eitaa logo
حرم
2.7هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
6.8هزار ویدیو
651 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
* 💞﷽💞 ♥️ ✍بہ قلمِ 🍃 #۲۲۸ با خنده ازش جدا شدم و دست بچه ها رو گرفتم و جای مناسبی نشوندم: بچه ها اینجا بشینید من الان میام با قدمهای کوتاه و لرزان تا بالای سر زن عمو رفتم و سلام کردم حمیده خانم از شنیدن صدام سر بلند کرد و چشمهای کشیده و سیاهش چند ثانیه روی صورتم ثابت موند بعد با حال متحیری سرتکان داد و لب زد: سلام و بعد به زحمت لبخندی زد الهه دخترش هم که پسرش رو روی پا نشونده بود و براش میوه پوست میگرفت نگاهی به مادرش و بعد به من انداخت و کمی هول جواب سلامم رو داد از نگاه خیره و پر از سوالشون در حال آب شدن بودم و با کوتاه ترین جملات سعی میکردم احوال پرسی رو زودتر تمام کنم: _خیلی خوش اومدید ممنون که تشریف آوردید خدمت حاج آقا هم سلام من رو برسونید با اجازتون تا پا کج کردم حمیده خانوم بلند مچ دستم رو گرفت: یکم بشین ضحی خانوم تازه برگشتی به سلامتی؟ اینهم از بزرگواریش بود که به روی خودش نمی اورد اما من در حال ذوب شدن بودم خواستم به بهونه ای برم اما زن عمو از جا بلند شد و به من اشاره کرد بشینم: _حمیده خانوم با اجازتون من دیگه برم یه سری به آشپز بزنم خیلی منور کردید ان شاالله عروسی آقا ایمان جبران کنیم! نشستم در حالی که برق از سرم پریده بود یعنی این حرف زن عمو یک کد بود؟! یعنی این رضوانِ ذلیل نمرده زن عمو رو فرستاده بود برای تخلیه اطلاعاتی حمیده خانوم؟ یعنی اون هنوز؟!... حمیده خانوم با حوصله پرسید: _خب دخترم به سلامتی درست تموم شد که برگشتی؟ لبخندی زدم: نه دوترم دیگه مونده من بخاطر اربعین مرخصی گرفتم گفتم یه سر هم به مامان اینا بزنم _آها بسلامتی زیارتت قبول اونوقت تا کی میمونی؟ _والا دقیق معلوم نیست بستگی به دوستام داره که کی برگردن _آره زن عموت گفت رفیقات هم همراهت اومدن پس اصلا معلوم نیست کی برگردی؟ _دقیق نه ولی خیلی نمیمونم تا قبل اواسط دی باید برگردم که به ترم جدید برسم _ان شاالله شیش ماه دیگه کامل برمیگردی دیگه درسته؟! با شگفتی فراوان از سوالات حمیده خانوم سر تکون دادم: بله ان شاالله صدای کل و دف که خبر از حضور داماد میداد مجال ادامه ی گفت و گو رو گرفت بلند شدم و با عذرخواهی کوتاهی به سمت سفره عقد برگشتم اگر چه هنوز از شوک خبر زن عمو بدنم میلرزید ... آخر شب بالاخره از تمییز کاری منزل و حیاط فارغ شدیم و تونستیم برای استراحت به اتاقمون که همون اتاق رضا باشه برگردیم اما هنوز نرسیده تقه ای به در خورد و پشت بندش کتایون و ژانت با قیافه های بانمک و پرسش گر وارد شدن رضوان با اینکه از خستگی روی پا بند بود به احترامشون نشست: _ببخشید بچه ها خیلی اذیت شدید کتایون فوری گفت: چه اذیتی شما که نذاشتید کمکی بکنیم خب رضوان...چی شد؟! با یاد آوردی این مسئله تمام غضبم رو با نگاه حواله رضوان کردم: تو به زن عمو چی گفتی؟! _هیچی بخدا سری تکان دادم پس خیالاتی شدم و کنایه ای در کار نبوده اما به هر حال اون جمله نشون میداد هنوز باید مجرد باشه! صدای ذوق زده رضوان هم موید حرفم شد: _میدونستم اگر بیان مراسم مامانم ته و توی همه چیزو درمیاره واسه همین کار خاصی نکردم فقط نامحسوس از مامان چند تا سوال کردم که دستگیرم شد آقا هنوز مجرد تشریف دارن! با ذوق تمام به من چشم دوخت: وای ضحی چی میشه اگر... حرفش رو قطع کردم: _بیخود رویا نباف اون اگر تا اخر عمرش هم مجرد بمونه دوباره خواستگاری من نمیاد با کاری که کردم! طلبکار گفت: بیخود مگه دست خودشه خیلی ام دلش بخواد! تو به این کارا کار نداشته باش تو فقط بگو تا کی میتونی بمونی‌ کتایون فوری گفت: _ضحی تا اوایل ژانویه میتونه بمونه یعنی...دی ماه ترم جدید اونموقع شروع میشه! اخمی کردم: چی میگی میبری میدوزی تا دی ماااه من اینجا بمونم؟ _مثلا میخوای برگردی چکار وقتی کلاس نداری؟ تو بمون منم بیشتر پیش مامانم میمونم! حرصی گفتم: _شرکتتون چی میشه سرکار خانوم؟ _شرکت رو از دور هم میشه مدیریت کرد من مدیرم آبدارچی که نیستم صبح به صبح کارت بزنم! به اندازه کافی اینهمه سال نیروی امین دور و برم جمع کردم اگرم اینجا مزاحمم که مشکلی نیس میرم هتل من و رضوان همزمان گفتیم: _بشین بابا! ژانت گرفته گفت: پس من باید تنها برگردم؟ رضوان لبخندی زد: عزیزم وقتی بقیه میمونن تو چرا باید برگردی؟! _خب من باید برم زودتر کار پیدا کنم تا کی خرجم با کتایون باشه باید کم کم پولش رو پس بدم اینبار کتایون گفت: بشین بابا! تو که اینجا خرجی نداری از وقتی اومدی همش تو خونه ای خورد و خوراکتم که با خانواده ضحی ست! _خب همون دیگه تا کی! قاطع گفتم: تا وقتی من اینجام با هم برمیگردیم اونوقت دنبال کار میگردیم خب؟ ژانت لبخندی زد: _به شرطی که یکم بریم بیرون همش تو خونه ایم من هنوز شهرتونو ندیدم گفتم: اونم چشم چند روز دیگه که این باز رفت پیش مامانش اینم با آقاشون من و تو میریم تهران گردی خوبه؟!
با لبخند سر تکان داد: عالیه!
* 💞﷽💞 ♥️ ✍بہ قلمِ 🍃 #۲۲۹   رضوان انگار هنوز خیالش راحت نشده باشه پرسید: _پس تا دی ماه قطعی شد دیگه؟ تازه یادم افتاد بپرسم: واسه تو چه فرقی میکنه؟ _کاریت نباشه! ... در حیاط رو با کلید باز کردم و به همراه ژانت که سر خوش مشغول بود به چک کردن عکسهایی که گرفته بود وارد حیاط شدیم از کنار درخت خشک شده توت میان باغچه که گذشتیم رضا رو روی تخت نشسته دیدم دستی بلند کردم و با ذوق گفتم: سلام داداش خوبی؟ از جا بلند شد کتاب توی دستش رو روی تخت گذاشت و جلو اومد: سلام تو خوبی خوش گذشت؟ بعد رو به ژانت با سر پایین گفت: سلام خوش گذشت بهتون؟ ژانت هم مثل همیشه با حرارت توصیف کرد : بله خیلی عالی بود رضا دوباره پرسید: تهران رو چطور شهری دیدید؟! ژانت راحت گفت: خوب فضای گرم و مردم مهربونی داره رضا با لبخند دستی به موهاش کشید: _به نظرتون زندگی تو تهران، نسبت به زندگی تو نیویورک راحت تر نیست؟! ژانت فوری گفت: _چرا اینجا یه کشور اسلامیه مردم مسلمانن اگرچه زبونشون رو نمیفهمم و تنها سختیش همینه ولی به هر حال با نیویورک قابل مقایسه نیست توی نیویورک همیشه باید مراقب باشی که هضم نشی! اما اینجا اگر کمک لازم داشته باشی خیلیا حاضرن بهت کمک کنن رضا_شما که اصالتا فرانسوی هستید و به آمریکا تعلق خاصی ندارید حتی خاطره خوشی هم ازش ندارید و از طرفی کارتون رو هم از دست دادید و حالا هم مسلمان شدید و زندگی توی یه کشور مسلمان و البته کار کردن توش بسیار براتون راحتتره خصوصا که شما به دو زبان مسلطید که اینجا تدریس میشه و میتونید راحت کار کنید به این فکر نکردید که میتونید اینجا زندگی کنید؟! اینجا حداقل ضحی رو دارید که دوستتونه میدونید که ضحی شیش ماه دیگه برمیگرده ژانت با تیله های عسلیش روی شاخه های عریان درخت توت میپرید: _تابحال بهش فکر نکرده بودم اما خب من به این راحتی نمیتونم اینجا اقامت بگیرم _اونقدرا هم سخت نیست رضا مشغول توضیح امکان اقامت ژانت شد و من با اخم کمرنگی به گفت و گوی اونها خیره شده بودم و به امکان چیزی که از فکرم میگذشت فکر میکردم چرا به ذهن خودم نرسید؟!! صحبتها که تموم شد ژانت وارد خونه شد اما من چند قدم عقب برگشتم و آهسته رو به رضا گفتم: _میگم رضا هر خبری بشه اول به من میگی دیگه درسته؟! خودش رو زد به اون راه: _چه خبری؟ مرموز خندیدم: هیچی فعلا داخل که رفتیم بعد از سلام و علیک مامان مجبورمون کرد بنشینیم و بعد با شوق فراوان رو به من گفت: براش ترجمه کن بگو امروز رفته بودم بازار اون پارچه چادری که دفعه پیش سر تو دید و خوشش اومد پیدا کردم براش خریدم حالا بیاد قدش رو بگیرم براش بدوزم با لبخند برای ژانت که با لبخند و انتظار بین من و مامان چشم میچرخوند ترجمه کردم با بهت و شوق از جاش بلند شد تا مامان پارچه رو آورد و روی قدش اندازه گرفت بعد گفت: دخترم ببین همونه که میخواستی؟! ژانت بجای جواب دادن به سوالی که ترجمه کردم با بغض گفت: میتونم بغلتون کنم؟ مامان بدون اینکه نیاز به شنیدن ترجمه من داشته باشه، از بغض صداش نیازش رو حس کرد و برای در آغوش گرفتنش پیش قدم شد اونقدر محکم و طولانی هم رو بغل کردن که داشت حسودیم میشد! با خنده و شوخی از هم جداشون کردم اما این شروع یک رابطه عاطفی جالب بین ژانت و مامان بود رابطه ای که میتونست قوی تر از این هم بشه! ... آخر شب قبل از خواب کنار پنجره رفتم تا هوایی عوض کنم که... دیدم رضا باز تنها روی تخت تکیه داده به دیوار ساختمان نشسته و کتابش هم توی دستش حس کردم حالا بهترین فرصته فوری روسری و چادر دست و پا کردم و در جواب رضوان که سراغ مقصدم رو میگرفت گفتم: بعدا توضیح میدم و قبل از این که خلوتش رو ترک کنه بهش رسیدم بی سر و صدا نزدیکش شدم تا یک قدمیش هم پیش رفتم ولی متوجهم نشد سرم رو روی کتابش خم کردم: چی میخونی؟! هینی کشید و سر بلند کرد لبخندی زد: کی اومدی؟ بشین... ‌کنارش نشستم و سرکی به عنوان کتابش کشیدم "عارفانه" پرسیدم: _شب گرد شدی؟! _چی؟! _میگم چرا خواب از سرت پریده؟ چیز خاصی تو سرته که جا واسه خواب و خوراک نمونده؟! لبخندی زد و سر به زیر انداخت: _شماها همتون عادت دارید کاه کوه کنید رضوانم عصری همین سین جینا رو میکرد چه چیز خاصی؟! ‌_یعنی تو نمیدونی که نمیتونی این جور چیزا رو از خانوما قایم کنی؟ تازه من قل تم! مگه میشه نفهمم بند دلت پاره شده؟! نفس عمیقی کشید و نگاهش رو به آسمون داد تصویر ستاره ها روی مردمکهای سیاهش حک شد: _پس تو که میدونی چرا میپرسی؟! _خب پس چکار کنم؟! _بگو درسته یا نه؟! _چرا درست نباشه... مشکلش چیه؟ _میترسم حرفی بزنم بهشون بربخوره برن از اینجا نمیخوام خدای نکرده سوء تفاهمی پیش بیاد بعدم نمیدونم نظر مامان و آقاجون چیه به هر حال...
دستش رو گرفتم و با لبخند نوازش کردم: _خیلی خب من با مامان و حاجی حرف میزنم. اگر موافق بودن غیر مستقیم مزه دهن ژانت رو هم درمیارم اگر مشکلی نبود
* 💞﷽💞 ♥️ ✍بہ قلمِ 🍃 #۲۳۰   خواستگاری هم میکنم برات! فقط یکم بهم زمان بده تو اینجور کارا نمیشه عجله به خرج داد _من عجله ای ندارم هرطور صلاح میدونی پیش برو فقط از واکنش مامان میترسم اون خودش کلی مورد زیر سر داره! لبخندم عمیق تر شد: _نگران نباش امروز کلی با هم دل و قلوه رد و بدل کردن از اون جهت مشکلی نیست لبخندی زد و پیشونیم رو بوسید: _تو رو نداشتم چکار میکردم؟ همیشه حواست به همه چی هست! ... روبروی آقاجون و مامان نشسته بودم و حتی پلک هم نمیزدم باید تاثیر حرفهام رو دقیق توی صورتشون میدیدم مامان که انگار چیز جدیدی نشنیده و کاملا به ماجرا واقف بوده! آقاجون اما دست به صورت میکشید و غرق فکر بود دوباره پرسیدم: خب نظر شما چیه؟ آقاجون سوالم رو به خودم پس داد: _نظر خودت چیه بابا؟! _خودتون میدونید من رضا رو چقدر دوست دارم و همیشه آرزوم بوده بهترین دختر رو براش پیدا کنیم ژانت از نظر من عالیه یه فرشته است هم با اخلاق و مومنه هم آروم و متینه مهمتر اینکه به دل رضا نشسته البته هنوز نمیدونم جوابش چیه ولی من با تمام وجود موافقم و دعا میکنم این وصلت سر بگیره مامان سری تکون داد: به دل منم خیلی میشینه اگر چه برای رضا کلی مورد زیر نظر داشتم ولی... این دخترم چیزی کم نداره حالا باز خدا رو شکر رضا یکی رو پسندیده! من که نه نمیارم ان شاالله هر چی خیره شما چی میگی حاجی؟ حاجی دستی به محاسنش کشید: _تو اینجور مسائل نظر شما برا من حجته شما میتونی بشناسی و نظر بدی ولی منم بدی ندیدم دختر معصوم و با وقاریه البته ما فعلش رو میبینیم ضحی درباره گذشته ش بهتر میدونه فوری گفتم: _ژانت قبلا حجاب نداشته ولی دختر سالم و پاکیه هم اون هم کتایون حاجی سری تکان داد: _من که حرفی ندارم فقط هیچ کس رو نداره که... سرتکان دادم: هیچ کس خیلی تنهاست از ده سالگی تنها زندگی کرده خیلی سختی کشیده ولی کاملا خودساخته و مستقله اما خلا عاطفی خانواده رو همیشه حس میکنه مامان دیروز خودش دید که با یه پارچه ای که براش خرید چقدر احساساتی شد برای همینم میگم اگر این وصلت سر بگیره خیلی خوبه چون اونم صاحب یه خانواده میشه البته امیدوارم قبول کنه اصلا نمیدونم واکنشش چیه مامان فوری گفت: خب باهاش حرف میزنیم برو یه دقیقه صداش کن فوری گفتم: نه نه نه... الان که نمیشه یه خواهشی ازتون دارم شما هیچ حرفی نزنید یکم بهم زمان بدید که خودم باهاش حرف بزنم بذارید درست آماده ش کنم اون تا به حال به ازدواج فکر نکرده! خودم موقع مناسب خواستگاری رو بهتون میگم که باهاش رسمی حرف بزنید باشه؟! اگر چه این مقدمات کمی براشون نامانوس بود اما ناچار با تکان سر موافقتشون رو اعلام کردن و من از همون لحظه پروژه اقناع ژانت رو کلید زدم تقریبا یک هفته ی تمام توی منزل اوقاتی که رضوان مدرسه یا همراه نامزدش بیرون بود و کتایون همراه مادرش، یا وقتهایی که باهم بیرون میرفتیم به بهانه های مختلف و طرق گوناگون درباره این مسئله باهاش حرف زده بودم مثلا درباره اینکه قطعا زندگی و کارکردن توی ایران از زندگی توی آمریکا براش راحت تره یا اینکه ازدواج چقدر میتونه براش مفید باشه از تنهایی درش بیاره و همونطور که آرزو داره بهش یک خانواده جدید هدیه کنه یا اینکه ما ایرانی ها انسانهای خوب و خانواده دوست و مهربانی هستیم! و کم کم رسیده بودم به جایی که کمی درباره رضا و کار و زندگی و تفکرات و رفتارهاش باهاش حرف بزنم و غیر مستقیم نظرش رو بدونم که البته در همه موارد فوق نظرش کاملا مثبت بود و علاقه نشون میداد خصوصا از رضا و اخلاق خوبش خیلی تعریف کرد و گفت به زعم اون رضا جوان لایق و مومنی هست! و دیگه تصمیم گرفته بودم خیلی صمیمانه ماجرای خواستگاری رو باهاش مطرح کنم که اونروز اون اتفاق عجیب افتاد! اون روز رو خوب به خاطر دارم سه شنبه ۱۲ آذر ۱۳۹۸ زمان زیادی به پایان مهلت سفر و بازگشت ما به نیویورک باقی نمونده بود و به حد کافی هم مقدمه چینی کرده بودم تصمیم داشتم همون روز همه چیز رو رک و صریح با ژانت درمیون بگذارم و نظرش رو بپرسم اگر چه نسبت به واکنش و جوابش خیلی مضطرب بودم اما خودم رو قانع کردم تا قبل از بازگشت کتایون و رضوان به منزل باهاش حرف بزنم اما... درست وقتی همه چیز مهیای گفتن بود و من برای آخرین بار جملات رو توی ذهنم مرتب میکردم زنگ در حیاط به صدا در اومد...
✴️ سه شنبه👈26 بهمن/دلو 1400 👈13 رجب 1443👈15 فوریه 2022 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌹 میلاد مولی الموحدین یعسوب الدین امیر المومنین علیه السلام 23 قبل از هجرت "(روز پدر) 🌸 آغاز ایام البیض و اعتکاف . 🔘صدور حدیث افضل الخلق نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛 از امور زیر پرهیز گردد: 📛 اصلاح سر و صورت. 📛 منازعه و دعوا و کشمکش. 📛 و پی حوائج رفتن خوب نیست. 👶مناسب زایمان نیست. 🤕 بیمار امروز زود خوب شود. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز قمر در برج اسد است و برای امور زیر نیک است: ✳️ عهدنامه نوشتن با رقیب. ✳️ خرید حیوانات و چهارپایان. ✳️ کندن چاه و کانال. ✳️ وآغاز معالجه خوب است. 🚘 مسافرت: سفر همراه صدقه باشد. 👩‍❤️‍👨مباشرت: مباشرت و عروسی ،امشب کراهت دارد‌. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سروصورت)دراین روز از ماه قمری ، خوب نیست. 💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا در این روز از ماه قمری ، سبب ملال می شود. ✂️ ناخن گرفتن سه شنبه برای ، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد . 👕👚 دوخت و دوز. سه شنبه برای بریدن،و دوختن روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند) ✅ وقت در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن) 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب " چهارشنبه " دیده شود طبق ایه ی 13 سوره مبارکه "رعد" است. یسبح الرعد بحمده و الملائکه من خیفته..... و از معنای آن استفاده می شود که چیزی باعث ملال خاطر خواب بیننده گردد و صدقه بدهد تا برطرف شود. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه که موجب رسیدن به آرزوها میگردد. 💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به و و سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸
🙏🏼🙏🏼❤️ زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام که برای روز ولادت ایشان توصیه می شود مرحوم علامه مجلسی زیارت شریفی را به نقل از مرحوم سید بن طاووس برای امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند که خواندن این زیارت به نیابت از مولایمان حضرت مهدی علیه السلام در روز ولادت امیرالمؤمنین علیه السلام توصیه می شود: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ! السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ! السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَصِيَّ رَسُولِ اللَّهِ! السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَارِثَ النَّبِيِّينَ، وَ أَفْضَلَ الْوَصِيِّينَ، وَ وَصِيَّ خَيْرِ الْمُرْسَلِينَ! السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُعِزَّ الْمُؤْمِنِينَ! وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ‏. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، الْوَصِيِّ الْمُرْتَضَى، الْخَلِيفَةِ الْمُجْتَبَى، وَ الدَّاعِي إِلَيْكَ وَ إِلَى دَارِ السَّلَامِ، صِدِّيقِكَ الْأَكْبَرِ، وَ فَارُوقِكَ بَيْنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ، وَ نُورِكَ الظَّاهِرِ الْجَمِيلِ، وَ لِسَانِكَ النَّاطِقِ بِأَمْرِكَ، الْحَقِّ الْمُبِينِ، وَ عَيْنِكَ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِينَ، وَ يَدِكَ الْعُلْيَا الْيَمِينِ، وَ حَبْلِكَ الْمَتِينِ، وَ عُرْوَتِكَ الْوُثْقَى، وَ كَلِمَتِكَ الْعُلْيَا، وَ وَصِيِّ رَسُولِكَ الْمُرْتَضَى، وَ عَلَمِ الدِّينِ، وَ مَنَارِ الْمُتَّقِينَ، وَ خَاتَمِ الْوَصِيِّينَ، وَ سَيِّدِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ إِمَامِ الْمُتَّقِينَ بَعْدَ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ الْأَمِينِ، وَ قَائِدِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ، صَلَاةً تَرْفَعُ بِهَا ذِكْرَهُ، وَ تُحَسِّنُ بِهَا أَمْرَهُ، وَ تُشَرِّفُ بِهَا نَفْسَهُ، وَ تُظْهِرُ بِهَا دَعْوَتَهُ، وَ تَنْصُرُ بِهَا ذُرِّيَّتَهُ، وَ تُفْلِجُ بِهَا حُجَّتَهُ، وَ تُعِزُّ بِهَا نَصْرَهُ، وَ تُكْرِمُ بِهَا صُحْبَتَهُ، سَيِّدِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ مُعْلِنِ الْحَقِّ بِالْحَقِّ، وَ دَافِعِ جُيُوشِ الْأَبَاطِيلِ، وَ نَاصِرِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ. اللَّهُمَّ كَمَا اسْتَعْمَلْتَهُ عَلَى خَلْقِكَ فَعَمِلَ فِيهِمْ بِأَمْرِكَ، وَ عَدَلَ فِي الرَّعِيَّةِ، وَ قَسَّمَ بِالسَّوِيَّةِ، وَ جَاهَدَ عَدُوَّ نَبِيِّكَ، وَ ذَبَّ عَنْ حَرِيمِ الْإِسْلَامِ، وَ حَجَزَ بَيْنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ، مُسْتَبْصِراً فِي رِضْوَانِكَ، دَاعِياً إِلَى إِيمَانِكَ، غَيْرَ نَاكِلٍ عَنْ حَزْمٍ، وَ لَا مُنْثَنٍ عَنْ عَزْمٍ، حَافِظاً لِعَهْدِكَ، قَاضِياً بِنَفَادِ [بِنَفَاذِ] وَعْدِكَ، هَادِياً لِدِينِكَ، مُقِرّاً بِرُبُوبِيَّتِكَ، وَ مُصَدِّقاً لِرَسُولِكَ، وَ مُجَاهِداً فِي سَبِيلِكَ، وَ رَاضِياً بِقَوْلِكَ، فَهُوَ أَمِينُكَ الْمَأْمُونُ، وَ خَازِنُ عِلْمِكَ الْمَكْنُونِ، وَ شَاهِدُ يَوْمِ الدِّينِ، وَ وَلِيُّكَ فِي الْعَالَمِينَ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْسَحْ لَهُ فَسْحاً عِنْدَكَ، وَ أَعْطِهِ الرِّضَا مِنْ ثَوَابِكَ الْجَزِيلِ، وَ عَظِيمِ جَزَائِكَ الْجَلِيلِ. اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِينَ مُطِيعِينَ، وَ جُنْداً غَالِبِينَ، وَ حِزْباً مُسَلِّمِينَ، وَ أَتْبَاعاً مُصَدِّقِينَ، وَ شِيعَةً مُتَأَلِّفِينَ، وَ صَحْباً مُؤَازِرِينَ، وَ أَوْلِيَاءَ مُخْلِصِينَ، وَ وُزَرَاءَ مُنَاصِحِينَ، وَ رُفَقَاءَ مُصَاحِبِينَ، آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ. اللَّهُمَّ اجْزِهِ أَفْضَلَ جَزَاءِ الْمُكْرَمِينَ، وَ أَعْطِهِ سُؤْلَهُ، يَا رَبَّ الْعَالَمِينَ! وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ قَدْ نَاصَحَ لِرَسُولِكَ، وَ هَدَى إِلَى سَبِيلِكَ، وَ جَاهَدَ حَقَّ الْجِهَادِ، وَ دَعَا إِلَى سَبِيلِ الرَّشَادِ، وَ قَامَ بِحَقِّكَ فِي خَلْقِكَ، وَ صَدَعَ بِأَمْرِكَ، وَ أَنَّهُ لَمْ يَجُرْ فِي‏ حُكْمٍ، وَ لَا دَخَلَ فِي ظُلْمٍ، وَ لَمْ يَسْعَ فِي إِثْمٍ، وَ أَنَّهُ أَخُو رَسُولِكَ، وَ أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِهِ، وَ صَدَّقَهُ بِرِسَالَاتِهِ وَ نَصَرَهُ، وَ أَنَّهُ وَصِيُّهُ، وَ وَارِثُ عِلْمِهِ، وَ مَوْضِعُ سِرِّهِ، وَ أَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَيْهِ، وَ أَنَّهُ قَرِينُهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ، وَ أَبُو سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أَبْلِغْهُ عَنَّا التَّحِيَّةَ وَ السَّلَامَ، وَ ارْدُدْ عَلَيْنَا مِنْهُ التَّحِيَّةَ وَ السَّلَامَ، وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ. (بحارالأنوار، ج102، ص218-220 به نقل از فلاح السائل) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😁🌺😁 خنده امیرالمؤمنین علیه السلام، جهنّم را زیر و رو می کند عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ علیه السلام قَالَ‏: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ أُخْرِجَتْ أَرِيكَتَانِ مِنَ الْجَنَّةِ فَبُسِطَتَا عَلَى شَفِيرِ جَهَنَّمَ، ثُمَّ يَجِي‏ءُ عَلِيٌّ علیه السلام حَتَّى يَقْعُدَ عَلَيْهِمَا. فَإِذَا قَعَدَ ضَحِكَ وَ إِذَا ضَحِكَ انْقَلَبَتْ جَهَنَّمُ، فَصَارَ عَالِيهَا سَافِلَهَا ثُمَّ يُخْرَجَانِ‏ فَيُوقَفَانِ بَيْنَ يَدَيْهِ. فَيَقُولَانِ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ! يَا وَصِيَّ رَسُولِ اللَّهِ! أَ لَا تَرْحَمُنَا؟ أَ لَا تَشْفَعُ لَنَا عِنْدَ رَبِّكَ؟ قَالَ: فَيَضْحَكُ مِنْهُمَا ثُمَّ يَقُومُ فَيَدْخُلُ الْأَرِيكَتَانِ وَ يُعَادَانِ إِلَى مَوْضِعِهِمَا، فَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏: «فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ عَلَى الْأَرائِكِ يَنْظُرُونَ هَلْ ثُوِّبَ الْكُفَّارُ ما كانُوا يَفْعَلُون»‏. (تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة، ص756) حضرت سجّاد علیه السلام فرمود: روز قیامت، دو تخت زیبا از بهشت آورده می شود و در کنار جهنّم و مشرف به آن نصب می شود. سپس علی علیه السلام می آید و بر آن دو می نشیند. وقتی آن بزرگوار نشست، خنده ای می کند و با خنده اش، جهنّم زیر و رو می شود، به گونه ای که پایین آن به بالای آن می آید و آن دو نفر ( اوّلی و دومی) خارج می شوند و در مقابل امیرالمؤمنین علیه السلام قرار می گیرند. پس آن دو نفر می گویند: ای امیرالمؤمنین! ای وصیّ رسول خدا! آیا به ما رحم نمی کنی؟ آیا برای ما نزد پروردگارت شفاعت نمی کنی؟ در این هنگام امیرالمؤمنین علیه السلام به آن دو می خندد، می ایستد و آن دو تخت بهشتی به جای خود بر می گردد و آن دو نفر نیز به جایگاه خود برگردانده می شوند. و این است فرموده پروردگار که: «پس امروز كسانى كه ايمان آورده‏ اند به كافران مى‏ خندند، بر روى تخت‏ها (ى بهشتى به حال دوزخيان) مى ‏نگرند كه آيا كافران به پاداش آنچه مى‏ كردند رسیده اند؟» ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😓😓😓 دعای رسول خدا صلّی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام برای آمرزش شیعیان خطاکار رَوَاهُ ابْنُ مَسْعُودٍ قَالَ:‏ دَخَلْتُ يَوْماً عَلَى رَسُولِ اللهِ صلّی الله علیه و آله فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللهِ! أَرِنِي الْحَقَّ لِأَتَّصِلَ بِهِ. فَقَالَ: يَا عَبْدَ اللهِ! لِجِ الْمُخْدَعَ قَالَ: فَوَلَجْتُ الْمُخْدَعَ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلامُ يُصَلِّي وَ هُوَ يَقُولُ فِي رُكُوعِهِ وَ سُجُودِهِ: «اللَّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ ، اِغْفِرْ لِلْخَاطِئِينَ مِنْ شِيعَتِي»، فَخَرَجْتُ حَتَّى أُخْبِرَ بِهِ رَسُولَ اللهِ صلّی الله علیه و آله فَرَأَيْتُهُ وَ هُوَ يُصَلِّي وَ يَقُولُ: «اللَّهُمَّ بِحَقِّ‏ عَلِیِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَبْدِكَ، اِغْفِرْ لِلْخَاطِئِينَ مِنْ أُمَّتِي». (الفضائل لابن شاذان القمي، ص128) ‏عبدالله بن مسعود گفت: روزی نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله رفتم و عرض کردم: ای رسول خدا! حقّ را به من نشان ده تا با آن پیوند داشته باشم. رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: ای عبدالله! به حیاط داخل خانه برو. عبدالله گفت: به آن محلّ رفتم و مشاهده کردم علیّ بن ابی طالب علیه السلام در حال نماز است و در رکوع و سجودش چنین می گوید: «اللَّهُمَّ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ ، اِغْفِرْ لِلْخَاطِئِينَ مِنْ شِيعَتِي» از آن محل خارج شدم که به رسول خدا صلّی الله علیه و آله خبردهم که دیدم آن حضرت نیز نماز می خواند و در نماز چنین دعا می کند: «اللَّهُمَّ بِحَقِّ عَلِیِّ‏ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَبْدِكَ ، اِغْفِرْ لِلْخَاطِئِينَ مِنْ أُمَّتِي» ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5789394208796183745.mp3
10.72M
🌺🌸 علی شیر خدا ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا امیرالمؤمنین! دل ناشاد ما را شاد گردان- سیدمجید بنی فاطمه ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
9.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عنایت امیرالمؤمنین علیه السلام به درخواست عرب بادیه نشین- حجةالاسلام بندانی نیشابوری ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»