق آزاد پشیمان شد که تماس گرفته،اما دیر شده بود. صدای خسته و نگران کمیل در گوشش پیچید: ــ الو سمانه خانم سمانه که در بد وضعیتی گیر افتاده بود آرام گفت: ــ سلام،خوب هستید ــ خوبم ممنون شما خوب هستید؟اتفاقی افتاده ــ نه نه اتفاقی نیفتاده ــ خب خداروشکر سمانه سکوت کرد ،نمی دانست چه بگوید،محکم بر پیشانی اش کوبید، و در دل به خودش غر می زد که چرا به او زنگ زده بود. ــ چیزی شده؟ ــ نه نه،چطور بگم آخه ــ راحت باشید بگید چی شده. ــ مثل اینکه دایی و محسن خیلی برای مامانم بد توضیح دادن دستگیر شدنِ منو، ــ خب؟ ــ مامانم نمیزاره برم بیرون ــ خوب کاری میکنه سمانه که اصلا فکر نمی کرد کمیل همچین جوابی بدهد،حیرت زده پرسید: ــ یعنی چی؟ ــ یعنی که نباید برید بیرون ــ یعنی چی سمانه عصبی گفت: ــ متوجه هستید دارید چی میگید؟من به خاطر چند نفر که هنوز دستگیر نشدن باید تو خونه زندانی بشم کمیل نفس عمیقی کشید تا حرفی نزد که سمانه ناراحت شود. ــ هرجور راحتید،زنگ زدید اینو گفتید منم جوابمو گفتم ــ اصلا تقصیر من بود که تماس گرفتم .خداحافظ ادامه دارد... نویسنده :
"رمان نیم ساعت از تماسش با کمیل می گذشت ولی هنوز عصبی به گوشی که در دستش بود خیره بود،و با پایش بر زمین ضربه می زدو آرام زیر لب غر میزد: ــ نرنم بیرون از خونه،نتونسته چند نفرو بگیره من باید تو خونه زندونی بشم،من احمق نباید زنگ میزدم با صدای آیفون خودش را برای بحث مجددی اینبار با پدرش آماده کرد،اما در باز شد و صغری با جیغ و داد وارد اتاق شد و سمانه را محکم در آغوش گرفت. ــ سلام عشقم ــ تو اینجا چیکار میکنی؟ ــ اومدم بدزدمت بریم دور دور سمانه مشتی به بازویش زد و از او جدا شد. ــ خاله هم اومده؟ ــ نه ــ چرا؟ ــ دارم بهت میگم میخوایم بریم دور دور مامانم کجا بیاد ــ چی میگی تو ــ بابا کمیل زنگ زد گفت سریع آماده بشم بیایم دنبالت بریم دور دور روی تخت نشست و ادامه داد: ــ آخه میدونی داداشم فک کرده تو وزارت کلی آدم وحشتناک هست که کلی با کمربند و شلاق شکنجت دادن و بلند زد زیر خنده،سمانه هم با مقایسه واقعیت آنجا با چیزهایی مه کمیل برای استتار گفته بود خنده اش گرفت. ــ بی مزه ــ تو که اماده ای،چادرتو فقط سرت کن ــ وایسا ببینم شوخی نمی کردی تو؟؟ ــ نه بخدا،کمیل الان بیرون منتظره سمانه در جایش خشک شده بود ،باورش نمی شد که کمیل به دنبال او آمده،او فکر می کرد که کمیل بیخیال او شده و پیگیر کار و حالش نیست ولی اینطور نبود... می خواست کمی ناز کند و بگوید که نمی آید اما می ترسید کمیل و صغری بیخیال شوند و برودند،سریع به طرف چادرش رفت،اما یا یادآوری مادرش با حالت زاری نگاهی صغری انداخت: ــ وای صغری مامان نمیزاره برم بیرون صغری شروع کرد به خندیدن: ــ وای سمانه اینهو دخترا پونزده ساله گفتی،نگران نباش بسپارش به داداشم. صغری بلند شد و به طرف در رفت: ــ من به جا داداشم بودم و تو به درخواست خووستگاریم جواب منفی می دادی دیگه بهت سلام هم نمی کردم،بدبخت داداشم،من بیرونم تا آماده بشی صغری از اتاق خارج شد،سمانه احساس کرد دیگرنایی برای ایستادن ندارد سریع روی صندلی نشست و چشمانش را روی هم گذاشت. قضیه خواستگاری را فراموش کرده بود،حرف های آن شب کمیل در سرش می پیچید وسمانه چشمانش غرق اشک شدند، قلبش با یادآوری درخواست کمیل فشرده شد،احساس بدی نسبت به کمیل بر قلبش رخنه انداخت. دوست داشت بیخیال این بیرون رفتن شود اما با صدای مادرش که به او می گفت سریع اماده شود،متوجه شد برای پشیمانی دیر شده...
فضای گرم ماشین و هوای سرد بیرون بخار را بر روی شیشه ها نشانده. سمانه با بغض سرکوب شده ای بر شیشه طرح های نامفهومی میکشید،از وقتی بیرون آمدند حرفی نزد و در جواب صحبت های صغری که سعی می کرد با هیجان تعریف کند تا حال و هوایش را عوض کند،فقط سری تکان می داد یا لبخندی می زد که هیچ شباهتی یا لبخند ندارد. با ایستادن ماشین نگاهش را به بیرون دوخت،نگاهی به پارک انداخت ،با پیاده شدن کمیل و صغری او هم پیاده شد،زمین از باران صبح خیس بود،پالتویش را دورش محکم کرد،و با قدم های آرام پشت سر کمیل شانه به شانه ی صغری رفت،با پیشنهاد صغری نشستن در آلاچیق آن هم در هوای سرد را به کافه با هوای گرم و دلپذیر ترجیح دادن. در یکی از آلاچیق های چوبی نشستند،اما صغری داوطلب از جایش بلند شد و گفت: ــ آقا تو این هوای سرد فقط یه شکلات داغ میچسبه،من رفتم بگیرم سریع از آن ها دور شد،کمیل اگر موقعیت دیگری بود تنهایش نمی گذاشت و او رو همراهی می کرد،اما الان فرصت مناسبی بود تا با سمانه صحبت کند،نگاهش را به سمانه ،دوخت که به یک بوته خیره شده بود ولی می توانست حدس بزند ذهنش درگیر چیز دیگری بود،زمان زیادی نداشت و نباید این حرف ها را صغری می شنید پس سریع دست به کار شد: ــ واقعیتش هدفم از این بیرون اومدن هم یکم شما هوا عوض کنید هم من با شما صحبتی داشتم سمانه به طرفش چرخید اما سعی کرد که نگاهش با چشمان کمیل برخوردی نداشته باشند ،که موفق هم شد، سرش را پایین انداخت و با لبه ی چادرش مشغول شد،آرام گفت: ــ ممنون ،بفرمایید کمیل متوجه دلخوری و ناراحتی در صدای سمانه شده،او تمام عمرش را به بازجویی گذرانده بود پس میتوانست سمانه از او دلخور و ناراحت است آنقدر که نگاهش را میدزدد و سعی می کند کمتر حرف بزند تا کمتر مورد خطاب از طرف کمیل شود. ــ در مورد تماس امروزتون ــ من نباید زنگ میزدم،اصلا دلیلی نداشت به شما زنگ بزنم،شرمنده دیگه تکرار نمیشه از حرف های سمانه اخمی بین ابروانش نشست،شاکی گفت: ــ منظورتون چیه که به من ربطی نداره؟از این موضوع فقط من خبر دارم،پس در مورد این موضوع چه بخواید چه نخواید تنها کسی مه میتونه به شما کمک کنه من هستم. سمانه همچنان سرش پایین بود و نگاهش به کفش هایش دوخته شده بود.اینبار کمیل ملایم ادامه داد. ـــ نگاه کنید اگر به خاطر اینکه من پشت تلفن اینطوری جوابتونو دادم تا سمانه میخواست لب به اعتراض باز کند کمیل دستش را به عالمت اینکه صبر کند بالا برد و ادامه داد: ادامه دارد... نویسنده :
1️⃣وقایع اواخر ماه محرم سال ۱۱ هجری قمری ، نيمهء اول اردیبهشت سال ۱۱ هجری شمسی ،اواخر مارس سال ۶۳۲ میلادی:: 👈👈 در چنین روزهایی فعالیت منافقین برای تغییر مسیر جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله و نشستن بر مسند قدرت، شدت یافته است! و این امر با جستجو در صفحات تاریخ برای مستشرقین نیز مشهود است، و حتی آنان نیز بر این مطلب واقف بوده‌اند::: 2️⃣وقایع اواخر ماه محرم سال ۱۱ هجری قمری ، نيمهء اول اردیبهشت سال ۱۱ هجری شمسی ، اواخر مارس سال ۶۳۲ میلادی 👈👈 در اواخر ماه محرم سال ۱۱ ھ۔ق رسول خدا صلی الله علیه و آله برای پیشگیری از دخالت فتنه‌گران که قصد تغییرات اساسی در جامعهء بعد از ایشان را داشتند، دستور به تشکیل سپاهی به سرکردگی <اسامة بن زید بن حارثة> می‌دهند؛ این سپاه باید به سمت مرزهای اسلامی تا شمال عربستان و محدودهء فلسطین امروزی حرکت کند و از مدینه دور شود. نام برخی از افرادی که به پیامبر باید با این سپاه ۴۰۰۰ نفری از مدینه خارج شوند در تاریخ به یادگار مانده است! 3️⃣وقایع روز چهارشنبه ۹ صفر سال ۱۱ هجری قمری ، ۲۲ اردیبهشت سال ۱۱ هجری شمسی، ۸ می سال ۶۳۲ میلادی::: 🕛🕜🕝...در این روز به فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله ، امیرالمومنین در میان مردم مدینه به آوازی بلند چنین فرمود: 💠 " ای مردم ! هر کس ، کسی را که باید به او اجر دهد ، مورد ظلم قرار دهد ، خداوند رحمتش را از او دریغ می‌کند و مستحق لعنت الهی است ؛ هر کس غیر ولیّ خود را تبعیت کند ، لعنت خدا بر اوست ؛ هر کس به پدرانش ناسزا گوید ، مستوجب خشم و لعن الهی است ." این سخنان به گونه ای بیان گردید که توجه اهل مدینه را به خود جلب نمود! مردمان برای دانستن کُنه و تفسیر این سخن ، به سوی خانه رسول خدا راهی شدند... پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله ، شرحی فرمود که حتی عمر بن الخطاب پس از شنیدن آن چنین اعتراف کرد:: 👈 ای اصحاب محمد ! امروز آنچنان ولایت علی را محکم نمود که حتی در روز خم نیز چنین نکرده بود! 4️⃣وقایع روز یکشنبه ۱۳ صفر سال ۱۱ هجری قمری ، ۲۶ اردیبهشت سال ۱۱ هجری شمسی ،۱۲می سال ۶۳۲ میلادی رسول خدا صلی الله علیه و آله در چنین روزهایی به اهل بقیع می‌روند ، و در آنجا برای خادم خود خبر از نزدیک بودن اجل خویش می‌دهند؛ ... پس از این واقعه است که آثار بیماری در جسم نازنین حضرتش ظاهر می‌شود. 5️⃣وقایع روز دوشنبه ۱۴ صفر سال ۱۱ هجری قمری ، ۲۷ اردیبهشت سال ۱۱ هجری شمسی ،۱۳ می سال ۶۳۲ میلادی 👈👈 در چنین روزهایی با توجه به شایعه‌پراکنی و تلاش‌های منافقین و حتی جعل حدیثِ خلافت و نبوت در یک خاندان جمع نمی‌شود! رسول خدا صلی الله علیه و آله امر صریح میفرمایند که سپاه اسامه که پیشتر باید تجهیز میشد، هر چه سریعتر در پایگاهی خارج مدینه مستقر شده، و به سوی مرزهای شمالی آن روزهای دنیای اسلام حرکت کند اما....